دكتر رسول اژئيان *
يكي از مسئولان كشور در سالهاي ماضي، سخني به اين مضمون گفته بود كه: «اگر نيمي از اين فارغالتحصيلان در ايران بمانند، براي ما كافي است.» البته اين جمله از نظر كميتي و نه از نظر كيفيتي درست است؛ چون با توجه به بيكاري مفرط فارغالتحصيلان دانشگاهي ماندن نيمي از سيل عظيم فارغالتحصيلان كشور از نظر كمّي براي صنعت و اقتصاد كشور ما كافي است؛ اما از نظر كيفي مسلماً نه. اگر فارغالتحصيلان كشور را به ٥٠ درصد بالاي خط متوسط و ٥٠ درصد زير خط متوسط تقسيم كنيم، امثال «مريم ميرزاخاني»، پروفسور «لطفيزاده»، پروفسور«سميعي» و... كه به دانشگاههاي خارج مهاجرت كردهاند، مسلماً جزو ٥٠ درصد بالاي خط متوسط هستند و نه زير خط متوسط.
اگر قبلاً، زور بازوي پهلوانان يا منابع زيرزميني، روزميني يا فلزات گرانبها ثروت يك ملت را تشكيل ميدادند، امروزه خلاقيت مغزهاي متفكر باعث توليد ثروت و عرق ملي يك كشور ميشود. امروزه آنهايي كه با قدرت تعقل خود از شن و ماسه كمارزش، مدارهاي مجتمع و پردازشگر رايانهاي با ارزش افزوده چندين ميليون برابر ميسازند، يعني قادرند «ماسه را با تعقل كيميا يا باارزشتر از كيميا تبديل كنند»، ثروت ملي يك كشور تلقي ميشوند، اما تا زمانيكه براي جامعه ما يا براي بيشتر جوامع بشري پاي يك فوتباليست طلاييتر و باارزشتر از تفكر مغزهاي متفكر نخبگان است، پيشرفتي پايدار براي اين جوامع متصور نخواهد بود. تا موقعي كه جامعه حساسيتي به مهاجرت نخبگان قائل نيست، درِ جوامع بهاصطلاح درحالتوسعه، بر همين پاشنه ميچرخد؛ يعني آنها نفت يا مواد خام ديگر را ميفروشند تا پاداش ورزشكاران حرفهاي خود را پرداخت كنند. با اينكه امام راحل دانشگاه را بهدليل رسالت آدمسازياش به كارخانه آدمسازي تشبيه كرده بودند، اما آيا كسي در جامعه ما براي توسعه اين كارخانه آدمسازي سرمايهگذاري مناسبي كرده و دل ميسوزاند؟ نخبگان غريبانه با كولهباري پر از تجربه مملكت را ترك ميكنند، بدون اينكه كسي از رفتن آنها متأثر يا حتي اصولاً متوجه رفتن آنها شده باشد.
خبرنگاري كه براي رفتن يك ورزشكار حرفهاي، هر هفته تحليلهاي آنچناني مينويسد يا از نوع و محل فعاليت فوتباليستهاي مهاجر و عملكرد آنها در تيم ميزبانشان در رسانهها گزارش منتشر ميكند، آيا هرگز درباره خروج تأسفبار و غريبانه نخبگان مملكت يادداشتي نوشته است؟
*استاد فیزیک دانشگاه علم و صنعت