داريوش يوسفوند
آيا تا به حال به اين مهم انديشيدهايد كه در دانشگاهها و مراكز آموزشي و فكرساز و فرهنگي تا چه حد به اهميت خانواده و ساختارهاي تعهدمدار و ارزشمندي خانواده و حقوق فردي اعضا پرداخته ميشود؟ چه ميزان واحد تنظيم خانواده به سلامت روان زوجين ميپردازد؟ آيا گذراندن يك واحد تنظيم خانواده براي آموزش روابط جنسي مبتني بر اهداف سياستگذاري مبتني بر سلامت و كاهش شيوع بيماريها و تداوم يا كنترل جمعيت، اندازه سلامت روان خانوادهها داراي اهميت نيست؟ آيا جاي خالي تدريس واحد خانواده و اصول زندگي سالم خانوادهمحور و سلامتمحور در نظام آموزشي ما از مقطع دبستان تا دانشگاهها خالي نيست؟
آيا در كنار اين همه واحد تحميلي به دانشجويان به صورت اجباري براي همه رشتهها، واحد خانواده و فاكتورهاي سلامت آن داراي جاي خالياي در منابع آموزشي دانشجويان و دانشآموزان نيست؟ از چه سطحي و چه مقطعي بايد آموزش اصول خانواده و قوانين حقوقي و مدنيت و اخلاقي را به نسل نو آموخت؟ آيا جاي خالي اين مهم در منابع آموزش و پرورش خالي نيست؟ كدام يك از اصول زندگي سالم و داراي بنيادهاي مطالعاتي استاندارد و مورد تأييد متخصصين سلامت روان در سرفصلهاي آموزشي مدارس يا سازمان آموزش و پرورش و دانشگاهها تدوين شدهاند؟ آيا صرفاً يك واحد دانشگاهي تنظيم خانواده كفاف اين همه خلأ دانش را ميدهد؟ پروجكت (فرافكن) بين نسلي تا چه حد در بروز طلاق مؤثر بوده است؟ تا چه ميزان آسيبهاي منتقله از نسلهاي قبلي امروزه وارد محيط زندگي زوجين جوان شده است؟
همه به اين مهم واقف هستيم كه تحولات تاريخ سياسي در كشور به خصوص در حوزههاي فكري و اجتماعي منجر به پديدار شدن متغيرهاي متعددي از ايدئولوژي در بين نسلهاي در حال رشد شده و دوراني متحول از تقابل انديشه بين نسلي را پشت سر گذاشته و همچنان در حال طي اين فرآيند هستيم. بنابراين كاملاً به اين مسئله واقف هستيم كه ورود تكنولوژي و صنعت و تقابل صنعت با سياست، فرديت، جامعهشناسي و تحول ايدئولوژي باعث شكاف بين نسلي و تحولي تداوميافته از اين شكاف كه در تكنولوژي عجين شده است را نمايان ميكند.
به طبع در اين فرآيند عدم ثبات واضح و مشهود است كه منجر به تأثيرگذاري در طيفهاي فكري و شكلگيري بافتار رواني نسلهاي در حال رشد هستيم. اين مهم در تغيير بيننسلي قبل و بعد از انقلاب، در تغيير بيننسلي و تحولي دوران جنگ و بعد از جنگ در تحول بيننسلي بعد از جنگ تا تحول صنعتي در كشور و تحول مخابراتي و ارتباطي همه و همه فاكتورهايي هستند كه در انتقال آسيب از نسل قبلي به نسل جديد اثر گذاشتهاند و در واقع مفرهاي فرافكن شدن آسيبها از نسل قبلي به نسل نو آسانتر شده است كه شكلگيري شخصيتهاي باثبات را در جامعه تحت تأثير قرار داده و ثبات را با چالش مواجه كرده است.
اين فرآيند متحول را در نظام آموزش و پرورش و تحولهاي سالانه برنامه آموزش بدون پيشبينيهاي دورانديشانه و تصميمات مقطعي، تحولهاي نظام دانشگاهي و بيكاري با تحصيلات آكادميك، نظام كاركردي كار و اشتغال، تحول نظام خانواده، تحول بافت اجتماعي و سكونتي روستايي و شهري، تكديگري و آمار بالاي فقر و آسيب اجتماعي و فردي و... ميتوان شاهد بود. با اين تفاسير آيا انتظار دارا بودن شخصيتها و افراد داراي ثبات را ميتوان داشت؟
تا زماني كه ثبات در همه عرصههاي طيف فرآيندي جامعه حاصل نشود اين انتظار را نميتوان داشت كه سلامت حاصل شود. در واقع طلاق فقط نماد بيروني تحولهايي است كه به طور مداوم در جامعه شاهد آن هستيم و مقايسه سطح خشونت خانوادگي و اجتماعي ما با جوامع ديگر نگرانكننده است و اين يك خطر جدي است.
جامعه ما به آموزش، احترام و قانون احتياج دارد. همه اين موارد آسيبهايي هستند كه در رفتار رانندگي شهروندان ما كاملاً مشهود است. ما سالانه 18 هزار نفر كشته رانندگي داريم، اين آمار فارغ از تعداد مجروح و آسيب مالي ناشي از رفتار عملكردي آسيبزاي ناشي از عدم سلامت روان در جامعه است. پس طلاق را صرفاً نميتوان به عنوان يك مشكل فرمولهشده مورد ارزيابي قرار داد.
طلاق فقط نمود ظاهري اين همه آسيب و پاتولوژي در جامعه است. بيكاري و اقتصاد متزلزل جامعه نيز به نوعي نشان از عدم امنيت خانواده دارد كه خطر بسيار بزرگي براي جامعه است و خانواده داراي امنيت اقتصادي نيست و بنابراين نميتوان براي جامعهاي كه امنيت اقتصادي ندارد انتظار سلامت و آرامش را در محيط خانواده داشت و طلاق فقط نماد بيروني اين همه آسيب است، همانند اعتياد، همانند كشتههاي رانندگي در كشور و...
جامعه ما امروزه بستري وسيع براي مطالعات پاتولوژيك سلامت روان بوده و طلاق نمود آسيبهاي پاتولوژيك مشهود در آن است و به عنوان يك آسيب مفرد نميتوان آن را ارزيابي يا كنترل كرد.
چند درصد از افراد و خانوادههايي كه امروزه با پديده طلاق مواجه نشدند و زندگي به ظاهر پايداري دارند داراي زندگي سالمي هستند؟ چند درصد از اين خانوادهها هماكنون در معرض طلاق هستند و احتمال طلاق آنها بسيار بالاست؟ چند درصد از آنها داراي سبك زندگياي هستند كه در آينده احتمال بروز طلاقشان بالاست؟
چه آماري در اين زمينه در دسترس است و چه برنامهاي براي اين مهم تدوين شده است؟ متولي اين مهم كدام سازمان يا نهاد است؟ آيا رسالت امروزه اين است كه روي خانوادههاي داراي سطح سلامت بهينه سرمايهگذاري علمي و سياستگذاري تخصصي انجام شود يا روي خانوادههايي كه آسيب ديدهاند؟ چند درصد از سرمايهگذاريهاي متمركز روي اين مهم معطوف به خانوادههاي پايدار و چند درصد معطوف به خانوادههاي مطلقه است؟ و سؤال آخر اينكه آيا برنامهاي براي تدوين سلامت و پيشگيري از آسيب خانوادههايي كه هماكنون داراي خانواده به ظاهر پايداري هستند تعريف شده است؟