کد خبر: 874026
تاریخ انتشار: ۰۵ مهر ۱۳۹۶ - ۲۱:۰۸
شيوه‌هاي برخورد با مسئله را بياموزيم
وقتي سطح اضطراب و استرس در افراد بالا مي‌رود، افراد قبل از مديريت مسئله سعي مي‌كنند مديريت استرس داشته باشند، يعني مديريت هيجانات منفي و آن هم از نوع ناسازگارانه.
  فرنگيس شريفي باستان*

وقتي سطح اضطراب و استرس در افراد بالا مي‌رود، افراد قبل از مديريت مسئله سعي مي‌كنند مديريت استرس داشته باشند، يعني مديريت هيجانات منفي و آن هم از نوع ناسازگارانه. براي مثال مردي كه با همسرش جروبحثش شده است براي مديريت استرس و عواطف منفي‌اش به سمت مصرف مواد مخدر مي‌رود، اين عمل در لحظه هيجان را در آن مرد كم مي‌كند، در اين مثال رفتن به سمت مصرف مواد يك مقابله هيجان مدار است،چراكه فرد به دنبال نزاع با همسرش چنين راهكاري را انتخاب مي‌كند. هر كاري كه فرد جهت كاهش استرس خود انجام دهد، مقابله به شمار مي‌آيد اما اين راهكار مقابله‌اي ناسازگارانه است چون حداقل يك مشكل ديگر را نيز به مسئله فرد اضافه كرده است. در صورتي كه فرد مقابل مسئله‌مداري بلد نباشد، به دام مقابله هيجان مداري مي‌افتد. انواع مقابله هيجان مدار مي‌تواند سازگارانه و ناسازگارانه باشد، هيجان مدار سازگارانه، مانند خواندن دعا و قدم زدن كه با وجود مثبت بودن انجام چنين اقدامي مسئله اصلي فرد باقي مي‌ماند، هر چند از هيجانات منفي وي كاهش مي‌يابد.  از شايع‌ترين علت‌هاي واكنش هيجان مدار اين است كه افراد مسئله را به صورت مشكل در نظر مي‌گيرند. براي مثال فرد مي‌گويد بدبخت شدم چون زنم با من دعواش شده. . . بدبخت شدم چون كنكور قبول نشدم. . . همين كه فرد با خود اينگونه مي‌گويد، هيجانات منفي‌اش بالا مي‌رود و اين هيجانات منفي باعث مي‌شود فرد با وجود اينكه مهارت‌هاي حل مسئله را آموخته است نتواند از اين مهارت‌ها استفاده نمايد و وقتي هيجانات منفي بالا رفت، فرد متوسل به راهكارهاي مقابله‌اي هيجان مدار مي‌شود. هر كدام از اينها تا حدودي هيجانات منفي را در فرد كاهش مي‌دهند، بنابراين راهبردهاي مقابله‌اي هيجان مدار نيز مي‌توانند سازگارانه و ناسازگارانه باشند. راهبردهاي مقابله‌اي هيجان مدار سازگارانه تا حدودي در فرد آرامش ايجاد مي‌كند و بعد فرد با آرامش بيشتر به سراغ حل مسئله مي‌رود، اما راهبردهاي مقابله‌اي هيجان مدار منفي در فرد مشكلات ديگري را نيز ايجاد مي‌كند، بنابراين راهبردهايي كه فرد استفاد مي‌كند اگر در جهت حل مسئله بود، مسئله‌مدار و اگر در جهت حل مسئله نبود، هيجان‌مدار ناميده مي‌شود. براي مثال فردي بعد از نزاع با همسرش، به بيرون از منزل مي‌رود و قدم مي‌زند..  اگر اين قدم زدن به منظور رفع تنش باشد و بازشدن فكر، راهبرد هيجان‌مدار سازگارانه است اما اگر براي كشيدن سيگار باشد، راهبرد هيجان‌مدار ناسازگارانه است.

   مقابله مسئله‌مدار به جاي هيجان‌مدار
هدف واكنش‌هاي مسئله‌مدار كاهش هيجانات است، اما كاهش واقعي هيجانات، نه صرفاً كم شدن اين هيجانات و فرد به دنبال حل مسئله خود است و قصد دارد اقدامي انجام دهد كه مسئله‌اش به طور كلي حل شود،بنابراين قبل از اينكه هرگونه هيجان منفي بر فرد مسلط شود، شروع به ارائه راه‌حل كرده و سعي مي‌كند بهترين راه‌حل را براي حل منطقي مسئله‌اش بيابد و به كار گيرد.
برخي اشتباهاتي كه در فرآيند حل مسئله مرتكب مي‌شويم اين است كه اغلب فكر مي‌كنيم حل مسئله يعني مسئله بايد همين الان حل شده باشد و با خود مي‌گوييم كه چرا همين الان مسئله حل نشده است؟ در راهبردهاي مسئله‌مدار گاهي اوقات فرآيند حل مسئله در مسير درستي قرار دارد نه اينكه الزاماً در لحظه مسئله حل شده باشد، بنابراين اينكه فكر كنيم كه مسئله بايد همين الان حل شود، درست نيست. افراد كمالگرا چنين خصوصيتي دارند. براي مثال فرد كنكور قبول نمي‌شود و لازم است كه اشكالات را بررسي كند و براي سال بعد برنامه‌ريزي كند، مسيري كه پيش رفته درست بوده. . . درس خوانده. . . كلاس كنكور رفته. . . اما قبول نشده. . . مسير درست بوده اما الان قابل دسترسي نيست.
بعضي افراد فكر مي‌كنند كه همه مسائل صرفاً بايد توسط خودشان حل شود. گاهي اوقات اطلاعات در زمينه‌اي محدود است و لازم است از افراد متخصص استفاده كنيم و اين را بپذيريم كه گاهي اوقات لازم نيست كه مسئله توسط خود ما حل شود،چراكه ما در تمام زمينه‌ها تخصص نداريم. براي مثال من نمي‌توانم مسئله ملكي خودم را حل نمايم در صورتي كه به علم حقوق مسلط نيستم و بايد آن را به يك كارشناس حقوقدان بسپارم، به دليل اينكه او توانمندتر است. از طرفي گاهي اوقات سوگيري‌هايي وجود دارد كه از موانع حل مسئله هستند. براي مثال يك روانشناس نبايد به حل مسئله خانوادگي خود بپردازد،چراكه نسبت به خواهر، برادر، مادر و پدر خود سوگيري دارد، هر چند در اين زمينه متخصص است، باز هم چنين كاري راهنمايي همراه با سوگيري است.
اعتقاد به اينكه مسئله بايد صدد صد حل شود يعني يا صددرصد حل شود يا اصلاً حل نشود. صفر تا صد كردن هر چيزي، درست نيست. براي مثال فرد با خود مي‌گويد يا بايد امسال كنكور قبول شوم يا ترك تحصيل مي‌كنم و براي خود بايد و نبايدهاي غير منعطف در نظر مي‌گيرد. اين از خصوصيات افراد كمالگرا نيز است، بنابراين ما در فرآيند حل مسئله، بايد و نبايد نداريم، گاهي اوقات لازم است حدوسط هم در نظر بگيريم و بپذيريم كه برخي چيزها از كنترل ما خارج هستند و رويكرد ما در حل مسئله بايد عوض شود،يعني بپذيريم كه حل مسئله ما بايد با حداقل نتايج منفي و حداكثر نتايج مثبت همراه باشد، همين كفايت مي‌كند.
 
  اصول حل مسئله را بياموزيم
وجود مسئله را بپذيريم و قبول كنيم كه مسئله‌اي وجود دارد و آن را انكار نكنيم. گاهي اوقات در صورتي كه مسئله بيروني باشد افراد وسوسه مي‌شوند آن را «انكار» كنند يعني با خود تصور كنند كه چنين مسئله‌اي اصلاً پيش نيامده است و در صورتي كه مسئله دروني باشد آن را «واپس راني» مي‌كنند يعني از بخش هشيار ذهن خود خارج مي‌كنند و به سطح ناهشيار منتقل مي‌نمايند. براي مثال دانشجو نمي‌تواند با خود بگويد كه اصلاً در مقابل امتحان هيچ استرسي ندارم،بلكه بايد بپذيرد كه امتحاني وجود دارد تا بتواند براي امتحان نهايي آمادگي كسب نمايد.
مسئله را به شكل مسئله نگاه كنيم نه مشكل. زماني كه مسائل را به صورت مشكل مي‌بينيم، آنها در نظر ما غامض و لاينحل جلوه مي‌كنند، به صورت مشكلي كه به شدت پيچيده است و امكان حل آن اصلاً وجود ندارد، اما زماني كه مي‌گوييم مسئله خريدن خانه يا مسئله نزاع من و همسرم، اين باعث مي‌شود كه ما با يك رويكرد مثبت‌تر با مسئله مواجه شويم و از ميزان استرس وارده بر شخص نيز كم مي‌گردد.
افراد بايد به اين نتيجه برسند كه حل مسئله براي سطح سلامت روان و رفاه اجتماعي آنها حائز اهميت است، چراكه فرد با حل مسائل گوناگون سطح سلامت روان، كفايت و كارايي‌اش بالا مي‌رود و احساس خوبي به دست مي‌آورد.
فرد بايد به اين باور رسيده باشد كه مسئله قابل حل است و من قادر به حل مسئله هستم و رويكرد وي بايد تغيير كند، به اين صورت كه با خود بگويد كه اينطور نيست كه مسئله صددرصد قابل حل باشد و شايد من نتوانم به شخصه مسئله را حل كنم و نياز به يك متخصص در اين زمينه باشد، بنابراين به اين اعتقاد برسد كه من قادر به حل مسئله هستم، هر چند از طريق يك متخصص مثل حسابدار، حقوقدان، مشاور و...
اعتقاد به اينكه حل مسئله نياز به زمان و تلاش دارد و فرد تمايل داشته باشد كه در اين زمينه وقت بگذاردو تلاش كند و به اين نتيجه برسد كه اگر مسئله حاضر با دانسته‌هاي من، مسئله قابل حل نبود، اين نشاندهنده اين است كه اطلاعات من كامل نيست و حتي صلاحيت ندارم و من نياز به مشورت دارم. اصولاً اين مشورت از اعضاي خانواده چندان مناسب نيست چون همواره با سوگيري همراه است. مسلماً خواهر شما در مورد مسئله پيش آمده بين شما و همسرتان اشتباهات شما را كم و اشتباهات همسرتان را زياد ارزيابي مي‌كند.
 
  4 مرحله براي حل مسئله
تحقيقات روانشناسان نشان داده است كه حل مسئله چهار مرحله دارد:
1-تعريف و فرمول بندي مسئله: قبل از آن كه بخواهيم مسئله‌اي را حل كنيم، بايد آن را پيدا و تعريف كنيم (مثلاً مسئله فرد درس بخواند يا ترك تحصيل كند؟) مسئله اصلي، مسئله‌اي است كه اگر حل شود، بقيه مسائل نيز حل مي‌شوند و اگر بقيه مسائل حل شوند و آن مسئله حل نشود، مسئله ما به نوبه خود باقي مي‌ماند. دانشجويي مسئله اصلي‌اش درس خواندن براي امتحانات پايان ترم است، فقط در صورتي كه از ابتداي ترم برنامه‌ريزي كند براي درس خواندن در طول ترم، مسئله اصلي‌اش حل شده و اگر شب امتحان، كلي فعاليت انجام دهد غير از درس خواندن، در آن صورت، مسئله به نوبه خود باقي مي‌ماند.
در يافتن مسئله اصلي مي‌توان از خود سؤالاتي پرسيد از جمله اينكه: چه چيزي پيش آمده كه از آن موقع به بعد تعارض پيش آمده است؟ آيا اگر اين مسئله حل شود، باقي مسائل هم حل مي‌شود؟ پاسخگويي به اين سؤالات، مي‌تواند ما را در جهت يافتن مسئله اصلي راهنمايي كند.
جهت فرمول بندي مسئله اصلي نيز مي‌توان از عباراتي چون « چطور، چگونه و يعني » استفاده كرد (براي مثال آقاي X چطور مي‌تواند با خانواده همسرش صحبت كند؟ يعني اينكه يك تايم صحبت از خانواده همسرش بگيرد و در كمال آرامش با آنها صحبت كند. يا چطور مي‌تواند كار نيمه وقتي پيدا كند؟ يعني با آموزش خصوصي درس فيزيك مي‌تواند درآمد حداقلي براي خود داشته باشد.)
2 -توليد و خلق راه‌حل‌ها: بعد از اينكه مسئله را يافتيم و دقيقاً تعريف كرديم، بايد براي راه‌حل آن راهبردهايي تدوين كنيم. در اين مرحله مي‌توان از تكنيك بارش مغزي استفاده كرد (ببارد هر چه مي‌بارد). . . بدون بازداري، هرگونه قضاوت، داوري، انتقاد و...  هر راه‌حلي كه به نظرش مي‌آيد بنويسد. به عبارتي فرد با خود فكرمي‌كند كه چه راه‌حل‌هايي براي مسئله‌اش وجود دارد و بعد همه اين راه‌حل‌ها را بدون هرگونه قضاوت، داوري، انتقاد و بازداري مي‌نويسد و بعد نگاه مي‌كند كه كداميك از راه‌حل‌هاي ارائه شده به وضوح قابل بررسي نيست و آن را از ليست راه‌حل‌ها حذف مي‌كند. در نهايت تمام راه حل‌هاي ليست شده را در طبقات راه‌حل‌هاي مسئله‌مدار و هيجان‌مدار طبقه‌بندي مي‌كند.
3- ارزيابي راه‌حل‌ها: ارزيابي سود و زيان: وقتي مسئله‌اي را حل مي‌كنيم، واقعاً نمي‌دانيم راه‌حل ارائه شده درست و كارآمد ست يا نه؟مگر آنكه آن راه‌حل را در عمل بيازماييم، بنابراين در اين مرحله جدول سود و زيان براي راه‌حل‌ها ترسيم مي‌كنيم. به تمام راه‌حل‌ها درصد مي‌دهيم و در نهايت جمع جبري مي‌كنيم و براساس آن تصميم مي‌گيريم.
4- به كارگيري، ارزيابي و بازنگري: مرحله آخر و مهم حل مسئله، بازنگري مجدد و مداوم مسئله است. كساني كه در حل مسئله ماهرند، بيش از ديگران براي اصلاح عملكردهاي قبلي‌شان و انجام دادن كارهاي بديع و نو انگيزه دارند. به طور كلي افراد بعد از يك مدت بر اساس تكرار و تمرين مداوم، بعد از مواجهه با هرگونه مسئله‌اي، راه‌حل‌هاي هيجان‌مدار را به راحتي تشخيص مي‌دهند و آنها را از ليست راه‌حل‌هاي پيشنهادي به صورت خودكار حذف مي‌كنند.
*روانشناس باليني

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر