حسن روانشيد*
تا زماني كه در غفلت به سر بريم غارتها ادامه خواهد داشت. اين منش غرب بوده و هست. ميني كشورهاي خليجفارس بادگيرهاي يزد را كپيبرداري كرده و با احداث آن در رملهاي خود همراه با كپرهاي مخروبه و باقيمانده از شترچرانها و شيوخ باديهنشين با عنوان آثار ملموس قوم عرب به ثبت جهاني رساندهاند تا به اين بهانه سياحان و جهانگردان را به شنزارها دعوت كنند اما ميراث فرهنگي كشور، همچنان برهوت حياطخلوتي دولتها را سپري ميكند!
اينجا تهران است و پايتخت سرزمين كهن كه هر وجبش تاريخي شنيدني، ديدني و خواندني دارد.شايد كمتر كشوري در جهان پيدا شود كه بتواند ادعا نمايد از لحاظ آثار تاريخي ملموس و غيرملموس چيزي كم ندارد اما ايران بهراحتي قادر است اين حقيقت كه سرآمد تاريخ و تمدن است را به ثبوت برساند. اگرچه شهر سوخته آن در سيستانوبلوچستان و ارگ بمش در كرمان و مسجد سلطانيهاش در زنجان و منارجنبانش در اصفهان مستدلترين نمونههاي موجود بر اين ادعاست كه چغازنبيل در خوزستان نيز خود را كهنترين اثر تاريخي اما سرآمد معماري ميداند. از كدامين گوشه اين كشور پهناور سخن بگوييم، در بام مرتفعش يعني بوئين مياندشت گرجيهايي زندگي ميكنند كه در كنارشان قديميترين كليساي ارامنه پابرجاست و در شهرستان فلاورجان قبرستان تاريخي پير بكران قوم يهود ساكن در اين سرزمين را دارد كه متعلق به عهد عتيق است. حفظ و نمايش اينهمه عظمت در كشور باستاني ايران از عهده يك سازمان چندمنظوره با نام ميراث فرهنگي، گردشگري و صنايعدستي خارج است و نيازمند وزارتخانهاي پرانگيزه است كه آثار موجود را بازيابي، نگهداري و به آحاد مردم خود و جهانگردان جهان عرضه نمايد و ضمناً به كشف بقاياي ارزشمندي بپردازد كه هنوز به مرحله رؤيت نائل نشدهاند. آنچه كمبود آن در اين مقطع بيش از همه دورانها احساس ميشود بيتوجهي و سهلانگاري پيرامون داشتههاي ارزشمندي است كه با زبان بيزباني از جامعه فرهنگي كمك ميخواهند تا از تخريب و نابودي كامل نجات يابند.
ناصرالدينشاه كه در سفر اروپا تحت تأثير خيابان شانزه ليزه پاريس قرارگرفته بود پس از بازگشت باغ لالهزار را در پايتخت به معماران دربار سپرد تا خياباني با عنوان لالهزار در آن احداث كنند كه شباهتي كامل به شانزه ليزه پاريس داشته باشد. اگرچه اين كار با سرعت پيش ميرفت اما سالها طول كشيد تا بالاخره در حكومت پهلوي اول اين خيابان در دو قسمت شمالي و جنوبي سر پا شد و به قول سياحان شرقشناس توانسته بود در دهههاي 40،30،20شمسي پا بهپاي خواهرخواندهاش شانزه ليزه پيش برود. در اين خيابان ظرف سالهاي مذكور بيش از 15سينما، هفت تماشاخانه و تعداد زيادي واحد صنفي مختلف احداثشده بود كه معروفترين و اولين آنها مهمانپذير مدرن كشور يعني گراند هتل بود.
شايد اگر تاريخنويساني جز مرحوم علي حاتمي كه يك فيلمساز متعهد بود و سريال هزاردستان را در لوكيشنهاي اين خيابان و در شهرك سينمايي غزالي كه خود ساخته بود دستبهقلم ميشدند و بند به بند عبرتهاي اين خيابان را مينوشتند امروز حداقل ميتوانست راهگشاي جلسات سري غربيها و كميته مجازات در لابي گراند هتل باشد كه بعضي از آنها منجر به كودتاهاي خزنده و شهادتها در اين سرزمين عليه مردم گرديد.
لالهزار جز خاطرات منفياش يكي از مراكز هنر و ادبيات ايران در دهههاي فوقالذكر است كه توانست روزنامهنگاران بزرگي را در خود پرورش دهد تا دفاتر خود را در حواشي آن مستقر نمايند و به افشاگري عليه حكومتها بپردازند. تعداد آثار ارزشمند معماري در اين خيابان فراوان بود كه امروزه اغلب آنها به مخروبه تبديل شده و نفسهاي آخر را ميكشند كه گراند هتل يكي از آنهاست كه در حال انهدام كامل است و به انبار كابل و لوازم برقكشي تبديل شده و سالنهاي سينما گراف و تئاتر آن نيز در حال انقراض است.
اين خيابان همچنان يك سند تاريخي براي نسلهاي فعلي و آينده است تا بتوانند بر آن تمركزكنند و جريانات هنري، فرهنگي، ادبي و سياسي را از بندبند آن بيرون كشيده و بازنويسي كنند كه البته سهمي از آن تحت عنوان شبهاي لالهزار در ۲۸۰ قسمت و در روزنامه اصفهان امروز سال ۱۳۹۵ به چاپ رسيد كه در سايت اين روزنامه براي مطالعه و دانلود علاقهمندان تاريخ هنوز هم موجود است. آنچه وظيفه سازمان ميراث فرهنگي كشور ميباشد همانا ايجاد كارگروهي براي نجات ديگر آثار باقيمانده در اين خيابان است تا بتوان با سنگفرش كردن كف آن نوستالژيهاي تاريخ و عبرت را زنده نگهداشت.
*روزنامهنگار پيشكسوت