داريوش يوسفوند*
اهمالكاري يا سهلانگاري يا عدم پذيرش مسئوليت؛ مسئلهاي بسطيافته در بطن زندگي نوجوانان و جوانان امروز است. در واقع والدين سختيكشيده نسل قبلي نسل فعلي را با تعارض مواجه كردهاند. از طرفي سختيهايي كه خود متحمل شده بودند را به صورت افراطي از دوش فرزندان خود كم كردند، دوم اينكه به صورت دوسوگرايي متعارضي رفتار كردند كه از يك طرف فرزندان خود را به سمت افراط در رفتار و كنترل و نصيحت و به رخ كشيدن تجارب سخت زندگي خود و مقايسه مواجه كردهاند، از طرفي به دليل تجارب سخت زندگي و مشكلات و تحمل رنجي كه خود داشتهاند رفاهي بيش از اندازه براي فرزندان خود فراهم و عقدههاي مبتني بر نياز خود را در فرزندان خود با بيش بها دادن فرافكن كرده و در نتيجه آنها را در زمينه رشد فردي با احساس دوگانه گناه و خشم به دليل به رخ كشيدن سختيها و تجارب منفي، براي فرزندان خود و از طرفي تزريق باور و احساس بيمسئوليتي مواجه كردهاند. در واقع والدين بچهها را لاي پنبه بزرگ ميكنند و در عين حال از آنان توقع تلاش و سختكوشي دارند. اين تنها نمونهاي از برخورد پارادوكسي (متضاد) با فرزندان است و بيشك مشابه اين برخوردها موجب سردرگمي فرزندان و شكلگيري شخصيتهاي دوگانه با تبعات جبرانناپذير در آنان ميشود.
والدين يا فرزندان، متهم كيست؟
اهمالكاري، افراط، طغيان، خشم مهارنشده و آسيبرساني عاطفي، محصول تعارضات والديني است كه در اين زمينه به پروژه تلخ و شيرين قدرت و حقارت خود روي فرزندان خروجي دادهاند. از طرفي زماني كه فرزند اهمالكار رشد مييابد، سرزنشهايي از سوي والدين صورت ميگيرد كه خشم و بيكفايتي را در فرزندان پرورش ميدهد، از طرف ديگر اطمينان به سرويسدهي به فرزند داده ميشود كه او را از انجام تلاش منجر به شكوفايي بازميدارد. در واقع نوعي تقسيم كردن در فرزند رخ ميدهد كه خشم شديد و عشق و وابستگي شديد نسبت به والدين را تجربه ميكند. نكتهاي ديگر درباره نگاه والدين يا سيستم انتظاري از فرزندان و نسل جديد به نوعي جاي تأمل دارد. پدري كه تمام وقت خود را صرف كار و تلاش شبانهروزي كرده و معتقد به كار فيزيكي است ممكن است در دنياي پستمدرنيته با فرزند خود كه كارآمدي فعاليتهاي بدني پدر را در زمان كوتاهي از طريق فضاي مجازي انجام ميدهد و وقت آزاد بيشتري دارد و بيشتر به رفاه خود ميپردازد مورد سرزنش و اتهام اهمالكاري قرار گيرد. در واقع اينجا نقش پدر از دو زاويه داراي اشكال است. در نگاه اول، سبك زندگي فردي والدين كه مبتني بر رنج، درد، تلاش، كار و كوشش بدني سنگين بوده است و از طرف ديگر دفاع در برابر تحولات تكنولوژيك كه همان خروجي فعاليتها را در بردارند و در زمان كوتاهتر و دقيقتر انجام خواهد شد. خروجي چنين وضعي اتهام فرزندان و سرزنش آنها بابت اهمال كاري است در حالي كه اينجا اشكالي متوجه عملكرد فرزند نيست. بلكه عدم سازگاري والدين با تحولات تكنولوژي است كه منجر به بروز نوعي تنش بين فردي در رابطه والدين با فرزندان ميشود.
نقش پيامهاي رسانهاي و تبليغاتي
بدون شك پارادوكسهاي رفتاري والدين از عوامل اصلي تنشهاي فرزندان و اهمالكاري آنان است اما در اين ميان نقش رسانهها را نميتوان ناديده گرفت. در واقع صنعت تبليغاتي يا انفجار اطلاعات موجب نوعي گسستگي نتيجهگرا و اختلال در مسيريابي هدفمند منجر به شكوفايي در نسل نوجوان و جوانان شده است. هر منبع خبري و انتشار اطلاعات اعم از فيلم، موسيقي، بازي، متن و... حاوي پيامي است كه دو پارامتر را در بر دارد. پارامتر اول، برونداد بافت ذهني و شناختي نشردهنده است. پارامتر دوم كه داراي اهميت بيشتري است هدف از انتشار است كه در عمده دادهها و اطلاعات منتشرشده با هدف خاصي در جهت سوق دادن تفكر مخاطب به سمت و سويي از پيش تعريف شده، انجام ميشود. در چنين فضايي طبعاً يكي از پارامترهاي رقابت در دهكده جهاني سيطره بر باورها و افكار تودههاست كه تعيينكننده مسير جوامع است. اين مسير ميتواند سمت و سوي اهداف سياسي يا سيطره اقتصادي و فكري بر جوامع را به دنبال داشته باشد.
زماني اقتصاد آلمان، چين، امريكا و... ميتوانند موفق باشند كه علاوه بر توسعه صنعتي، باور تبليغاتي را نيز در انحصار خود داشته باشند. اين مهم در فرآيند تحولي دنياي تكنولوژي با بازيهاي رايانهاي به سرعت در حال بسط يافتن است و اساسيترين پارامتر آن سوقيافتگي افكار نوجوانان به صورت آرام و در سكوتي مبهم اما بسيار كاربردي است كه در حال بسط پيشرفت است. در واقع اعتياد به اينترنت، خارج از نوع استفادهاي كه از آن در بين جوانان و نوجوانان صورت ميگيرد اولين برونداد آن صرف وقت بسيار زياد است كه در يك بعد اقتصاد مخابراتي را فربهتر ميكند و در بعد ديگر فعال و اكتيو بودن را از نوجوانان ميگيرد. در اين برهه ما با يك بحران جدي مواجه و نيازمند يك برنامه استراتژيك و دورانديشانه هستيم.
نكتهاي ديگر كه منتج از فرآيند تحول اجتماعي كشور و همچنين منتج از انفجار اطلاعات و مديريت ذهن است، پرورش تفكر راههاي ميانبر بدون تلاش و زحمت براي رفاهطلبي است كه پارامترهاي آن شامل اختلاف طبقاتي و مقايسهاي و دستيابي نابهنگام طيفي خاص از جامعه به ثروتهاي كلان بدون تلاش و شايستگي كافي است كه به نوعي باز در نگاهي واقعگرايانه تداعيگر آسيبهاي بين نسلي است. اين تفكر در نوجوانان بسيار بسط يافته است كه از طريق وب ميتوانند به ثروتهاي كلان دست پيدا كنند؛ بيخبر از اينكه اولاً اين اتفاق براي همه فعالان اين حوزه رخ نميدهد و ثانياً اين شيوه كسب ثروت به خودي خود يك دانش اقتصادي كلان و تخصصي و نيازمند كسب دانش حرفهاي است. بنابراين در اين مسير اكثراً شكست و آسيب متوجه نوجوانان فعال در اين حوزه ميشود.
دور تسلسلي كه همچنان ادامه دارد
پارادايم آخري كه در اين فرآيند جاي پردازش دارد عدم رشد فرديت و اتكاي به خود است. اين آسيب دامنگير نسل كنوني است. نسلي كه هميشه راه گريزي براي جبران عدم شايستگي حضور در دانشگاه را نداشته است دانشگاههاي داراي سطح علمي پايين آنها را پذيرفتهاند؛ زماني كه شايستگي فعاليت در يك شركت تخصصي را نداشتهاند فرآيند پارتيبازي آنها را در موقعيتهاي خاصي قرار داده است؛ زماني كه داراي مشكل تأمين هزينههاي شخصي بودهاند پدر و مادر با افزايش ساعت كاري خود، به جبران نقضهاي آنها پرداختهاند و...
اين دور تسلسلي است كه همچنان ادامه دارد تا حدي كه مسئوليت زندگي را بعد از ازدواج نيز به دوش خود احساس نميكنند و به راحتي وارد فرآيند طلاق و سپردن مسئوليت فرزندان خود به پدربزرگ و مادربزرگ ميشوند. در واقع والدين نسلهاي گذشته در فرآيند تحولي سنت به پستمدرنيته، مسئوليتپذيري را در برنامه پرورشي و تربيتي فرزندان خود قرار ندادهاند و بيشتر فرزندان محصول آسيبها و پاتولوژيهاي ناكام شده والديني آسيب ديدهاند كه با تحول تكنولوژي عجين شده است.
*روانشناس بالینی و مدرس دانشگاه