کد خبر: 872945
تاریخ انتشار: ۲۹ شهريور ۱۳۹۶ - ۲۱:۳۳
«جستارهايي در 7 دهه مبارزه فرهنگي و سياسي آيت‌الله ابوالقاسم خزعلي» درگفت‌وشنود با حسین مهدیان
«حسين مهديان» براي فعالان انقلاب و مبارزه،نامي آشنا وخاطره‌انگيز است و رد پاي او را مي‌توان دربسياري از فعاليت‌هاي مبارزاتي آن مقطع رصد نمود
  احمدرضا صدري

«حسين مهديان» براي فعالان انقلاب و مبارزه،نامي آشنا  وخاطره‌انگيز است و رد پاي او را مي‌توان دربسياري از فعاليت‌هاي مبارزاتي آن مقطع رصد نمود.او در آن دوره و نيز ساليان پس از پيروزي انقلاب، با بسياري از رهبران انقلاب و علماي مبارز محشور بود كه مرحوم آيت‌الله حاج شيخ ابوالقاسم خزعلي در زمره ايشان به شمار مي‌رود.آنچه پيش‌روي داريد گفت‌وشنودي است كه طي آن مهديان به مناسبت سالروز درگذشت آن مرحوم،پاره‌اي از خاطرات خويش را از او بيان داشته است.اميد آنكه مقبول افتد.
   
طبعاً اولين سؤال ما در موضوع اين گفت‌وشنود اين است كه از چه دوره‌اي و چگونه با مرحوم آیت‌الله خزعلی آشنا شدید؟
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم.بنده در دهه30 نام ایشان را به عنوان یک منبری فاضل و موفق در مجامع دینی می‌شنیدم، اما در سال‌های41 و42 و پس از شروع نهضت امام(رضوان‌الله عليه) و پس از15 خرداد42 و دستگیری امام که دستگیر و در زندان قزل‌قلعه زندانی شدم،با ايشان از نزديك آشنا شدم. در آنجا فهمیدم که ایشان را هم دستگیر و در سلول انفرادی زندانی کرده‌اند. با اینکه فرصت و امکان ارتباط زیادی جز هنگام تجدید وضو وجود نداشت، ولی در همان فواصل کوتاه، فرصت آشنايی و انس با ایشان فراهم شد و آيت‌الله خزعلي با اطلاعات موجزی که به من می‌دادند، خیلی به من کمک کردند. ایشان بودند که به من گفتند اینها درباره شما چیز زیادی نمی‌دانند، بنابراین هر چه گفتند انکار کن! این خبر براي من واقعاً ارزشمند بود و در طول بازجويی‌ها، بسیار به من کمک کرد. سلول ایشان کنار سلول من بود و برای اینکه آيت‌الله خزعلي را آزار بدهند، یک کمونیست دو آتشه را با ایشان هم سلول کرده بودند! ایشان بسیار متشرع و حتی در بعضی از موارد وسواسی بودند و طبیعتاً از این وضعیت زجر زیادی می‌کشیدند. آن فرد اعتقادات جالبی هم داشت. موقعی که خانواده به ملاقات من می‌آمدند و برایم خوراکی و میوه‌ می‌آوردند، من از طریق یکی از نگهبان‌ها، مقداری از آن را برای آقای خزعلی می‌فرستادم. آن فرد از ایشان پرسیده بود این میوه‌ها را چه کسی برای شما می‌فرستد؟ و آقای خزعلی گفته بودند یکی از تجار محترم. آن فرد گفته بود مگر تاجر هم محترم می‌شود؟! با تمام این مشکلات و تفاوت‌ها، رفتار و خلقیات آقای خزعلی روی او تأثیر گذاشت و مسلمان شد. بعدها آقای خزعلی می‌گفتند با او ارتباط دارند و حتي وجوه شرعيه‌اش را می‌آورد و به ایشان می‌دهد.
چه ویژگی‌هايی در ایشان برای شما جالب بود؟
شجاعت، مقاومت و خودساختگی. ایشان حتی یک بار هم اعتراض نکردند که چرا چنین فردی را با ایشان هم‌سلول کرده‌اند؟ بلکه با اتکا به ایمان و اعتقاد عمیق خود، تصمیم گرفتند او را با خلق‌نیکو و جذاب با احکام و معارف اسلامی آشنا کنند و در این امر موفق هم شدند.
در دورانی که عضو هيئت مدیره مسجد قبا بودید، از ایشان هم برای سخنرانی دعوت کردید؟
روی مسجد قبا حساسیت زیادی وجود داشت و باید فهرست سخنرانی‌ها را پیشا‌پیش به ساواک تحویل می‌دادیم و پس از تأيید آنها دعوتشان می‌کردیم. به همین دلیل حتی کسانی که خیلی محتاطانه‌تر از آیت‌الله خزعلی هم حرف می‌زدند، جزو لیست سیاه ساواک بودند، چه رسد به ایشان که هیچ ترسی از بیان اعتقادات خود نداشتند و صراحتاً از امام نام می‌بردند. ساواک حتی با سخنرانی شهید آیت‌الله مطهری هم مخالفت می‌کرد،درحالي‌كه منابر ايشان معمولاً علمي وتئوريك و سير آرامي داشت. آیت‌الله خزعلی در میان کسانی که به منبر می‌رفتند و سخنرانی‌های پرشور ایراد می‌کردند، چهره کاملاً شناخته شده‌ای بودند. ایشان زندگی عادی هم نداشتند و دائماً در تبعید بودند فلذا نمی‌توانستند از محل تبعید خود برای ایراد سخنرانی به تهران بیایند. اين بود كه قبل از انقلاب، مسجد قبا از سخنراني هاي ايشان محروم بود.
ولی بعد از انقلاب به شکل منظمی در مسجد قبا سخنرانی داشتند.اينطور نيست؟
همین طور است، مخصوصاً که داماد ایشان مرحوم آقای مروی هم امام جماعت مسجد قبا شدند و آیت‌الله خزعلی در دوره‌های پنج‌شبه و 10 شبه، در مسجد قبا سخنرانی داشتند.براي سخنراني در برخي مناسبت‌ها هم از ايشان دعوت مي شد كه طبعاً مورد استقبال مردم قرار مي‌گرفت.
از ماجراي شهادت فرزند ایشان خاطره‌ای دارید؟نوع رفتار ايشان در اين واقعه چگونه بود؟
در سال 56 ساواک قم آيت‌الله خزعلي را احضار کرد تا محل جدید تبعید را به ایشان ابلاغ کند،بنابراين چاره‌ای جز این برای ایشان نماند که قم را ترک کنند و عملاً به نوعی فراری شوند. ایشان در تهران زندگی مخفی داشتند تا وقتی که خبر شهادت فرزندشان به ایشان رسید و در حالی که تحت تعقیب بودند، با شجاعت کم‌نظیرشان بالای سر جنازه پسرشان حاضر شدند و با آن لحن قاطع و صریح خود فرمودند:« من از دیدن تو در این کفن خشنود‌ترم تا دیدنت در لباس دامادی!» این سخن ایشان در آن مقطع حساس، در محافل دینی و انقلابی بازتاب فوق‌العاده گسترده‌ای داشت و براي بسياري اعجاب‌انگيز بود.شايد ساواك بي‌ميل نبود كه اين ذهنيت را جابيندازد كه علما و روحانيون تنها مردم را براي حضور در صحنه‌هاي فداكاري تهييج مي‌كنند،اما خودشان در اين ميدان‌ها حضور پررنگي ندارند.شهادت فرزند ايشان با آن وضعيت دلخراش،در نفي و فرونشاندن اين ذهنيت‌پراكني نقش زيادي داشت.
جنابعالی هم با ایشان و هم با دکتر شریعتی آشنايی نزدیک داشتید. نظر شما درباره انتقادات ایشان از دکتر شریعتی چیست؟
انتقاد از دکتر شریعتی منحصر به ایشان نبود. بسیاری از علما و روحانیون نسبت به حرف‌های دکتر شریعتی انتقاد داشتند، از جمله شهید آیت‌الله مطهری. دکتر شریعتی درباره طبقه محروم زیاد می‌گفت و می‌نوشت و طبیعی است که بین محرومان طرفدار پیدا کرده بود. به نظر من دشمن از بعضی از حرف‌های او سوء‌استفاده و آنها را بزرگ کرد. موقعی که گفت کسانی که از حوزه بیرون می‌آیند یا واعظ می‌شوند یا محرابی، به او گفتم زدن این حرف، درست نیست و دشمن از این حرف تو سوء برداشت می‌کند.شريعتي با اينگونه حرف‌ها هم آقای مطهری را مکدر کرد، در حالی که ایشان بود که او را از مشهد دعوت کرد و باعث شهرتش شد. آقای مطهری همیشه می‌گفت باید مواظب سخنرانی‌های دکتر شریعتی باشیم و کنترلش کنیم.به هرحال مرحوم آقاي خزعلي به دليل امكان سوء برداشتي كه از سخنان شريعتي وجود داشت،با برخي مضامين بيانات او در حسينيه ارشاد مخالف بودند و اين مخالفت را هم در بعضي سخنراني هاي خود نشان مي‌دادند.
همین حرف‌ها بعدها دستمایه گروه‌هايی مثل فرقان هم شد؟
البته گروه فرقان ماهيت پيچيده‌تري داشت.پشت گروه فرقان امریکا بود و بعدها اسناد لانه جاسوسی تا حدي اين امر را نشان داد. در واقع گروه فرقان آلت دست امریکايی‌ها بود و ربطی به دکتر شریعتی نداشت، چون دکتر شریعتی اساساً و اصالتاً با هر نوع حرکت تروریستی و مسلحانه مخالف بود. فرقانی‌ها که تکلیفشان معلوم است و نسبت دادن آنها به دکتر شریعتی منصفانه نیست.
پس از انقلاب رابطه شما و آیت‌الله خزعلی به چه شکل ادامه پیدا کرد؟
رابطه کاری و اداری نداشتیم، ولی به دلیل مناسبات قبل از انقلاب، گاهی با هم دیدار و گفت‌وگو داشتیم. نقل خاطره جالبی از اين دوران بي‌مناسبت نیست. کتاب خاطرات مرحوم آقای فلسفی توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامي چاپ شده بود. ایشان مرا خواستند و گفتند مایلند این کتاب به دست اشخاص خاصی برسد و آنها نظراتشان را درباره محتوای این کتاب بیان کنند. تأکید هم داشتند که این کتاب قطعاً به دست خود آن افراد برسد و به دست فرد دیگری نرسد يا به روابط عمومي داده نشود. یکی از این افراد آقای خزعلی بودند. من به دفتر شورای نگهبان رفتم و کتاب را شخصاً به آیت‌الله خزعلی دادم و پیام مرحوم فلسفی را هم به ایشان رساندم. یکی دو هفته بعد، آقای خزعلی به من زنگ زدند و گفتند مایلند با آقای فلسفی ملاقاتی داشته باشند. من هم با آقای فلسفی هماهنگ کردم و قرار شد ساعت6 عصر روز یک‌شنبه این ملاقات صورت گیرد. آقای فلسفی از من خواستند در جلسه حضور داشته باشم. آن روز طبق قرار قبلی رفتم و دیدم اتومبیل آقای خزعلی جلوی در خانه آقای فلسفی ایستاده، ولی ایشان پیاده نشده‌اند، جلو رفتم و سؤال کردم و ایشان گفتند من ساعت 6 با ایشان قرار داشتم، ولی یک ربع زودتر رسیدم و ترجیح دادم در ماشین بمانم و قرآن بخوانم. به هر حال ایشان رأس ساعت6 زنگ در خانه آقای فلسفی را زدند. این نظم مرا به یاد وقت‌شناسی و دقت شهید بهشتی می‌انداخت.
از آن ملاقات بيشتر بگويید، بين آن دو چه مطالبي رد و بدل شد؟
صندلی آقای خزعلی را کنار آقای فلسفی گذاشته بودیم که بتوانند راحت حرفشان را بزنند. ایشان گفتند:« حدود پنجاه و اندی سال پیش خدمت امام عرض کردم که من حاضرم ثواب تمام نماز و روزه‌ها و عبادت‌هایم را بدهم و ثواب یکی از اعلامیه‌هايی را که شما علیه شاه نوشته‌اید بگیرم و مطمئن هستم که اگر چنین معامله‌ای با من کنید، من برنده هستم! الان هم که سال‌ها از آن تاریخ می‌گذرد، آمده‌ام به شما بگویم که حاضرم ثواب تمام عبادت‌هایم را بدهم و ثواب منبر شب عاشورای شما را -که به استیضاح معروف شد- بگیرم و مطمئنم که در این معامله،من برنده هستم! کتاب خاطرات شما را هم خواندم و یک ختم قرآن نذر مادر شما کردم که می‌خواست فرزندش روضه‌خوان امام حسین(ع) باشد و بر این امر اصرار کرد و دو ختم قرآن هم نذر دو تا عمه شما کردم که از راه کشاورزی خرج تحصیل شما و عمویتان را دادند تا عالم دینی و منشأ چنین خدمات دینی و اجتماعی ارزنده‌ای شوید.»
حرف‌های آقای خزعلی که به اینجا رسید، بغض آقای فلسفی ترکید، در حالی که من کمتر به یاد داشتم کسی بتواند آقای فلسفی را به این شکل منقلب و احساساتی کند، چون ایشان بسیار با روحیه و قوی بودند. من در کل دوران مراوده با آقای فلسفی، فقط دو بار گریه ایشان را دیدم. یک بار در قبرستان حاج شيخِ قم و هنگام دفن همسرشان و یک بار هم آن روز. خانم فلسفی انصافاً زن مقتدری بود و در دوران اوج مواجهه آقای فلسفی با توده‌ای‌ها و عناصر ضد دین، صبوری عجیبی از خود نشان داد و رنج‌های فراوانی را تحمل کرد. توده‌ای‌ها مأموریت داشتند جلوی منزل آقای فلسفی بگردند و نشريات خود را دردست بگيرند و به عادت روزنامه فروشان قديم، فریاد بزنند: تاریخ اعدام فلسفی! این خانم در حالی که مثل بید می‌لرزید، اما تحمل کرد و ساخت. آقای فلسفی خیلی قدر خانمش را می‌دانست.
ظاهراً در بنیاد غدیر با آیت‌الله خزعلی همکاری‌هايی داشتید.اين همكاري‌ها تا چه ميزان جريان داشت و اساساً برآورد شما از كاركرد بنياد بين‌المللي غدير چيست؟
بله، ایشان وقتی بنیاد غدیر را تأسیس کردند، چند نفری را برای هيئت امنا در نظر گرفته بودند که یکی هم بنده بودم. ایشان در جلسات هیئت امنا با چنان عشقی درباره امیرمؤمنان(ع) سخن می‌گفتند که اشک همه در می‌آمد و همین زمینه عاطفی باعث می‌شد که همه با عشق و انگیزه زیادی در آنجا کار کنند. ایشان گاهی از بعضی از اعضا گلایه می‌کردند که برای این کار مهم کم وقت می‌گذارید، می‌دانم که همه گرفتارید، اما با این کار، خودتان را بیمه امیرمؤمنان(ع) می‌کنید!به نظر من دنیا برای شناخت امیرمؤمنان(ع) عطش دارد و لذا این کار ایشان بسیار ارزشمند است.من اميدوارم رحلت ايشان در اين كار بزرگ وقفه‌اي ايجاد نكرده باشد وكارهاي اين بنياد به خوبي پيش برود.
آخرین ملاقات شما با ایشان درچه زماني و چگونه انجام شد؟
من مرتباً به منزلشان می‌رفتم و جویای احوالشان بودم و یادم است که پیوسته تأکید می‌کردند کار بنیاد غدیر را جدی بگیریم و از برکات آن بهره‌مند شویم. ایشان همه عمر خود را صرف خدمات دینی کردند و با عشقی که به مولا علی(ع) داشتند، ان‌شاء‌الله که دعای آن حضرت همچنان که در دنیا، در آخرت نیز قرین ایشان باشد.من واقعاً اميدوارم كه خودم و همه خواص،حسن عاقبت داشته باشيم و مثل آقاي خزعلي در حال خدمت به خدا ومردم از دنيا برويم.دراين دنيا چيزي از عاقبت بخيري بهتر و والاتر نيست.چه چيزي بهتر از اينكه كسي دراين دنيا 90 سال عمركند و تمامي آن را به يادگيري معارف الهي و تلاش براي عملي كردن آن سپري كند؟خيلي‌ها بودند كه در انقلاب سوابق خوبي داشتند،اساساً مي‌شد كه آنها را شهيد زنده قلمدادكرد،اما در ادوار بعدي و مثلاً وقايع سال 88سرنوشت ديگري براي آنها رقم خورد.واقعاً دعا كنيد كه خداوند عاقبت همه ما را ختم بخير فرمايد.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما
قرار دادید.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر