قتل دلخراش اهورا، پسربچه خردسال در شهرستان رشت بار ديگر حادثهاي هولناك را مقابل چشمان ما قرار داد. متهم كه ناپدري اهورا است پس از تعرض به كودك خردسال وي را به طرز دلخراشي به كام مرگ كشانده است.
ساعت 14:40 روز شنبه، 22 مهرماه امسال بود كه مأموران پليس شهرستان رشت با تماس تلفني كاركنان بيمارستان پورسينا از مرگ دلخراش كودكی با خبر شده و در محل حاضر شدند. بررسيها نشان داد لحظاتي قبل اهورا، كودك دو و نيم ساله كه از ناحيه سر و بيني دچار خونريزي بوده به بيمارستان منتقل شده و به كما رفته است. بررسيها نشان داد اهورا همراه مادر و ناپدرياش زندگي ميكرده و از سوي ناپدري به بيمارستان منتقل شده است. تيم پزشكي خيلي زود جنايت سياهي را برملا كردند. آنها اعلام كردند كودك خردسال قبل از ضربه مغزي مورد آزار شديد قرار گرفته به طوريكه ريه طفل به شدت صدمه ديده است. بعد از آن بود كه تيمي از كارآگاهان پليس آگاهي وارد عمل شدند.
مأموران در نخستين بررسيها دريافتند مادر اهورا مدتي قبل از شوهرش جدا شده و با مرد جواني ازدواج كرده است. همچنين مشخص شد كه همسايهها روز حادثه صداي دلخراش كودك خردسال را شنيده و پليس را با خبر كرده بودند. در شاخه ديگري از بررسيها ناپدري به اتهام قتل و تعرض به كودك بازداشت شد. متهم ابتدا با انكار جرمش در بازجوييها مدعي شد كه اهورا هنگام رفتن به سرويس بهداشتي به زمين خورده و دچار آسيب شده است، اما در بازجوييهاي تخصصي به جنايت سياه اعتراف كرد. او گفت كه كودك خردسال را در نبود همسرش مورد آزار قرار داده و وقتي با فريادهاي دلخراش او روبهرو شده اهورا را به ديوار كوبيده است. مجتبي، متهم 27 ساله در تحقيقات گفت: من كارمند داروخانه هستم. همسر اولم معتاد بود و به همين دليل از هم جدا شديم. دختر دو و نيم ساله دارم كه حضانت او را مادرش به عهده گرفته است و مدتي قبل با مادر اهورا از طريق فضاي مجازي آشنا شدم وسهماه قبل با او ازدواج كردم. روز حادثه همسرم بيرون بود كه شيطان مرا وسوسه كرد و اين اتفاق سياه رخ داد.
حرفهای رئيس دادگستري گيلان
احمد سياوشپور، رئيس كل دادگستري گيلان در واكنش به خبر گفت: ناپدري طفل در بازجويي اظهار داشته كه هيچگونه سابقه و مشكل رواني نداشته و در زمان اقدام به اين جنايت مواد مخدري نيز مصرف نكرده است، اما به منظور بررسي دقيق اين ادعا پرونده به پزشكي قانوني ارجاع شد. به گفته وي: وضعيت رواني متهم نيز توسط كادر روانپزشكي در پزشكي قانوني بررسي خواهد شد.
واکنش پدر اهورا
پدر اهورا هم گفت: وقتي اين خبر را به من دادند در گيلان نبودم. ساعت پنج و نيم به بيمارستان رسيدم و خيلي از كاركنان بيمارستان ناراحت بودند. پزشك متخصص اعلام كرد كه اهورا ريهاش به شدت آسيب ديده و ضربه مغزي شده و ضريب هوشیاش 6درصد است. وقتي پزشكان اعلام كردند اهورا مورد آزار و اذيت جنسي قرار گرفته است، دنيا براي من سياه شد. اين در صورتي بود كه مادرش انكار ميكرد.
من ارتباطم با همسايههاي قبليام خوب بود و هميشه با آنها ارتباط داشتم. قبل از تماس بيمارستان، رئيس مجتمع به من زنگ زد و موضوع را اطلاع داد. او حتي يكهفته قبل از حادثه به محل كار من آمد و گفت چند بار صداي ناله اهورا را شنيده است. من خيلي تلاش كردم فرزندم را ببينم، اما مادرش به بهانه اينكه من نفقه ندادهام اهورا را به من نشان نميداد. آدمهاي زيادي به مجتمع محل زندگي متهم رفت و آمد داشتند و من هم موضوع نالههاي اهورا و رفت و آمدها به مجتمع را به پدر و مادر همسر قبليام اطلاع دادم، اما آنها مدعي بودند كه موضوع ربطي به آنها ندارد. بعد از اين من شكايتنامه عدم صلاحيت نگهداري فرزندم از سوي مادرش را در اختيار قاضي قرار داده بودم، اما طبق قانون بچه تا هفتسالگي بايد در كنار مادرش باشد و سير اداري اين شكايت هم در حال انجام بود.
پدر اهورا در ادامه گفت: روز حادثه وقتي همسايهها وارد اتاق ميشوند، ميبينند كه اهورا روي زمين افتاده و خونريزي شديد دارد و يكي از همسايهها كه اطلاعات پزشكي داشت متوجه ميشود كه فرزندم نفس نميكشد.
پس از اين همسايهها كه بچهام را كه در خون و ادرار آغشته بود، ميشويند و به بيمارستان رازي منتقل ميكنند، اما بيمارستان رازي قبول نميكند و اهورا را به بيمارستان پورسينا انتقال ميدهد.
جالب اينجا است كه متهم در بيمارستان خودش را با نام و مشخصات من معرفي ميكند و مدعي بوده كه پدر واقعي اهورا است. من مادر اهورا را در قرباني شدن فرزندم مقصر ميدانم و از او هم شكايت دارم. متهم ابتدا در بازجوييها بازپرسي اعتراف نكرد، اما در پليس آگاهي اقرار كرد كه شيطان گولش زده است.
حرفهاي مادر اهورا
مادر اهورا در تحقيقات گفت: به دليل پارهاي از مشكلات از همسر اولم جدا شدم و با مجتبي آشنا شدم و ازدواج كردم. من از ساعت ۹ صبح سركار ميرفتم و در زمان ناهار به خانه ميآمدم. در روز حادثه هم ساعت ۲ بعد از ظهر به خانه آمدم، اهورا خواب و بيدار بود.
تلاش كردم به او غذا بدهم، اما نخورد و دوباره خوابيد و من هم به سر كار رفتم. از شوهرم خواستم كه وقتي اهورا بيدار شد به او غذا بدهد. زماني كه به مغازه رفتم، مجتبي شروع به دادن پيام كرد و بعد از حدوداً ۴۰ دقيقه به من زنگ زد و گفت كه اهورا غش كرده است. من بلافاصله به بيمارستان رفتم اما آنجا مجتبي موضوع آزار و اذيت را انكار كرد.