کد خبر: 877315
تاریخ انتشار: ۲۸ مهر ۱۳۹۶ - ۲۱:۵۰
یک جانباز دفاع مقدس در گفت‌وگو با «جوان»:
محمد محمديان جانباز 50 درصد دفاع مقدس است که به عنوان بسيجي در لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص) حضور داشت.
عليرضا محمدي

محمد محمديان جانباز 50 درصد دفاع مقدس است که به عنوان بسيجي در لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص) حضور داشت. محمديان چند روز پيش با سرويس ايثار و مقاومت تماس گرفت و خاطرات جالبي از نقش مخرب ستون پنجم و منافقان در جنگ تحميلي بيان کرد که اين خاطرات را از زبان وي پيش رو داريد. 

ما در محله فلاح تهران زندگي مي‌کرديم. اين منطقه يکي از پرشهيدترين محلات کشورمان است اما در عين حال يک عده از جوانان اين منطقه جذب منافقين شده بودند. خيلي جالب بود که همسايه روبه‌رويي ما يک پسر رزمنده و يک دختر منافق داشت. پسرش در همان اوايل جنگ به عنوان بسيجي در جبهه به شهادت رسيد، اما درست وقتي که خبر شهادتش را آوردند، چند ماهي مي‌شد که خواهر بزرگ‌ترش به عنوان سرپرست يکي از خانه تيمي‌هاي منافقين دستگير شده و در زندان به سر مي‌برد. حتي يادم است که آن خانم به صورت محافظت شده در مراسم تشييع برادر شهيدش شرکت کرد. البته بعدها طائب شد و با يک پاسدار ازدواج کرد و کلاً روش ديگري در زندگي‌اش در پيش گرفت. 

ماه‌هاي اولي که منافقين ميليشياي خودشان را شروع کرده بودند، هر کسي را دم دست‌شان مي‌رسيد ترور مي‌کردند. حتي به شوخي و جدي به يكديگر مي‌گفتيم مراقب محاسن‌تان باشيد چراکه منافقين هر مردي ريش داشته باشد را به جرم حزب‌اللهي بودن ترور مي‌کنند. خيلي از افراد به اتهام دوستداري نظام اسلامي توسط نفاق ترور شدند. من اوايل دهه 60 يک بسيجي 12، 13 ساله بودم. يک‌ بار بعد از نماز صبح که به گشت‌زني مي‌پرداختيم، در باغ‌هاي اطراف محله وصفنارد با صحنه عجيبي روبه‌رو شديم. يکي از بسيجيان فعال منطقه که متأسفانه نامش را فراموش کرده‌ام، توسط منافقين اعدام شده بود. پيکر اين شهيد در حالي از درختي آويخته شده بود که دمپايي به پا داشت. بعدها اين‌طور متوجه شدم که يک عده شب به خانه شهيد مي‌آيند و خودشان را پاسدار معرفي مي‌کنند. شهيد که دم در مي‌رود، مادر سفره مي‌اندازد و منتظر برگشت پسرش مي‌شود اما هرچه انتظار مي‌کشد فرزندش نمي‌آيد و صبح هم که ما پيکر بي‌جانش را پيدا کرديم. 

يا شهيد حسين رسول‌زاده از بسيجي‌هاي واقعاً فعال منطقه بود. بنده خدا آزارش به کسي نمي‌رسيد و فقط در بسيج خدمت مي‌کرد. همان اوايل دهه 60 خبر رسيد حسين را روي موتورش زده‌اند. يک نفر با موتورسيکلت کنار موتور شهيد توقف کرده و از او پرسيده بود: «رسول‌زاده شما هستيد؟» وقتي حسين جواب مثبت مي‌دهد يک گلوله به سرش شليک مي‌کند و مي‌گريزد. 

نفاق اين طور کور هدف‌هايش را شناسايي مي‌کرد و از بين مي‌برد. حدود 12 هزار نفر از هموطنان‌مان به اعتراف خود منافقين توسط آنها ترور شده‌اند، خب همين طور کور مي‌زدند که آمار جنايت‌هاي‌شان بالاتر مي‌رفت. 
سال 65 که به جبهه رفتم، منافقين تازه وارد عراق شده بودند. آنها ديگر خيانت به کشورشان را علني کرده بودند. يادم است مسئولان آموزشي به ما گوشزد مي‌کردند که مراقب نفوذي‌ها باشيم. کساني که گاهي داخل غذاي رزمنده‌ها مواد مسموم مي‌ريختند و هر کاري از دست‌شان برمي‌آمد براي تضعيف جبهه خودي انجام مي‌دادند. يکي از دوستانم تعريف مي‌کرد که در يک مورد غذاي فاسد به يک گردان داده شده است. وقتي جوياي احوال مي‌شوند، مي‌فهمند که آشپزها مقصر نيستند بلکه يک نيرو (به ظاهر بسيجي) به عنوان کمک و با اصرار، خودش را به آشپزخانه مي‌رساند و در خفا ماده شوينده داخل خورشت غذا مي‌ريزد. 
از اين دست موارد زياد ديده مي‌شد. ما با يک کشور بيگانه در جنگ بوديم، اما نفاق تمام تلاشش را براي کمک به دشمن متجاوز انجام مي‌داد. از والفجر مقدماتي گرفته تا کربلاي4 و بسياري عمليات ديگر، اين منافقان بودند که با خبررساني به دشمن، اسباب شهادت بسياري از جوانان کشورمان را فراهم آوردند. حالا که مي‌بينيم با چنين ذلتي از عراق رانده مي‌شوند و در به در آلباني و اروپا مي‌شوند، همگي از آثار خيانت‌هايي است که به کشورشان کرده‌اند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار