محمد صادق دهنادي
پيش از مرور زندگي هر فردي به زمينههاي وراثتي و تربيتي شكلگيري شخصيت توجه ميكنند. نسب و حسب نهتنها در شخصيتشناسي قديم، بلكه با گسترش پژوهشهاي حوزه آموزش و فرهنگ نوين نيز مجدداً مورد توجه قرار گرفته است.
از وجود پاك معصومين نقلشده كه فرمودهاند: خوشبخت كسي است كه از دوران بارداري مادرش خوشبخت باشد و بدبخت كسي است كه اسباب شقاوتش از همان دوران فراهم شده باشد.
اين نشان ميدهد، گرچه وراثت شرط لازم و كافي در سعادت و شقاوت كسي نيست، اما به عنوان زمينه مهم براي راهي كه فرد براي زندگي انتخاب ميكند، بسيار مهم است.
قدما به درستي نميتوانستند اين موضوع را توجيه كنند و از عباراتي مانند اصالت خون استفاده ميكردند، اما دانشمندان حوزه ژنتيك امروز به خوبي ميتوانند بر اساس تغييرات مولكولي DNA توضيح دهند كه چگونه تجربيات يك فرد، در توالي وراثت در ژن او بسان يك حافظه رايانهاي Memorial DNA ذخيره شده و در نسلهاي بعد به ناخودآگاه ذهني و پيشزمينهاي منتقل ميشود.
در زيارت وارث سيدالشهدا(ع) اين عبارت وجود دارد:«اشهد انك كنت نورا في الاصلاب الشامخه و الارحام المطهّره، لم تنجسّك الجاهليه بانجاسها و لم تلبسك من مدلهمّات ثيابها»
شهادت ميدهم، تو نوري بودي در وجود مردان شامخ و زنان پاكدامن هيچگاه پليدي جاهليت تو را آلوده نكرد و كثيفي و چركي آن بر وجودت پوشيده نشد. اين عبارات اگرچه در كليت از دلايل عصمت امامان تلقي ميشود و نشان ميدهد در سلسله نور و شجره طيبه امامت شرك و ناپاكدامني وجود نداشتهاست،اما در عين حال نشان از اهميت نقش والاي والدين ( وبلكه سلسله والدين ) در تعيين سرنوشت كودك دارد.
همچنين در زيارت مطلقه امامحسين (ع) كه از زبان امامان گفتهشده و زيارت عاشورا مرتباً بر وامداربودن شخصيت امام، به آن چيزي كه از آدم تا خاتم و از اميرمؤمنان و خديجه و فاطمه ( صلواتالله عليهم اجمعين) به ايشان رسيده،تأكيد شده است. گويي حسين و قيام او، ثمره ارجمند همه تلاشهاي انبيا و صالحين و تجلي دهنده همه حقيقتخواهي از كرانه تاريخ تا زمان تحقق عاشورا است.
رمز و راز گريه انبيا بر حسين پيش از تولد او و توسل آنها به اين اشك و جايگاه، نه فقط براي يك مظلوميت و شدائد روز عاشورا، بلكه براي آن است كه وجود اباعبدالله امانتدار بزرگ همه اين فضايلي است كه به اختيار تقوا و تلاش براي همه خوبان برايش به ارث رسيده است و او همه اين ميراث را در تابلوي بزرگ اين نهضت به كار گرفته و از آن بنايي بزرگ و باشكوه و فراموش ناشدني ساخته است تا تبديل به همان ذبح عظيمي شود كه خداوند هزاران سال پيش از او در زمان ابراهيم به خاطرخواهياش آن را به تعويق انداخت.
پس در عاشورا اين حسين نيست كه ذبح ميشود. همه آن اصلاب شامخه، همه آن ارحام مطهره، همه آن انبيا و اوليا از آدم تا خاتم زير چكمه آن لعين ازل و ابد قرار گرفته و سر حقيقت بريده ميشود.
درس بزرگ اين بخش از زيارتنامهها و بيانات براي شيعيان و آزادگان و به ويژه در فرهنگسازي و تربيت فرزند اين است كه افراد مسئوليت خود را در سرنوشت نسلشان بپذيرند.
گاهي ديده ميشود برخي افراد به تصور اينكه پس از ازدواج راه درستي را پيش ميگيرند، از هيچ اشتباه و به قول خودشان امتحاني در زندگي امساك نميكنند. بدون آنكه بدانند كه اشتباهات و تجارب و معاصي ما نهتنها در زمان تربيت فرزند، بلكه در مولكولهاي ژنهايي كه از ما منتقل ميشود و نه فقط در يك نسل، بلكه در نسلهاي گوناگون منتزع از ما تكثير خواهد شد.
در واقع فضايل و خصوصيتهاي منفي ما نه فقط منحصر در شخصيت ما بلكه در امتداد تاريخ و زمان و جامعه و تا قيامت تكثير ميشود و ادامه دارد و به همين دليل است كه گرچه عاشورا تمام ميشود، نهتنها يزيد و مرتكبين جنايت دهم محرم سال 61، بلكه آل زياد و آل مروان نه بهخاطر انتسابشان به اين اشقيا بلكه به دليل آنكه اين خلافها را با غصب خلافت، آزار اوليا خدا و پوشاندن حقيقت ادامه ميدهند، تا قيامت مورد لعن قرار ميگيرند.
حقيقت و انسانيت حسين محصول تلاش يك سلسله نوراني در راه خداست و شقاوت و بيرحمي يزيديان نيز نه فقط محصول دنائت يك جوان خام، بلكه محصول يك شجره خبيثهاي است كه از حرامخواري ابوسفيان شروع شده، در ناپاكي و جگرخواري هنده اوج گرفته و با مكر معاويه در كوره شيطان آبديده شده است. اين فاطمه است كه در سال سوم هجري بر مزار حمزه سيدالشهدا گريه ميكند و در حال بارداري شهيدش را در مكتب احد تربيت ميكند تا از خاك حمزه سيدالشهدايي برآيد كه آفتاب عالمتاب جهان خواهد شد.