آيدين تبريزي
چند وقت پيش به مناسبت روز عرفه، نيايش عاشقانه و عارفانه امام حسين(ع) با معبود خود را در روز عرفه مرور ميكردم. واقعاً تأسف دارد كه ما كمتر ادعيه معصومين (ع) را از منظر يك درس شگفت معرفتي مرور كردهايم. اينكه دعاها در مناسبتهاي خاص حال ما را تغيير دهند و مثلاً به خاطر آن مناسبت در مجلسي دعايي را بخوانيم و مرور كنيم خوب است اما به نظرم اصلاً كافي نيست چون براي مرور آن مضامين عالي، خلوتي و مجلسي ديگر هم لازم است كه انسان درباره مضامين اين دعاها با خود خلوت كند. اما آن روز در اين دعاي بسيار زيبا كه انسان را به حيرت فروميبرد متوجه نكتهاي شدم و آن اينكه اگر كسي ميخواهد راه كمال و بندگي را طي كند جز با اظهار عجز و فقر در برابر پروردگار اين مسير طي نخواهد شد. هر كدام از ما نيايشهاي معصومين را كه انسانهاي كامل روزگار خود و همه روزگاران بودند بايد مرور كنيم و ببينيم كسي كه آن نمايش خيرهكننده اخلاص و بندگي محض را در برابر پروردگار آفريد چطور در روز عرفه خود را برابر خالق هيچ ميانگارد و اتفاقاً همين هيچ شمردن است كه به او بال صعود به ملكوت و مراتب بالاي وجود را ميدهد. من آن روز در همين دعاي عرفه به اين نكته پي بردم كه كمتر چيزي مثل نيايش ميتواند آن حالت طلبكاري را كه مثل جهنم در روح انسان زبانه ميكشد، خاموش كند. انسان عادي و روزمره از خداوند خود طلبكار است و از او هر روز چيز تازهاي ميخواهد، مثل كودكي كه هر روز از پدر خود اسباببازي تازهاي ميخواهد و اگر اين اسباببازي خريده نشود زانوهايش را به زمين ميكوبد اما آن نيايش چشم درون انسان را كه بسته است و آن فروبستگي، آن حالت طلبكاري را در انسان بيدار ميكند، باز ميكند و به تدريج انسان متوجه فقر دروني و آن بدهي بزرگ به پروردگار ميشود.
نعمتها را يكي يكي بشماريم
يكي از مهمترين تكنيكها در اين دنيا براي اينكه حال ما را خوب كند برشمردن نعمتهايي است كه خداوند به ما داده و ما از آنها ياد نميكنيم يا آنها را به چيزي نميگيريم. به امام حسين(ع) در دعاي عرفه نگاه كنيم: «يا مَنْ دَعَوْتُهُ مَريضاً فَشَفاني، وَعُرْياناً فَكساني وَجائِعاً فَاَشْبَعَني وَعَطْشانَ فَاَرْواني وَ ذَليلاً فَاَعَزَّني وَ جاهِلاً فَعَرَّفَني وَ وَحيداً فَكثَّرَني وَ غائِباً فَرَدَّني وَمُقِلاًّ فَاَغْناني/ اي كه در بيماري خواندمش، پس شفايم داد، و در حال برهنگي پوشاند مرا، و در حال گرسنگي سيرم كرد و در حال تشنگي سيرابم نمود، و در حال خواري، عزّتم بخشيد، و در حال ناداني معرفتم بخشيد، و در حال تنهايي افزونم نمود، و در حال غربت، بازم گرداند، و در حال نداري، دارايم كرد، و در ياريخواهي، ياريام فرمود، و در ثروتمندي محرومم نكرد.»
اين «انت»هايي كه «انا» را آب ميكند
اينها از زبان يك معصوم بيرون ميآيد، در ادامه ميفرمايد: «اَنْتَ الَّذي مَنَنْتَ اَنْتَ الَّذي اَنْعَمْتَ اَنْتَ الَّذي اَحْسَنْتَ اَنْتَ الَّذي اَجْمَلْتَ.../ تويي كه عطا كردي، تويي كه نعمت دادي، تويي كه نيكي كردي، تويي كه زيبا نمودي، تويي كه افزون نمودي، تويي كه كامل كردي، تويي كه روزي دادي، تويي كه موفق نمودي، تويي كه عطا فرمودي، تويي كه بينياز نمودي، تويي كه ثروت بخشيدي، تويي كه پناه دادي، تويي كه كفايت نمودي، تويي كه راهنمايي فرمودي، تويي كه حفظ كردي، تويي كه پردهپوشي نمودي، تويي كه آمرزيدي، تويي كه ناديده گرفتي، تويي كه قدرت دادي، تويي كه عزّت بخشيدي، تويي كه كمك كردي، تويي كه مساعدت فرمودي، تويي كه تأييد نمودي، تويي كه نصرت دادي، تويي كه شفا بخشيدي، تويي كه سلامت كامل دادي، تويي كه گرامي داشتي.» آنچه براي من در دعاي پرسوز و گداز امام حسين(ع) در روز عرفه زيبا بود، رسيدن به يگانگي با خداوند به واسطه برشمردن نعمتهاي اوست. اين دستور الهي است و در قرآن كريم هم ميبينيم كه خداوند خطاب به پيامبر(ص) ميفرمايد نعمتهاي خداوند را به ياد آر. چرا خداوند به پيامبر خود ميفرمايد كه نعمتهاي خداوند را به ياد آور چون اساساً خداوند ميخواهد از سر رحمت و لطف، نعمتهاي بيشتر و والاتري را به دست بنده خود برساند، بنابراين اوست كه ميداند «لئن شكرتم لازيدنكم/ اگر سپاس نعمتهاي خداوند را بهجا بياوريد او بر آنها افزون خواهد كرد»، همچنان كه شعر سعدي ملهم از اين آيه ميگويد: «شكر نعمت، نعمتت افزون كند.» و چه نعمتي بالاتر از اينكه انسان بداند ميان پروردگار و او جز نفس و خودبيني بنده هيچ فاصله و حائلي وجود ندارد و آنچه اين حائل را ميان عبد و معبود ميتواند بردارد تا انسان حلاوت حضور در برابر پروردگار را بچشد چيزي جز نعمت سپاس و شكر و درك نعمتهايي كه خداوند براي بنده خود ارزاني داشته، نيست.
راهي كه امام حسين(ع) پيش پاي ما ميگذارد
مطابق با آن چيزي كه قرآن و راويات به ويژه در اينجا نيايش پرسوز و گداز امام حسين(ع) در روز عرفه به ما گوشزد ميكند اين است كه اگر انسان ميخواهد از دسترس غمها و اندوهها و تشويشها و نگرانيها خارج شود حواسش بايد به نعمتهايي باشد كه خداوند به او داده و در جريان روزمره زندگي آنها را از ياد برده است. اين همان حالت شكرگزاري را كه سرمنشأ همه نعمتها و يگانگي با معبود است در انسان بيدار ميكند. چگونه انسان ميتواند از آن حالت طلبكاري و آن حالت جهل در برابر خود و خداوند خارج شود بدون اينكه از در خضوع و خشوع و فروتني وارد شود؟ جز اين است كه زماني ميتوان اين حالت را در انسان پديد آورد كه آدمي بتواند خود را و نعمتهايي كه به او داده شده را در كفه ترازو نهد و مثلاً مثل امام حسين(ع) بگويد: خدايا من به چه رويي ميخواهم نزد تو بيايم؟ با همين چشمها؟ با همين گوشها؟ با همين دست و پا؟ همين جوارحي كه در حقيقت تو به من دادهاي و من از نزد خودم چيزي ندارم و تازه از همين دست و پا و گوش و چشم هم خوب استفاده نكردهام و چه بسا همين جوارح را كه تو به امانت نزد من گذاشتهاي در خدمت عصيان و نافرماني تو قرار دادهام. كسي ميتواند در حقيقت اين دندان طلبكاري را از وجود خود بركند كه مثل امام حسين(ع) بگويد كه خدايا من طفل كوچك بيدنداني بودم و تو آن شير گوارا را از سينه مادر براي من جوشاندي، شيري كه از ميان رگ و پوست، از ميان خون شور عبور كرده بود اما همرنگ آن نشده بود و مزه خون را نگرفته بود و مزهاي گوارا و رنگي سفيد داشت و تو بودي كه مهر مرا در دل دايهها انداختي تا آنها از من مراقبت كنند.
چرا ما زير دندان غمها خرد ميشويم؟
رمز اينكه اوليا و صلحا توانستند با وجود همه رنجها و غصهها، رنج و غصهاي در قلب خود مستقر نكنند و با وجود عواطف شديد انساني بتوانند از شدايد عبور كنند و به تعبير حضرت زينب(س) جز زيبايي نبينند به اين خاطر بود كه چشم آنها به نعمتهايي كه خداوند به آنها داده بود بسيار باز بود و اينكه ما زير دندان غمها خرد ميشويم به خاطر اين است كه چشم ما به نعمتهاي خداوند بسته شده است.