کد خبر: 871976
تاریخ انتشار: ۲۴ شهريور ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۰
خاطره‌اي زيبا از رزمنده‌اي كه به جيره صبحانه پاتك مي‌زد!
خاطره زير را حاج‌حميد پارسا از رزمندگان نام‌آشناي لشكر10سيدالشهدا(ع) و از راويان كاروان‌هاي راهيان نور به نقل يكي از رزمندگان اين لشكر تعريف كرده است.
 عليرضا محمدي
خاطره زير را حاج‌حميد پارسا از رزمندگان نام‌آشناي لشكر10سيدالشهدا(ع) و از راويان كاروان‌هاي راهيان نور به نقل يكي از رزمندگان اين لشكر تعريف كرده است.
در دوران آموزشي براي اينكه رزمنده‌ها به سختي‌ها جبهه عادت كنند، سعي مي‌كرديم جيره غذايي كمي برايشان در نظر بگيريم. اغلب رزمنده‌ها با اين شرايط خو مي‌گرفتند و با وجود غذاي كم، فعاليت جسمي زيادي داشتند. اما خب بعضي‌ها هم نمي‌توانستند تحمل كنند و گاهي به جيره غذايي پاتك مي‌زدند.  من چون در گروهان مسئوليت داشتم، سعي مي‌كردم در گرفتن سهميه غذاي گروهان و رساندش به دست رزمنده‌ها شخصاً نظارت داشته باشم. معمولاً جيره را داخل كانكسي مي‌گذاشتيم كه درش بسته مي‌شد، اما قفل نداشت. منتها من حواسم به همه چيز بود. ناسلامتي چند سالي از حضورم در جبهه مي‌گذشت و هر كسي دست از پا خطا مي‌كرد، سريع مچش را مي‌گرفتم.
در اثناي آموزش‌ها احساس كردم چند روزي مي‌شود جيره صبحانه كم مي‌آيد. يعني كمتر از حدي كه هر روز دريافت مي‌كرديم. يكي دو روز خودم در تحويل گرفتن سهميه گروهان نظارت كردم و ديدم چيزي كم نيست. همان قدر نان و پنير و حلوا شكري دريافت مي‌كرديم كه قبلاً به ما داده مي‌شد. حدس زدم يك نفر از داخل گروهان به انبار پاتك مي‌زند. براي اينكه با بچه‌ها اتمام حجت كنم، يكبار جمعشان كردم و گفتم: من فهميدم طرف كيه؟ خودش هم فهميده كه من فهميدم. پس قبل از اينكه بقيه بفهمن بياد خودش رو معرفي كنه.
همه زدن زير خنده و هر كسي حرفي مي‌زد. يكي مي‌گفت: حاج‌آقا ترجمه كن ببينيم چي ميگي. كي فهميده؟ شما فهميدي يا خودش فهميده كه شما فهميدي... خلاصه حسابي تيكه بارانم كردند. من هم جدي گفتم:«ببينيد بچه‌ها هر كي به جيره صبحونه دستبرد ميزنه، بدونه كه داره حق همرزماش رو پايمال ميكنه. ناسلامتي همگي بسيجي هستيم و اومديم جبهه با دشمن اسلام بجنگيم، نه اينكه به غذاي همديگه پاتك بزنيم.»
بچه‌ها تازه دوزاريشان افتاده بود و چند نفري هم خط و نشان كشيدند كه اگر دستشان به آن زبل‌خان برسد، حقش را كف دستش مي‌گذارند. خلاصه كمي روي اين قضيه بحث كرديم و هر كسي پي كارش رفت. از روز بعد تا يك هفته كسي دست به جيره صبحانه نزد. فكر كردم آن ناقلا حساب كار دستش آمده و بيخيال پاتك شده است. اما چند روز بعد دوباره دستبردها شروع شد و روز از نو و روزي از نو.
بالاخره تصميم گرفتم خودم مچش را بگيرم. يك روز بعد از نماز صبح دور و بر انبار غذا مخفي شدم و كشيك دادم. هنوز آفتاب بالا نيامده بود كه ديدم يك شبح وارد انبار شد. رفتم و از درز در داخل را ديد زدم. ديدم ‌اي دل غافل يك رزمنده چاق و هيكل‌دار، سه، چهار تا نان لواش را روي هم گذاشت و بعد يك قالب پنير برداشت و روي نان‌ها ماليد و همه را لقمه كرد. سر آخر چنان گازي به لقمه زد كه دهانم آب افتاد. بنده خدا تا خواست از در بيرون برود، جلويش سبز شدم و گفتم:«سلام اخوي خوشمزه است؟!»
همانجا خشكش زد. آفتاب تازه درآمده بود و روي صورتش افتاد. ديدم فوقش 16 ساله باشد. بيچار به لكنت زبان افتاده بود و حتي اشك توي چشم‌هايش حلقه ‌زده بود. به زور لقمه توي دهانش را قورت داد و با التماس گفت: «حاج‌آقا تو رو خدا به كسي نگو كار من بوده. آبروم ميره. ميگن اين بسيجي يا دزد.»گفتم:« زبونت رو گاز بگير. دزد كيه. اين رو بهش ميگن پاتك زدن. اما پسرجون اينجا خون هيچ كسي از ديگري رنگين‌تر نيست. حداقل فكر ساير بچه‌ها رو مي‌كردي.»
بنده خدا برايم توضيح داد كه تا حالا مادرش براي او صبحانه آماده مي‌كرده و هر روز تا حد تركيدن غذا مي‌خورده است. به همين خاطر نمي‌تواند گرسنگي را تحمل كند. وقتي حرف مي‌زد توي دلم مي‌گفتم خب حق هم دارد. نوجوان نازپرورده‌اي است و تا همين جا كه به جبهه آمده، هنر كرده است. خلاصه به او گفتم:« به كسي چيزي نميگم. ولي تو هم قول بده بيشتر هواي همرزم‌هايت رو داشته باشي.» آنقدر خوشحال شد كه قول داد به راه راست هدايت شود و حتي گفت: «حاج‌آقا باور كن موقع عمليات جبران مي‌كنم. قول ميدم. ببين كي گفتم.»
شايد به يك ماه نرسيده وارد عمليات شديم. در همين عمليات من به اسارت دشمن درآمدم و عراقي‌ها من و چند نفر از بچه‌ها را به خط خودشان انتقال دادند. نرسيده به سنگر كمين دشمن، پيكر چند نفر از شهداي ما افتاده بود. رزمندگاني كه بيشتر از ساير رزمنده‌ها به قلب دشمن نفوذ كرده بودند و خودشان را تا لب سنگرهاي كمين‌شان رسانده بودند. همانجا چشمم به پيكر همان نوجوان افتاد. در حالي كه طاق باز روي زمين افتاده بود و آسمان را نگاه مي‌كرد. ياد حرف آن روزش افتادم كه مي‌گفت:«قول ميدم تو عمليات جبران كنم.» خوش‌غيرت به قولش عمل كرده بود.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار