شاهد توحيدي
سالياني است كه در فضاي فرهنگ، تاريخ و انديشه، از مرحوم علي صفايي حائري(عين - صاد) بيشتر از گذشته سخن ميرود. بخشي از اين رويداد اما، به مرگ او بازميگردد و كنار رفتن پارهاي از پردهها و قضاوتها درباره وي. دوستانش نقل ميكنند كه او خويشتن را حجاب آثارش ميدانست وپيشبيني ميكرد كه پس از مرگ، تولدي ديگر خواهد داشت؛ اتفاقي كه گمان ميرود هم اينك روي داده است. عين- صاد در حوزه تاريخ معاصر ايران و نقد جرياناتي چون نهضت آزادي نيز، نوشتارهايي دارد كه اميد ميبريم در آيندهاي نزديك، در اين صفحه نقل و نقد شود. غرض از اين ديباچه، اشارت به يادنامهاي سه جلدي است كه اخيراً در شرح زندگي و زمانه وي به كوشش سيد عبدالرضا هاشمي ارسنجاني راهي بازار نشر شده است. او در آغاز ديباچه بر اين اثر، استاد خويش و احوالي كه در پي يادنامهنگاري براي او دارد را اينگونه به توصيف نشسته است:
«اگر امروز كسي چون من كه بر وجود و قلب زنگار بسته خود شاهد است، جسارت نوشتن از كسي را يافته كه تمام هستياش نور بود، نه از اين روست كه اين استحقاق و توان را در خود ديده يا به دنبال كسب وجاهتي است، نه! كه واژه واژه اين سطور، دردنامه رادمردي است كه با ظرافت و ظرفيت آن چنان عمل نمود كه امروز كسي چون من، سر از زير آوارهاي خراب كرده بر سر خويش بر دارد و جرئت از او سرودن را به خود بدهد. بايد بگويم و با افتخار هم فرياد بركشم كه اين جسارت را جز از خود او نياموختم، كه همچون پدري دلسوز برايم دل ميسوزاند و چه زيبا با سوختنش در اين دنيا آتش دنياي ديگر را بر خود حرام نمود.»
مؤلف در بخش ديگري از اين يادنامه وارد معرفي اثر خويش شده و دراين باره مينويسد:
«مجموعه پيش رو خاطرات سه سال حشر و نشر و زندگي با استاد علي صفايي است كه سالها ثبت و ضبطش ذهنم را مشغول كرده بود كه به لطف و عنايت پروردگار با تمامي فراز و نشيبها، با محبتهاي صميمانه و دادن اعتماد به نفس و قوت قلب از سوي شاگردان گرانسنگ آن بزرگمرد عليالخصوص حججاسلام لاجوردي، هاديزاده، غنوي و ديگر عزيزاني كه حقير را ياري كردند بالاخره به بار نشست. شروع كار بر روي اين طرح در ابتدا با چند مشكل روبهرو بود. از آنجا كه سالها از رحلت استاد ميگذرد و گرد زمان، بر دل يادها نشسته، اولين و مهمترين مشكل جمعآوري نكتههاي پراكنده و بسيار، اما به ظاهر اندكي بود كه در طي سالهاي متمادي زندگي با مرحوم استاد رخ داده بود و همين امر، گردآوري خاطرات را دشوار مينمود، لذا برداشتن گام اول همتي مضاعف ميطلبيد و چارهاي نبود جز توفيق مصاحبت دائمي با قلم. از اين رو در مجالس و محافل گوناگون با ذكر ياد و خاطرهاي از مرحوم استاد، بيفوت وقت نكتهها و خاطراتي اين چنين دور و از هم گسيخته، يكي پس از ديگري بر سينه اوراق ثبت ميگرديد كه الحمدلله پس از چهار سال، اين جمعآوري به انجام رسيد.
با پايان يافتن اين مرحله از كار بايد مدتزماني از آن فاصله ميگرفتم تا در رويارويي بعدي با ذهني آماده نقد با آن مواجه شوم. در همين فاصله با ياري خدا كليد ايدهاي نو زده شد كه خالي از لطف هم نبود؛ توضيح اينكه دوستان و شاگردان مرحوم استاد بر اين باور بودند كه سبك و شيوه زندگي استاد چيزي جز نوشتهها و مباني علمي ايشان نيست و اين امر بايد صرف يك اعتقاد براي عدهاي محدود، به باوري براي همه آنهايي كه حتي پس از مرگ استاد نيز با ايشان ارتباط برقرار ميكردند درميآمد، بنابراين بايد اين واقعيت را به گونهاي به مخاطب انتقال ميدادم، اين بود كه به كنكاش و جستوجو در كتابها و نوشتههاي ايشان پرداخته، نكات مرتبط با هر داستان را جمعآوري و بر هريك از مراحل زندگي ايشان در اين مجموعه، تطبيق و در پايان هريك ذكر كردم. در اين مرحله از كار نيز با توجه به چند بعدي بودن بعضي داستانها به كتابها و جملات مختلفي مراجعه شده است و لذا در برخي خاطرات، شاهد جملات متعدد استاد ميباشيم و اما امر پاياني، روند تبويب و چينش داستانها بود. در اين مرحله اگرچه ميتوانستم داستانها را كشكولوار و بدون لحاظ هيچ تربيتي همچون بسياري ديگر از آثار مشابه بگنجانم، اما از آنجا كه اين مجموعه علاوه بر ذكر خاطرات با رويكرد نمونهنگاري در روش تربيتي استاد علي صفايي حائري همراه بود لاجرم فهرست آن نيز ميبايست بر اساس نظام و روش تربيتي استاد گزينش ميگرديد. در اين زمينه نيز گريزي نبود جز استفاده از روندهايي كه در كتب تربيتي ايشان ذكر گرديده كه بهترين، خلاصهترين و روانترين بيان، شيوه تربيتي ايشان در كتاب مسئوليت و سازندگي تحت عنوان هنگام تربيت آمده بود كه در ابتداي كتاب بريدهاي از آن ذكر گرديد. لازم به ذكر است كه استاد در كتاب مسئوليت و سازندگي، بخش هنگام تربيت، فعاليت فرهنگی جهت كار روي افراد را تحت عناوين:
1. ارزيابي و شناسايي2. آشنايي و دوستي
3. جذب و صميميت4. زمينهسازي و آمادگي دادن5. ساختن و پرداختن جمعبندي ميكنند و فصول اصلي كتاب نيز بر همين مبنا قرار گرفته و براي هر يك از اين مراحل نمونههايي ذكر گرديده كه البته سه عنوان اول به علت حجم كم خاطرات اين بخش، در يك فصل و با عنوان: ارزيابي، آشنايي و جذب آورده شده است. فصل«ساختن و پرداختن» از اصليترين بخشهاي كتاب است كه خاطرات زيادي را در خود گنجانده و خود نيازمند فهرستبندي مجزايي است. استاد علي صفايي در طي نامهاي به يكي از دوستانشان كه در ابتداي همين فصل آمده، ساختن و پرداختن را به سه جبهه تقسيم و آن را توضيح ميدهند:
1. جبهه اول: ذهن و شناخت كه شامل شناختهاي مبنايي ميشود.
2. جبهه دوم: قلب، عشق و ايمان
3. جبهه سوم: عمل، زندگي و سازندگي.
با همين توجه، ما نيز فصل«ساختن و پرداختن» را به همين سه جبهه تقسيم و جبهه سوم، يعني عمل، زندگي و سازندگي را نيز با عناويني چون«راهكارها»، «عملكردها» و «ويژگيهاي مربي» تبويب كرده و در نهايت به بخش«عهدهداري» اشاره رفته؛ چراكه حاصل و نتيجه سازندگي محسوب ميشود. در پايان نيز«غزلهاي خداحافظي» به عنوان حسن ختام ذكر گرديده است. البته با وجود رعايت تمامي سير مذكور در نظام تربيتي ايشان، باز هم چارهاي از همكاري و همفكري دوستاني كه احاطه و تسلط بيشتري بر سير فكري مرحوم استاد داشتند نبود، از اين رو از حجتالاسلام اسكندري چه در زمينه تطبيق جملات و حكمتها و چه در امر چينش داستانها مدد جستم و ايشان نيز با كمال سخاوت و صرف وقت به نحو مطلوب به اين امر همت گمارده و حقير را ياري نمودند كه انشاءالله اجر ايشان نزد خداوند منان محفوظ است و از بنده نيز چيزي جز اظهار تشكر برنميآيد كه در همين جا اداي دين ميكنم.»