غلامحسين بهبودي
كردستان سرزمين مجاهدتهاي خاموش است. با رزمندگان و مجاهداني كه در عين گمنامي و مظلوميت، ميجنگند، ايستادگي ميكنند و به شهادت ميرسند. چند وقتي است كه در صفحه ايثار و مقاومت به معرفي تعدادي از شهداي بومي كردستانات ميپردازيم. فرشتگاني زميني كه حتي از شهداي غير بومي غرب نيز گمنامترند و به حتم بسياري از ما حتي نامي از آنها نشنيدهايم. نكته جالب توجه در خصوص شهداي كردستان، عروج بسياري از آنها در ماه شهريور است. شايد يكي از دلايل اين امر خنكي كوهستانهاي غرب كشور در آخرين ماه تابستان است كه باعث ميشود تحرك ضد انقلاب در اين ماه افزايش يابد. هرچه است هفتم شهريورماه 86 نيز سه تن از پاسدارها و رزمندگان بومي اين منطقه در درگيري با ضد انقلاب به شهادت ميرسند. حامد مولودي، كامل بهرامي و محمود بهرامي اين سه شهيد هستند كه اينبار نيز با مساعدتهاي آقاي رضا رستمي از فعالان رسانهاي استان كردستان، گفت و گوي كوتاهي با خانواده، اقوام و همرزمانشان انجام دادهايم.
امين مولودي پدر شهيد حامد مولودي نوجوان خير
روستاي ما چناره بخش سرشيو از توابع شهرستان مريوان است. ما خانواده مذهبي اما مستضعفي داشتيم. سال 58 خدا حامد را به ما داد. آن زمان تازه انقلاب پيروز شده بود و فتنه ضد انقلاب كم كم شكل ميگرفت و ناخودآگاه همه ما درگير اين آشوبها ميشديم. حامد بچه خوبي بود. از كودكي جنم و غيرتش را نشان ميداد. دوست داشت زودتر بزرگ شود و براي مردم و كشورش كاري انجام بدهد. پسرم دوران تحصيلش را در مدرسه شهيد كيان مهر روستاي چناره تا پايان دوره راهنمايي ادامه داد. اما به خاطر تنگدستي و آتش جنگ نتوانست درسش را ادامه بدهد و براي امرار معاش خانواده به كشاورزي پرداخت. درآمد زيادي نداشت اما از همان نوجواني دست به خير داشت و به ضعيفترها كمك ميكرد. پسرم دو سالي هم به عنوان راننده وارد شهرداري چناره شد و سال 83 ازدواج كرد. خدا يك پسر به اسم كارور به او و همسرش داده بود.
عضويت در سپاه
1385/5/27حامد به جمع نيروهاي بسيجي در شاخه عملياتي تيپ دوم سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان مريوان ملحق شد. علاقه زيادي به شغل پاسداري داشت و از اينكه ميتوانست خدمتي انجام بدهد خوشحال بود. خودش در دستنوشتهاي آورده است: «به ياد داشته باشيم با خدا بودن بهتر از ناخدا بودن است. در طوفان زندگي به خدا توكل كنيم. دين و سياست! ديانت ما عين سياست ماست. درگاه توبه هميشه باز است و بنده خدا محتاج به توبه. همه جا براي ما امن است براي دشمن ناامن. من افتخار ميكنم پاسدار انقلاب و حافظ كشورم هستم.»
پسرم در دوران دفاع مقدس سن و سال كمي داشت. جنگ كه تمام شد 9 ساله بود. اما از وقتي كه فهميد ما در برابر تجاوز بيگانگان ميجنگيم، مرتب ميگفت: بابا اجازه ميدهي من هم به جبهه بروم. من هم در جوابش ميگفتم: پسرم تو هنوز سن و سالي نداري انشاءالله بزرگ كه شدي از كشور دفاع كن. آرزوي جهاد از همان زمان در دل حامد بود. آنقدر اين آرزو را در دلش نگه داشت تا وقتي بزرگ شد قدم در مسير مجهادت و ايثار گذاشت و در همين مسير هم به شهادت رسيد.
شهادت در چناره
حامد يك مدتي به عنوان مسئول بخش سياسي حوزه عملياتي شهر چناره مشغول بود. به دليل شرايط كاري و عشق و علاقهاي كه به شغلش داشت خيلي كم به منزل ميآمد و ما كمتر او را ميديديم. يك روز آمد و گفت: بابا جان بايد خودم را براي طي كردن دوره سه ماهه آموزشي در تهران آماده كنم. گفتم: حامد جان به خدا من از نديدنت به جان آمدهام. حالا هم كه ميخواهي سه ماه به تهران بروي. تحملش برايم سخت است. اي كاش شرايط شغلي تو به گونهاي بود كه من ميتوانستم بيشتر ببينمت. گفت: پدر جان پاسداري از انقلاب اسلامي افتخاري است كه نصيب هركس نميشود. من افتخار ميكنم پاسدار انقلاب و حافظ كشورم هستم. تا امثال من كمخوابي و بيخوابي نكشند، مردم نميتوانند در منازلشان آرام بخوابند.
حامدم سال 85 به عضويت سپاه در آمد. يك سال با تمام توانش مقابل ضد انقلاب جنگيد و در همين مدت كم، خار چشم آنها شده بود. خيلي زود هم مزد تلاشهايش را گرفت و در تاريخ 1386/6/7 در نزديكي شهر چناره هنگام درگيري با گروهك پژاك بر اثر اصابت گلوله به سر و سينهاش به شهادت رسيد.
يكي از همرزمان شهيد كامل بهرامي شهادت سه روز قبل از تولد
«وقتي ميگويم كامل بهرامي، شما جديت و مردانگي را بگيريد و برايش اندام بسازيد.» همرزمم شهيد كامل بهرامي دهم شهريورماه 1352 در روستاي زنوري از توابع بخش كوماسي شهرستان مريوان به دنيا آمد و 34 سال بعد سه روز مانده به سالروز تولدش در هفتم شهريورماه 86 به شهادت رسيد.
كامل يك خانواده متدين و انقلابي داشت. پدرش آقا انور، كارگر بود و مادرش قمرناز هم خانهدار. تواضع و فروتني كامل از همان دوران كودكي و نوجوانياش زبانزد خاص و عام بود. كامل از دوران نوجواني تابستانها كمك حال پدرش ميشد و بار مسئوليت خانواده را به دوش ميكشيد. 22 ساله كه شد، ازدواج كرد و خدا به او و همسرش يك پسر به نام آراس و يك دختر به اسم آرينا داد. آرمينا دختر دومش زماني به دنيا آمد كه تنها پنج روز به شهادت پدر باقي مانده بود. به همين خاطر كامل خيلي فرصت نكرد نوزاد تازه متولد شدهشان را ببيند و به شهادت رسيد.
دنبالهروي دايي شهيد شد
كامل براي تأمين امرار معاش خانوادهاش در آموزش و پرورش ناحيه 2 سنندج و شهرداري منطقه يك سنندج مشغول به كار شد و براي رفاه خانوادهاش تلاش ميكرد. در سال 1377 همرا با خانوادهاش به شهرستان مريوان مهاجرت كرد و آنجا شغل آزاد داشت. دايي كامل به نام يدالله عبدالهي از شهدا بود. به همين خاطر او براي اينكه راه دايياش را ادامه بدهد فروردين 85 به عنوان بسيجي در گردان يكم تيپ دوم شهيد كاظمي شهرستان مريوان مشغول به خدمت شد و با احساس مسئوليتي كه نسبت به امنيت منطقه داشت، در دهها مأموريت رزمي شركت كرد. سرانجام كامل در همين راهي كه انتخاب كرده بود، به همراه دو تن از همرزمهايش، امين مولودي و محمود بهرامي در تاريخ هفتم شهريورماه 1386 به شهادت رسيد. همان طور كه گفتم تازه پنج روز قبل دخترش آرمينا متولد شده بود. دختري كه كامل مثل همه پدرهاي ديگر دوست داشت بزرگ شدن و قد كشيدنش را ببيند. اما او كه راه رزمندگي را انتخاب كرده بود، نميتوانست در برابر اقدامات ضد انقلاب جداييطلب آرام بنشيند. به همين خاطر نوزاد چند روزهاش را رها كرد و به جايي رفت كه شهادت در انتظارش بود.
يكي از اقوام شهيد محمود بهرامي
شهيد محمود بهرامي در روستاي شاهيدر از توابع بخش كوماسي شهرستان مريوان ميان خانوادهاي مستضعف به دنيا آمد. پدرش احمد و مادرش خورشيد نام داشتند. با مهر پدر و مادر زندگي را آغاز كرد و دوران ابتدايي را در روستاي شاهيدر گذراند و دوران راهنمايي را در اسلام دشت(جانوره) طي كرد. چون منطقه زندگي شهيد بهرامي از دبيرستان محروم بود، بعد از مقطع راهنمايي مجبور شد براي گرفتن ديپلم به شهرستان سروآباد برود و همان جا ديپلمش را گرفت. در دوران فراغتش هم كه مثل خيلي از جوانهاي منطقه ما، كنار پدرش مشغول كشاورزي و دامداري ميشد.
محمود بعد از اتمام تحصيلات به سربازي رفت و در دوران خدمتش به خواستگاري خانمي به اسم پرستو جعفري رفت و با ايشان ازدواج كرد. حاصل زندگي مشتركشان هم پسري به اسم كاروان بود. كمي بعد شهيد دست همسر و فرزندش را گرفت و براي زندگي به مريوان مهاجرت كرد. كمي بعد هم كه در تاريخ 1385/1/21 با عنوان بسيجي عضو پيشمرگان جوان سپاه پاسداران شهرستان مريوان شد. يگان او گردان چناره بود و بايد به همراه ديگر همرزمانش از اين منطقه محافظت ميكردند.
شهيد بهرامي در مبارزه با ضد انقلاب اشداءعلي كفار بود. طوري با آنها ميجنگيد كه شجاعتش زبانزد همه شده بود. همين مسئله باعث شده بود دشمن كينهاش را به دل بگيرد. سرانجام اين پيشمرگ دلاور پس از ماهها مبارزه در درگيري با گروهك پژاك در روستاي چناره به همراه دو تن از يارانش شهيد شد، اما نگذاشتند پژاك به اين راحتيها در كشورمان تردد كند و آنها را سرجايشان نشاندند.