شاه بيت چهار سال مذاكرات هستهاي و دامنهها و ادامههاي آن بين ايران و طرفهاي مقابل، بحث «اعتماد» بود. اينكه آيا ميتوان اعتماد كرد يا نه و چرا و به چه كسي ميتوان اعتماد كرد. گرچه از آغاز همگان ميگفتند در برجام، دو طرف قرار نيست به هم اعتماد كنند اما به نظر ميرسد يك طرف كمي اعتماد كرد وقتي كه ميگفت «كري قول داده است.» اما در هياهوي اعتماد ما به امريكا و طرفهاي مذاكره، دنيا امسال جايزه يك ميليون دلاري خود را در فلسفه به فيلسوفي داد كه اعتماد را به چالش كشيد! فيلسوفي كه «به چيزي كه لياقت اعتماد ندارد» اعتماد نميكند.
به رغم نقشآفريني فيلسوفان در تصميمگيريهاي ملي كشورهاي توسعهيافته، نقش فيلسوفان ايراني در مذاكرات هستهاي و رسيدن به برجام تقريباً صفر بود، جز آن لحظاتي كه مجلس با رياست يك دانش آموخته فلسفه، برجام را در 20 دقيقه تصويب كرد با اينكه اگر از همه نمايندگان مجلس قبلي و حتي همين مجلس فعلي بخواهيم 20 دقيقه درباره مفاد اين قرارداد با همفكري هم صحبت كنند، نميتوانند و يا اگر چيزي بگويند، اغلاط و تناقضهاي زيادي به بار ميآورند.
به هر حال برجام براي مذاكرهكنندگان ـ حتي اگر خلاف آن را بگويند ـ معني «اعتماد» داد. موضوعات ديگر مثل مبادلات بانكي و معاملات تجاري، معلوم نيست در چند سال آينده يا در چند دهه آينده چگونه شكل عوض كند اما آنچه به نظر نميرسد ميان ايران و امريكا الي الابد تغييرپذير باشد، مسئله اعتماد به يكديگر است. همان طور كه درباره رابطه با اهل كتاب آموزه قرآني داريم. و حالا خانم «اونارا اونيل» فيلسوف بريتانيايي و استاد فلسفه دانشگاه كمبريج، جايزه «برگروئن» را برد، جايزهاي كه هر سال به انديشمندي تعلق ميگيرد كه «انديشههايش موجد پيشرفتهاي زيادي در اين جهاني كه به سرعت در حال تغيير است، باشد و بر خودشناسي عميقاً تأثير بگذارد.»
«اونيل» در سوم اوت امسال (12 شهريور) «برگروئن» را برد و اين جايزه بهزودي در مراسمي به او اعطا ميشود، درست در روزهايي كه چالش ما با جهان اطرافمان، چالش اعتماد است.
مذاكرهكنندگان ما در موضوع برجام، اول از همه و قبل از هر بحثي، به امريكا «اعتماد» كردند. حتي امضاي وزير خارجه اين كشور را كه فقط چند ماه به پايان مسئوليتش باقي مانده بود با احساس و عواطف بسيار به صورت تضمين شده پذيرفتيم. اما اونيل 76 ساله معتقد است كه «بازسازي اعتماد» هدفي نابخردانه است. او ميگويد: «رك و پوست كنده بگويم من به چيزي اعتماد ميكنم كه سزاوار اعتماد باشد، نه به آنچه كه لياقت اعتماد را ندارد. من بهصورت يقيني سعي خواهم كرد به چيزي كه نميتوان به آن اعتماد كرد، اعتماد نكنم، زيرا دعوت به بازسازي اعتماد، همه چيز را به عقب باز ميگرداند.»
امريكا لياقت اعتماد ندارد ـ و ما هم البته اعتمادي به او نداريم ـ چه امريكاي دموكراتها و چه امريكاي جمهوريخواهان، چه امريكاي اوباماي جنتلمن و چه امريكاي به قول خودشان ترامپ شلخته ديوانه.
به چه كسي اعتماد كنيم؟ به امريكايي كه شريعتي درباره او گفت: «امریکا! امریکا! این بلاهت عظیم و توحش متمدن، و بدویت مدرن و خشونتِ با اتیکت، و غارتِ قانونمند، و خوشبختیِ زشت، و آزادیِ لش، و دموکراسیِ احمق، و اندیویدوآلیسمِ قالبریزیشده و استانداردیزه، و بالاخره همان جاهلیت عرب!»