مرد تخممرغ فروشی كه متهم است شريكش را در جريان حادثهاي مرموز در چاه 10متري به كام مرگ كشاندهاست، ادعاي بيگناهي كرد.
به گزارش خبرنگار ما، رسيدگي به اين پرونده از ساعت 17 عصر روز چهارشنبه 22 شهريور ماه امسال با كشف جسد بيجان مرد جواني به نام شاهرخ از چاه 10متري در بزرگراه ستاري حوالي پل صنايع دفاع به دستور قاضي مدير روستا بازپرس ويژه قتل دادسراي امور جنايي تهران به جريان افتاد.
بررسيها نشان داد مرد زخمي لحظاتي قبل به يكي از فوتباليستهاي تيم راه آهن كه در حال برگشت از تمرين فوتبال به خانهشان بودند، اطلاع ميدهد كه همراه يكي از دوستانش به نام شاهرخ به داخل چاهي سقوط كردهاند، اما او موفق شده خودش را نجات دهد و دوستش همچنان ته چاه گرفتار است. پس از اعلام اين خبر تيمي از مأموران كلانتري 135 آزادي و عوامل آتشنشاني در محل حادثه حاضر ميشوند، جسد مرد جوان را از ته چاه بيرون ميآورند. در حالي كه مرد زخمي براي مداوا به بيمارستان منتقل شده بود، خانواده شاهرخ به دادسراي امور جنايي تهران رفتند و از مرد زخمي به عنوان مظنون به قتل شكايت كردند. همسر مرد فوت شده ادعا كرد كه مرد زخمي با همسرش اختلاف مالي داشته و احتمال ميدهد او همسرش را به عمد به داخل چاه انداخته باشد.
بدين ترتيب مرد زخمي در بيمارستان تحت نظر قرار گرفت تا اينكه صبح ديروز پس از بهبودي از بيمارستان به دادسراي امور جنايي منتقل شد و مورد بازجويي قرار گرفت. متهم در حالي كه در نخستين بازجوييها مدعي بود همراه شاهرخ براي دستشويي به آن محل رفته بودند كه ناگهان به داخل چاه سقوط ميكنند، اين بار حرفهايش را تغيير داد و در ادعايي گفت كه دوستش براي برداشتن ايرانيت به نزديك چاه رفته كه به داخل چاه سقوط ميكند و او هم وقتي قصد داشته به شاهرخ كمك كند ناگهان به داخل چاه سقوط ميكند. متهم پس از بازجويي به دستور قاضي محسن مدير روستا براي تحقيقات بيشتر در اختيار كارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي قرار گرفت.
گفتوگو با متهم
خودت را معرفي كن؟
بهرام هستم و 31 سال سن دارم.
با شاهرخ دوست بودي؟
بله. من و شاهرخ مدتي است با هم دوست هستيم و اين اواخر همكار بوديم.
چه كاري؟
شاهرخ وانت پيكان داشت و با هم در كار پخش تخم مرغ بوديم.
چه مدتي همكار بوديد؟
از بيست و دوم مردادماه با هم شروع به كاركرديم، اما خيلي طول نكشيد و پس از 10 روز بيكار شديم.
براي چه؟
من مجرد بودم، اما شاهرخ همسر و سهفرزند داشت. وانت متعلق به شاهرخ بود كار سفارش تخم مرغ با من بود. مدتي كه گذشت با هم اختلاف حساب پيدا كرديم و ناگزير شراكتمان هم به هم خورد.
درباره روز حادثه توضيح بده؟
ما هر دو مدتي بود بيكار بوديم تا اينكه روز حادثه شاهرخ به خانه ما آمد و خواست با او بيرون بروم. دو نفري سوار خودروي او شديم و به داخل خيابان آمديم كه شاهرخ گفت براي سقف وانتاش ايرانيت لازم دارد. از آنجايي كه پولي نداشتيم تصميم گرفتيم ايرانيت روي چاه محل حادثه را برداريم. من كنار خودرو ماندم و شاهرخ به نزديكي چاه رفت، اما برنگشت. نگران شدم به نزديك چاه رفتم كه متوجه صداي ناله او از داخل چاه شدم. ايرانيت روي حلقه چاه را كه برداشتم ناگهان پايم سر خورد و من هم به داخل چاه افتادم و دوباره ايرانيت روي چاه افتاد. شاهرخ ناله ميكرد و ميگفت به احتمال زياد قطع نخاع شدهاست و از من خواست تلفني موضوع را خبر بدهم، اما ته چاه تلفن آنتن نداشت تا اينكه از هوش رفتم. روز بعد وقتي به هوش آمدم از داخل يكي از تونلهاي ته چاه خودم را به چاه ديگري رساندم و خودم را نجات دادم.
خانواده شاهرخ مدعي هستند كه شما با هم اختلاف حساب داريد؟
من 600 هزار تومان از او طلب داشتم كه در اين مدت 10 روز كرايه ماشينش را روزي 60 هزار تومان حساب كرد و بيحساب شديم.
حرف آخر؟
من بيگناهم.