کد خبر: 872357
تاریخ انتشار: ۲۶ شهريور ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۰
نگاهي به كتاب «نامه‌هاي اسارت» (آزاده شهيد محمود امجديان)
در حوزه دفاع مقدس كتاب‌هايي وجود دارند كه كنار گذاشته مي‌شوند، اما هيچ‌وقت كهنه نمي‌شوند. يعني نبايد هم بشوند. براي هميشه حرف دارند و هر قدر بخواني‌شان، باز هم جاي خواندن دارند.
 عليرضا محمدي
در حوزه دفاع مقدس كتاب‌هايي وجود دارند كه كنار گذاشته مي‌شوند، اما هيچ‌وقت كهنه نمي‌شوند. يعني نبايد هم بشوند. براي هميشه حرف دارند و هر قدر بخواني‌شان، باز هم جاي خواندن دارند. اخيراً كه كتاب ‌نامه‌هاي اسارت (نامه‌هاي ارسال شده از سوي آزاده شهيد محمود امجديان) به دستم رسيد، انگار به سال‌هاي دفاع مقدس برگشته بودم. آن هم مني كه آن سال‌ها كودك بودم و قاعدتاً خاطرات زيادي به ياد ندارم اما حال و هوايي كه از نامه‌هاي شهيد محمود امجديان به آدم منتقل مي‌شود، هر انساني را از هر دو دوره و عصري به زمان نگارش اين نامه‌ها برمي‌گرداند.
كتاب ‌نامه‌هاي اسارت يك نويسنده دارد و آن هم خود شهيد امجديان است. يكي از بسيجيان شهر باختران (كرمانشاه) كه بهمن سال 61  در عمليات والفجر مقدماتي اسير مي‌شود و نامه‌هايي را طي هفت سال و چند ماه اسارتش به خانواده ارسال مي‌كند. اين نامه‌ها توسط برادر كوچك‌ترش، باقر امجديان، جمع‌آوري مي‌شود و در سال 71 توسط حوزه هنري به انتشار مي‌رسد. متن كتاب كلاً به نامه‌هاي شهيد امجديان اختصاص دارد و تنها در ابتداي كتاب بخش‌هايي از سخنراني مرحوم ابوترابي در خصوص اين شهيد گنجانده شده است.  در نگاه اول شايد برخي از خواننده‌هاي كتاب تصور كنند يك كتاب 80 صفحه‌اي كه همه متنش به رد و بدل شدن نامه‌هايي اختصاص يافته، خسته‌كننده باشد. اما با اندكي تورق در سطور كتاب، مخاطب با ادبياتي آشنا مي‌شود كه گويي در پس‌زمينه ذهنش وجود داشته و «نامه‌هاي اسارت» به زنده شدن چنين ادبياتي كمك مي‌كند. ادبياتي كه آن را به عنوان ادبيات مقاومت مي‌شناسيم.
حس و حالي كه در اين كتاب با آن روبه‌رو مي‌شويم تنها از قلم يك اسير دربند به ما القا نمي‌شود، ما اينجا با آزاده‌اي روبه‌رو هستيم كه سعي دارد برادر و خواهر و حتي پدر و مادر خود را متوجه ارزش‌هايي كند كه به خاطر آنها به جبهه رفته و به اسارت درآمده است. مثلاً مرتب حال «پدربزرگ» را جويا مي‌شود. پدربزرگي كه مشخص مي‌شود حضرت امام است و اين جوان بسيجي پشت ميله‌هاي اردوگاه موصل2 همچنان به فكر اوست و ديگران را به تبعيت و پيروي از ايشان فرامي‌خواند.
همه نامه‌هاي شهيد امجديان با نام خدا آغاز مي‌شود و در پايان نيز نام وي به همراه تاريخ نگارش آورده مي‌شود. محمود يك انسان است و لاجرم سختي‌هاي اسارت او را آزار مي‌دهد، اما اجازه نمي‌دهد اين دلتنگي‌ها به خانواده منتقل شود و همواره سعي دارد به حفظ روحيه خانواده‌اش كمك كند: «جان شما زياد هم به ايران فكر نمي‌كنم. فقط شكر خدا مي‌گويم. هر چه خواست خدا باشد و خدا بخواهد».
نامه‌هاي اسارت مملو از احساسات پاكي است كه اسيري دربند نسبت به خانواده و كشورش دارد: «اينجا مرتب خواب ايران را مي‌بينم» اما در كنار اين احساسات، برخي از واقعيات تاريخي را نيز گوشزد مي‌كند: «عده‌اي بر خلاف هدفي كه داشتيم عمل مي‌كنند. عده‌اي مشخص‌شده هستند و به سزاي اعمال‌شان خواهند رسيد. ما در اينجا چه كنيم كه دست و پاي ما بسته است و فقط بايد صبر كنيم تا به ايران بياييم.»
50 نامه از شهيد امجديان در اين كتاب آورده شده است. اولين نامه را در اواخر سال 61 ارسال كرده و آخرين نامه نيز مربوط به اواخر سال 68 است كه ناتمام مي‌ماند. از فحواي نامه‌ها به حقايق بسياري از زندگي در اردوگاه‌هاي دشمن دست پيدا مي‌كنيم. به عنوان نمونه اسرا وقت خود را به بطالت نمي‌گذرانند و به فراگيري علوم مختلف مي‌پردازند. خود شهيد در نامه‌هايش مي‌نويسد كه اغلب اوقاتش را به فراگيري زبان‌هاي انگليسي و فرانسه صرف مي‌كند و در كنارش به خودسازي نيز مي‌پردازد. همين خودسازي‌ها و كسب علم و معرفت نيز باعث شده تا رفته رفته قلم نگارنده نامه‌ها (شهيد امجديان) پخته‌تر شود. حتي در مقاطعي نامه‌هايي به زبان انگليسي براي برادرش ارسال مي‌كند.
توجه به معنويات از توصيه‌هاي تقريباً هميشگي شهيد امجديان به خانواده‌اش است. گاه تبلور عشق الهي چنان او را به ذوق مي‌آورد كه گويي پرده از رازهاي دروني‌اش مي‌گشايد: «من به چه شوقي آمده‌ام و از تمام قيدها رسته شده‌ام. اينجا مكاني مناسب براي خودسازي است. بايد به جايي برسيم كه جز خدا كسي و چيزي ديگر را نبينيم. قرآن را در عرض چند ماه ياد گرفتم. بيش از حد بعضي وقت‌ها مي‌روم در بحر قرآن. اصلاً دارم ديوانه مي‌شوم. خاك بر سر ما كه كتابي به اين بزرگي داشتيم ولي استفاده نمي‌كرديم.»
استفاده از جملات رمزي نيز از ديگر ويژگي‌هاي نامه‌هاي شهيد امجديان است. او كه به هرحال اسير دست شقي‌ترين انسان‌هاي روي زمين (ارتش بعث عراق) است ناگزير برخي از حرف‌هاي خود را به صورت رمز بيان كند: «برادر عزيز! اگر يك بار از ناراحتي خودم نوشته بودم، مي‌خواستم چيزي را برسانم، اما شما فكر كرديد كه ناراحت هستم. نه اين طور نبوده. چيز ديگري مي‌خواستم برسانم. وقتي نامه را مي‌خوانيد، خيلي دقت كنيد. كلمه‌ها را باز كنيد. كمي فكر كنيد؛ حساب به دست شما مي‌آيد. خيلي مسائل است كه بايد بدانيد.»
شهيد امجديان در بسياري از نامه‌‌هاي خود خانواده را به تفكر در نوشته‌هايش فرامي‌خواند. او حتي يكي از نامه‌هاي خود را تماماً به شعري اختصاص مي‌دهد كه گويي در همان اردوگاه محل نگهداري‌اش سروده شده است: «اسيرم، اما سينه‌ام اقيانوسي است كه كشتي‌هايي در آن غرق شدند و دم برنياوردند، همچون حوض آب نيستم كه به حركت چند ماهي كوچك آبش سر رود...»
محمود امجديان متولد سال 42 بود و در تاريخ 26 تير 1369 به دست يكي از پست‌ترين انسان‌هاي روي زمين، يعني منافقان به شهادت رسيد. او در حالي شهيد شد كه تنها يك ماه به مبادله اسرا باقي مانده بود و خود شهيد نيز اميد به رهايي و بازگشت به كشورش را داشت: «به زودي ان‌شاءالله شما را ديدار خواهم كرد.»
هرچند زندگي زميني محمود امجديان با جنايت منافقين در همان دوران اسارت به اتمام رسيد، اما او با نگارش نامه‌هايي ماندگار و تاريخي، يادگاري ارزشمندي از خود برجا گذاشت كه هيچ‌گاه كهنه نمي‌شود و در هر زمان و دوره‌اي حرف براي گفتن دارد.
در پايان نگاهي به يكي از نامه‌هاي ارزشمند آزاده شهيد محمود امجديان خواهيم انداخت: «تقديم به پدر بزرگوارم... لحظه‌ها يكي پس از ديگري از دامان زمان مي‌گريزند. خورشيد در هر سپيده‌اي از افق روشن مي‌آيد و از سينه پهناور آسمان مي‌گذرد و باز در غروب خونين در چنگال افق مي‌ميرد تا به ما بگويد زندگي تنها يك غروب نيست. اگر امروز خورشيد در چنگال افق مي‌ميرد، فردا از دروازه افق خواهد گذشت و آزاد و درخشان در پهنه آسمان سفر خواهد كرد. اگرچه امروز تمام درهاي آزادي بر ما بسته است اما فردا درها باز خواهد شد و پرستوهاي زيبا در عمق آسمان سرود آزادي خواهند خواند. گرچه امروز در هجر هم مي‌گرييم و اشك‌ها مي‌ريزيم، اما فردا مرگ غم‌ها است. فردا لب‌هاي بسته خواهد شكفت و خنده‌ها خواهد روييد. فردا ديگر دوري نخواهد ماند و زوّاران منتظر بر قله صبر و اميد مدال افتخار خواهند گرفت. آري صبر و اميد از چشمه زيباي حقيقت مي‌آيد و در عمق وجودمان ته‌نشين مي‌گردد. اگر ابر تيره‌اي آسمان بلند را مهجور ساخته است، ليكن در پشت ابرهاي تيره، رحمت باران فروخواهد ريخت. به دور از محبت ياران، و ز آتش هجران، در تيرگي حرمان، در باد سرد خزان مي‌سوزم...» محمود 19/4/65
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار