حسين بهلولي*
طلاق يا همان پايان قانوني يك زندگي مشترك، زماني اتفاق ميافتد كه زوجين از يكديگر خسته ميشوند. اينجاست كه ديگر استحكام خانواده از بين رفته است. به طوري كه اين مسئله امروز بحث رايج در جوامع مختلف است. طلاق دلايل متعدد و بعضاً پيچيدهاي دارد كه گاهي تك علتي و گاهي ناشي از مجموعه پازلي از دلايل است. شايد بتوان نداشتن شناخت زوجين از يكديگر را مهمترين عامل ريشهاي در اين زمينه ذكر كرد.
از جمله عواملي را كه ميتوان زمينهساز طلاق دانست اعتياد است و بايد به اين معضل پرداخته شود. امروزه با بودن كلينيكهاي سوء مصرف مواد و اينكه در آنجا يك روانشناس نيز مشغول به كار است كمي از ميزان طلاق به دليل اعتياد كم شده است،زيرا همسراني كه به علت اعتياد ميخواهند طلاق بگيرند اولاً در آنجا تحت درمان قرار ميگيرند، ثانياً براي مشاوره خانواده به متخصصان ارجاع داده ميشوند.
يكي ديگر از عوامل بسيار مهم در طلاق زوجين مشكلات مالي و اقتصادي است. به طوري كه همسر نميتواند خواستهها و نيازهاي خانواده را تأمين كند و همين مشكلات كوچك ميتواند روي هم رفته تأثير روي بنيان خانواده بگذارد.
مورد ديگر زماني اتفاق ميافتد كه عوامل بيروني باعث سست شدن پايههاي خانواده ميشود و آن دخالت ديگران در زندگي شخصي آنهاست. دخالتهاي ديگران ميتواند ديد آنها را نسبت به همسرشان منفي كند و اين شروع تراژدي طلاق باشد.
مورد ديگر بودن زمينههاي قبلي در شروع اختلافات زوجين است. گرفتن عروسيهاي تجملي، خرجهاي فراوان و بالا آمدن بدهي ميتواند براي جبران آن باعث تشنج و استرس در خانواده شود و فرد در اوايل زندگي سعي در جبران بدهيها كند و طبيعتاً كمتر اهميت به خانواده تازه تشكيل داده بدهد كه زمينهساز آسيب شود.
ميتوان گفت طلاق در قسمتهاي مختلف زندگي مشترك از نفوذ بالايي برخوردار است و ميتواند با كوچكترين آسيبها بروز كرده و به پايههاي خانواده آسيب برساند. مثل زن و شوهري كه آنقدر به فكر كار كردن و جبران هزينههاي ازدواج هستند كه خسته و كلافه به خانه ميآيند و حتي فرصت حرف زدن با هم را ندارند. يك زندگي سرد و بيروح. طبيعتاً اين زندگي رفتهرفته سردتر و بيروحتر شده و آخر به طلاق منجر ميشود.
ازدواج باعث ميشود دو نفر تشكيل يك خانواده دهند و وقتي با هم همسو نباشند قطع به يقين زماني كه فرزندشان به دنيا ميآيد اين عدم همسويي ميتواند روي كودك آنها نيز تأثير بگذارد و كودك را دچار تعارض كند. در نظر بگيريد كه زن و شوهري هم كفو هم نباشند و مسير فكري و اخلاقي آنها يكسو نباشد. اين خانواده چقدر ميخواهد دوام بياورد؟ در صورت دوام چقدر در خانواده از لحاظ فكري و روحي آرامش دارند؟
خانواده آشفته قطعاً آسيبهايش زياد خواهد بود و هم كفو نبودن ميتواند يكي از زمينههاي آن باشد. زماني خانواده آرام است كه زوجين در يك مسير حركت كنند.
طلاق بعضي از خانوادهها به خاطر اين است كه زوجين قبل از ازدواج با همديگر در مورد آينده خود و درباره برنامههاي زندگي صحبتی نداشتهاند. بودن يك مشاور يا روانشناس پيش از ازدواج ميتواند جلوي بسياري از آسيبها را بگيرد، ميتواند باعث شود زوجين بهتر همديگر را بشناسند و برنامههايي براي شناختن بيشتر همديگر به آنها دهد تا بتوانند اختلافات كوچك را كه در آينده ميتواند مخرب باشد بين آنها حل و فصل كند. نبودن يك مشاور يا روانشناس در زندگي يا قبول نداشتن آنها توسط بعضي از افراد كه بارها شنيده ميشود يكي از زمينههاي اصلي طلاق زوجين است. خيلي از همين مشكلات كوچك و به ظاهر ساده كليد بسياري از طلاقها در جامعه است كه بايد ريشهيابي و برنامههايي در جهت حل آن پيدا شود.
بعضي افراد هنگامي كه براي طلاق مراجعه ميكنند وقتي راجع به اينكه چقدر روي هم شناخت داشتيد يا چقدر همديگر را ميشناختيد صحبت به ميان ميآيد ديده ميشود كه آنها شناخت كافي نسبت به همديگر نداشتهاند، يعني زماني براي شناختن همديگر نگذاشتهاند و شناخت كامل نداشتن زوجين از هم باعث ميشود بر سر يكسري مسائل زوجين با هم به مشكل بخورند و اين مشكلات زمينهساز طلاق آنها شود.
مثلاً شوهر خيلي راحتطلب است و اصلاً همكاري در خانه ندارد اما زن بسيار دقيق بوده و انجام امور روزانه برايش بسيار مهم است. راحتطلب بودن مرد شايد باعث شود همسرش زياد با اين موضوع موافق نباشد و همين اختلاف كوچك ميتواند آسيب به خانواده بزند. بهتر است زوجين همديگر را كامل بشناسند تا دچار آسيب نشوند.
عوامل بسيار زيادي وجود دارد كه ميتواند منجر به طلاق شود، هميشه طلاق تنها راهحل نيست و بعد از طلاق اين باور غلط وجود دارد كه فرد شايد احساس كند ديگر راحت شده است، اما بر زن و شوهر هر كدام تأثيراتي را خواهد گذاشت و بدترين حالت زماني است كه آنها با داشتن فرزند طلاق بگيرند كه نه تنها به خود آسيب ميزنند،بلكه به فرزندشان نيز آسيبهايي خواهد رسيد.
از جمله آسيبهايي كه ميتوان در خصوص زنان اشاره كرد اين است كه پس از طلاق آنها دچار افسردگي ميشوند يا احساس شكست ميكنند. اگر فرزند داشته باشند نگران آينده فرزندان ميشوند حتي اگر بخواهند ازدواج مجدد داشته باشند شايد يك روند وسواسي را در انتخاب همسر در نظر بگيرند.
مردان نيز بعد از طلاق ممكن است دچار آسيبشوند. يكي از خطرات بعد از طلاق در آنها اعتياد است،زيرا ديگر نياز نيست سر وقت خانه باشند يا تعهداتي كه به عنوان يك مرد در خانه داشتهاند را در نظر بگيرند. حتي شايد ديگر با همان نظم قبلي به دليل فشارهاي فكري و روحي به سركار خود نروند و اين نيز برايشان آسيب زا باشد.
اما براي پيشگيري از طلاق چه بايد كرد؟ واقعيت آن است كه بسياري از دلايل طلاق قبل از ازدواج شكل ميگيرد. ازدواج را ساده نبينيم. ازدواج امري بسيار مهم است و بايد برايش زمان گذاشت و همه جوانب را مدنظر گرفت و با اصول نه هيجان به سمت هدفمان حركت كنيم.
قبل از ازدواج در دوران نامزدي حتماً اهداف خود را براي زندگي مشترك مطرح كنيم و روي اهدافمان بحث و مشورت كنيم. اينگونه ميتوانيم موفق باشيم.
مشاوره با روانشناس پيش از ازدواج و دوران نامزدي بسيار مهم است و ميتواند مانع بسياري از آسيبها شود. وجود يك مشاور يا روانشناس در زندگي مشترك بسيار ميتواند مفيد باشد و بايد اين امر جدي گرفته شود.
از دخالت ديگران در زندگي مشترك جلوگيري كنيم يا اگر فردي در مورد شما یا زندگيتان حرفي زده با همسرتان جلسهاي بگذاريد و اين موضوع را حل و فصل كنيد.
براي همسرانتان گوش شنوا باشيد و حرفهاي همديگر را بشنويد و همديگر را درك كنيد. اين ميتواند جلوي بسياري از آسيبها را بگيرد.
اگر زوجين هر دو شاغل هستند سعي كنند زماني از هفته را به خودشان اختصاص دهند تا دچار طلاق عاطفي نشوند، زيرا ممكن است زوجين با هم زندگي كنند اما از لحاظ عاطفي از هم فاصله گرفته باشند كه طلاق عاطفي نيز ميتواند به خانوادهها آسيبهاي جدي وارد كند.
نكته آخر اينكه قبل از طلاق حتماً راجع به كاري كه ميكنيد فكر كنيد و به صورت هيجاني تصميمگيري نكنيد و بدانيد هيچ وقت طلاق بهترين راه نيست.
* روانشناس