احمد محمدتبريزي
جنگها گاه رازهاي سر به مهر زيادي در دلشان پنهان ميكنند. حرفهايي مگو كه بعد از سالها و با پايان يافتن جنگ برملا ميشود. اسرار پشت پرده يكي پس از ديگري هويدا ميشود تا عموم مردم در جايگاه داور به قضاوت بنشينند. جنگ هشت ساله ايران و عراق رازها و اخبار سري كم نداشت كه پس از سالها با از بين رفتن حكومت بعث عراق و اعدام صدام، اين اسرار به گوش مردم كوچه و خيابان رسيد. افسران و سرهنگهاي جداشده از ارتش هر كدام شروع به افشاي آنچه در ارتش بعث ميگذشته، كردند تا نسلهاي بعدي با نگاه جزئينگر سير اتفاقات را نظاره كنند. براي ما كه جنگ را همواره از منظر خودمان مرور كردهايم، خواندن نقطهنظرات و حرفهاي طرف مقابل جذابيتهاي زيادي به همراه دارد. اينكه طرف عراقي حين جنگ به چه ميانديشيده و با چه انديشهاي به همسايهاش حمله کرده كليد حل بسياري از قفلهاي تاريخي خواهد بود. «جوان» در ادامه با بررسي خاطرات، صحبتها و اعترافات مقامات بلندپايه بعثي كه در برهههاي مختلف تاريخي از اين حكومت بريدند و شروع به بازگو كردن حقايق كردند، گرد و غبار را از بسياري حقايق تاريخي ميزدايد و نيات دشمن از شروع و ادامه جنگ را موشكافانهتر بررسي ميكند.
شكستن سرهاي ايرانيهاداستان قطع اميد كردن چهرههاي صاحب نفوذ از صدام و حكومتش مثل يك دومينو حالتي زنجيروار دارد. بسياري از اين افراد به واسطه نزديكي به صدام خيلي زود متوجه روي ديگر او شدند. آنها كه عاقلتر بودند زودتر پي بردند صدام نه يك منجي، بلكه ديوانهاي با توهمات جنونآميز است. او را مردي ديدند كه حتي از كشتن مردم كشور خود هيچ ابايي ندارد و اگر پايش بيفتد جان فرماندهان حكومتش را هم خواهد گرفت.
صلاح عمر العلي يكي از نزديكترين چهرهها به صدام قبل و بعد از كودتا بود. او پلههاي ترقي حزبي را خيلي زود پيمود و به يكي از مهمترين مسئولان سازمان مخفي حزب بعث در بغداد تبديل شد. عمرالعلي در سالهايي كه در حكومت حضور داشت مسئوليتهاي مهمي را بر عهده داشت. او در شوراي رهبري حزب بعث عراق صاحب مقام بود و به تناوب مسئوليت چندين وزارتخانه را به عهده داشت كه از جمله آنها ميتوان به وزارت رسانهها اشاره كرد. همچنين عمرالعلي در سالهاي دهه 50 و 60 شمسي به عنوان سفير عراق در كشورهاي اسكانديناوي و سپس اسپانيا منصوب و بعد از آن به عنوان نماينده دائم عراق در سازمان ملل متحد تعيين شد. او تا مي1982 در همين سمت بود و در اين تاريخ در اعتراض به جنگ ايران و عراق استعفا كرد و تبديل به يكي از مخالفان رژيم صدام شد.
عمرالعلي در پاسخ به سؤالي درباره اينكه چرا صدام جنگ را انتخاب كرد،ميگويد:«معتقدم دو عامل در اين تصميم صدام نقش ايفا كرد. يك عامل مربوط ميشود به شخص صدام كه هميشه دنبال رهبري فراتر از عراق بود و به گمان قريب به يقين او تصور ميكرد پيروزي بر كشور بزرگي مانند ايران و وادار كردن آن به باز پس دادن حقوق عراق، او را به رهبري در قواره جمال عبدالناصر تبديل خواهد كرد كه حرف اول را در منطقه بزند. عامل ديگر اينكه صدام به اين نتيجه رسيده بود يا احساس كرده بود كه اين اقدامش همراه خواهد بود با حداقل موافقت غرب به دليل هراسهايي كه ايران بعد از شاه براي غرب ايجاد كرده بود. صدام مرد سادهلوحي نبود و حتماً دريافته بود كه اگر غرب با اقدام او موافق نباشد، پس چرا او را تشويق ميكند؟ چون جنگ عليه ايران نيازمند سلاح و پشتيباني دارد و ايران كشور بزرگي در منطقه است.
مرد پر نفوذ حكومت وقت عراق بر نفرت بعثيها از ايرانيها و امام خميني (ره) صحه ميگذارد. عمرالعلي قبل از شروع رسمي جنگ سعي در قانع كردن صدام براي صلح و آشتي و تنشزدايي با همسايهاش كرد ولي صدام وقعي به حرفهايش نميداد و بيان ميكرد:اي صلاح به هوش باش، اين فرصت به دست نميآيد مگر در هر صدسال، يك بار و ما سرهاي ايرانيان را خواهيم شكست و هر يك وجب خاكي را كه اشغال كردهاند باز پس خواهيم گرفت و شطالعرب را باز پس ميگيريم. صحبت از راهحل مسالمتآميز و انساني و حل كردن اختلافات با ايران را نميخواهم. ديگر مطلقاً از زبان تو تكرار نشود. خود را در سازمان ملل آماده كن. گوش كن آنچه را به تو ميگويم. سرهاي ايرانيها را خواهم شكست . خرمشهر و شطالعرب را باز خواهم گرداند.
به گفته عمرالعلي، صدام تصور ميكرد در برابرش يك فرصت تاريخي براي ادب كردن ايران كه در شرايط درگيريهاي داخلي و انهدام ارتش بود، وجود دارد. صدام ميخواست پيش از آنكه حكومت جديد ايران قدرت بگيرد با آن تسويه حساب تاريخي كند. همچنان كه ثابت شد جنگ با ايران در نظر صدام فرصتي بود براي معرفي عراق نيرومند به عنوان بازيگر تعيينكننده در منطقه و معرفي صدام به عنوان نيرومندترين بازيگر منطقه.
او همچنين بيان ميكند:«با خودم فكر كردم، قدرت و حكومت چقدر مردم را عوض ميكند. صدام ديگر آن جوان آرام كه هميشه ساكت بود و به سخنان ديگران گوش ميداد و برخوردهاي پسنديدهاي داشت، نبود. او زندگياش را وقف حزب كرده بود. او تنها تصميمگيرنده عراق بود و غرور ترسناكي داشت و معتقد به شيوه مرگبار توسل به زور در برخورد با مسائل داخلي و خارجي بود.»
وزير رسانه حكومت بعث عراق از غرور صدام در روزهاي جنگ به واسطه صحبت با رهبران جهان ميگويد:« غرور صدام به حدي بود كه او را كاملاً كور كرده بود. به من گفت اعتماد به نفس ما بسيار عالي است. پيروزي با ماست، نتيجه جنگ را خواهيم گرفت، ايرانيها نابود خواهند شد.»
عقده تاريخي صدامنزار عبدالكريم الخزرجي،فرمانده سپاه يكم و سپاه هفتم ارتش عراق و فرمانده ستاد مشترك ارتش عراق در زمان هشت سال جنگ با ايران بود. الخزرجي همزمان با پايان جنگ تحميلي عليه ايران، به عنوان رئيس ستاد مشترك ارتش عراق منصوب شد. سال 1990 (مدت كوتاهي پس از حمله عراق به كويت) از اين سمت بركنار و به عنوان مشاور نظامي رئيسجمهور و عضو دفتر نظامي حزب بعث تعيين شد، اما در اصل بيشتر در خانهاش و در وضعيتي شبيه «اقامت اجباري و تحتنظر» قرار داشت. نزار الخزرجي سرانجام در مارس ١٩٩٦ (اسفند 1374) موفق شد از عراق بگريزد و از نظام اعلام جدايي كند.
اين ارتشي سابق حكومت وقت عراق، درباره عقده تاريخي صدام ميگويد:«شب و روزش با اين عقده همراه بود. شايد معتقد بود كه از زمان صلاحالدين ايوبي تا آن زمان، بزرگترين رهبر[ي است كه ظاهر] شده. صدام اين عقده را داشت كه قهرمان امت [عرب] شود. اين دغدغه را داشت كه جاودانه شود. يك جاي استثنايي در آن به خود اختصاص دهد؛ حتي اگر شده از طريق بد وارد تاريخ شود. كساني كه صدام را ميشناسند ميدانند كه او رهبران عادي را قبول نداشت. آنها را كساني ميدانست كه در زندگي كشورها و ملتهايشان به صورت گذري ميآيند و ميروند. با حالت تمسخر ميگفت آن رئيسجمهور امريكا كه با 51 درصد آرا انتخاب ميشود، چه تصميم سرنوشتسازي ميتواند اتخاذ كند؛ او يك رئيسجمهور ضعيف است. تصميمات حياتي و سرنوشتساز را مرداني قوي ميتوانند اتخاذ كنند كه در رأس حكومتهاي قوي باشند و قدرت اجراي آن تصميمات را داشته باشند.»
الخزرجي انتظارات صدام در پايان جنگ از كشورهاي عربي را چنين بيان ميكند:«در طول هشت سال همه پيشرفتها متوقف شد و حتي بخشهاي زيادي به عقب بازگشت؛ قرضهاي سنگين و طرحهاي نيمهكاره و نرخ بيكاري بالا رفت. صدام شديداً از اعراب و ديگر كشورهاي جهان احساس سرخوردگي ميكرد و اين سرخوردگي تبديل به تلخكامي شد. او نهتنها انتظار داشت كه اين كشورها طلبهايشان را ببخشند، بلكه انتظار داشت به عراق كمك هم كنند. عراق در طول جنگ 350 ميليارد دلار هزينه كرد كه كشورهاي عرب 40 ميليارد آن را دادند. صدام حساب ميكرد كه عراق اين بار را به نيابت از ديگران هم به دوش ميكشد و معتقد بود عراق، سد مقابل ايران در راه تحقق آرزويش مبني بر صدور انقلاب است و در صورت فرو ريختن اين سد، نظامهاي منطقه سرنگون خواهند شد. معتقد بود عراق نقطه توازن و منبع و مايه امنيت اعراب است.»
سرهنگ صبارالعلامي نيز در كتاب «اشغال و مدال» وضعيت عراق پس از جنگ را چنين توصيف ميكند: «در روزهاي پايان جنگ، فساد و جشنها، جو جامعه را فرا گرفته بود. با وجود توقف جنگ، آثار نظاميگري در مؤسسات دولتي به حال خود باقي ماند. شعارهاي تمجيد از صدام و لعن و نفرين بر دشمنان همچنان روي ديوارها باقي بود. عكسهاي ويژه صدام خيابانها را پر كرده بود و همه اين تصاوير با لباس نظامي بود.»
شكست رؤياها و غرور صداموفيق السامرايي، در طول جنگ تحميلي در دستگاه اطلاعات نظامي ارتش صدام، به درجه سرلشكري و رياست بخش ايران در استخبارات عراق رسيد، اما در روزهاي پاياني سال 1994 از عراق فرار كرد. او وضعيت عراق در اولين روز جنگ را اينگونه بازگو ميكند: «فرمانده كل قوا، صدام حسين در حالي كه يك چفيه قرمز رنگ به سر داشت و نوار فشنگ به دور كمر خود بسته بود، بيآنكه درجات نظامياش را نصب كرده باشد وارد اتاق عمليات شد. عدنان خيرالله وزير دفاع به او چنين گفت:«سرور من! جوانها 20 دقيقه قبل پرواز كردند.» صدام به او پاسخ داد:« نيم ساعت بعد كمر ايران را خواهند شكست.» فرماندهي كل نيروهاي مسلح بيانيه مفصلي با عنوان «پاسخ فراگير» صادر كرد... با فرا رسيدن شب معلوم شد نتيجه حمله هوايي ما كاملاً نااميدكننده است. همه زياني كه به ايران وارد شده بود، انهدام يك هواپيماي مسافربري و جنگنده بود. در حاليكه ما يك فروند هواپيماي بمبافكن ساخت شوروي از نوع توپولف 16 از دست داديم. با فرا رسيدن دومين روز، اندكي پيش از آنكه نيروي زميني ما عمليات گسترده زميني خود را آغاز نمايد، نيروي هوايي ايران عمليات پي در پي خود را براي بمباران اهدافي در بغداد و بسياري از پايگاه هوايي ديگر آغاز نمود.»
السامرايي با ابراز تأسف از هدر رفتن ثروت ملي عراقيها بيان ميكند:«در پايان جنگ پيروزي اقتصادي براي ايران بود. بدهيهاي ايران محدود بود اما عراق دست و پايش به وسيله 100 ميليارد بدهي بسته شد... صدام در شرايطي به جنگ پايان داد كه بدهيهاي سنگيني بر عراق تحميل شده بود. طرحهاي توسعه اقتصادي به صورت دردناكي متوقف يا فلج گرديد. او نتوانست به هيچ يك از اهداف اوليه جنگ جامه عمل بپوشاند. به جاي ايستادگي در برابر بادهاي جديدي كه از ايران ميوزيد، آتش فرقهگرايي را برانگيخت و سبب شد تا به جاي متزلزل شدن رژيم ايران، ايرانيها گرداگرد روحانيون متحد شوند. نيروهاي ما در طولانيترين جنگ مدرن با ايران جنگيدند و سرزمين «رافدين» را حفظ كردند، اما مسئول عدم تحقق اهداف غير واقعي جنگ نيستند. شكست بزرگي كه حاصل شد، شكست صدام، رؤياها و غرور او بود.»