ايزد مهرآفرين
تئاتر يعني زندگي، يعني مكاني براي زيستن شايد حتي ثانيهاي! تئاتر قرار است يك مكان حفاظت شده براي جلوگيري از انقراض آخرين گونههاي ناب و نخبگي هنر باشد، يعني مكاني كه هنوز به صنعت و مناسبات بازاري هنر آلوده نشده است.
حقيقت اين است كه از گذشتههاي بسيار دور ما انواع بسياري از نمايشها را در ايران داشتيم. شاخصترين آنها همچون تعزيه و شبيهخواني در سفرهخانهها تا انواع نمايشهاي روحوضي و... . ولي اين هنر كه اصل آن مربوط به يونان است و از غرب وارد كشور ما شده است، يك هنر نخبگي بوده است ولی ما در حال حاضر با نوعي تئاتر به نام روحوضي مواجه هستيم كه اسم مدرن آن هم، كه ديگر راحت هم تلفظ ميشود تئاتر آزاد است كه متأسفانه در تهران هم ديده ميشود و در بسياري از تماشاخانهها و حتي سالنهاي سينما بر صحنه ميرود. سالنهاي سينما حتي بعضي از سانسهاي خود را به رغم كشمكشهاي اكران فيلمها به اين نمايشها اختصاص دادهاند و اختصاص پيدا كردن زمان و سالن به اين چنين نمايشهايي كه اصلاً زيبنده نيست و هيچ آگاهي، روشنفكري و درك و شعوري به مخاطب اضافه نميكند، بسيار فاجعه برانگيز است.
ديگر به اين گونه آثار، نمايش يا تئاتر نميتوان گفت، بلكه بايد آنها را با نام «صحنههاي شبانه» خطاب كرد؛ نمايشهايي كه سبك و شيوه اجراي آن، كاملا مخالف عرف و موازين شرعي است و رنگ و بويي از فرهنگ و آداب و رسوم ايراني در آنها ديده نميشود و ما حتي شاهد ترويج همجنسگرايي و مسائلي از اين دست در ميان بازيگران نمايش بودهايم. هرچند كه مخاطبان، هيچ كاري به متلكهاي پيش پا افتاده و شكلكهاي بيمزه اين افراد كه به اسم هنرمند تئاتر شناخته ميشوند ندارند و به آنها نميخندند. اين آثار براي مخاطباني نمايش داده ميشود كه نياز به تربيت هنري دارند. ما نبايد مخاطب را به حال خودش رها كنيم و حتي آگاهي او را دستمايهاي براي پر كردن گيشه و ركورد آمار فروش قرار دهيم. لحن اين نمايشها كوچه و بازاري و پر از حرفهاي نامناسب است؛ حرفهايي كه ديگر شبيه ديالوگ نيست و تبديل به فحش شده است كه ميان بازيگران همانند توپ فوتبال ردوبدل ميشود و شنيدن اين بيادبيها در تئاتر لزومي ندارد و اگر كسي تمايل به شنيدن آنها دارد، تنها كافي است سَري به خرابههاي تهران و اطراف آن بزند. بيان اين حرفهاي ركيك و كوچه و بازاري در تئاتر هرگز هنر نيست.
محتواي اين نمايشها هرگز شباهتي به تئاتر به معناي اصيل زندگي و بيان درك واقعيت ندارد. اين نمايشها آثاري بيمحتوا هستند كه با سطح شعور مخاطب شوخي ميكنند؛آثاري كه شايد ارزش يك بار ديده شدن هم ندارند، چرا كه به شدت اصل و اساس تئاتر را زير سؤال ميبرد و از هر آويزهاي براي نگه داشتن مخاطب تئاتر در سالن استفاده ميكند و هرگز سعي نميكند مخاطب را به فكر وادارد و به او درسي از درسهاي زندگي بدهد. البته بايد گفت كه اين گونه تئاترهاي بيمحتوا كه همانند تئاتر آزاد در سالنها روي صحنه ميروند، درسي هم ندارند كه به مخاطب ارائه بدهند، چراكه محتوايي ندارند كه مخاطب را به فكر فرو ببرد!
چطور ميشود فرهنگ اصيل ايراني و تئاترهاي قديم تهران را كه سرشار از پند و عبرت بود با اين شبه تئاتر مقايسه كرد؟
تئاتر، رقص و آواز نيست، تئاتر درس زندگي است اما انگار در حال حاضر بعضي تئاترها در برخي سالنها تبديل به مكاني براي آزادي شده است، البته آزادي نه شايد بيبند و باري!
ذات تئاتر مقدس است، نبايد آن را با محل بيبند و باري اشتباه بگيريم. بزرگاني همچون حميد سمندريان در اين سالنها درس زندگي دادهاند و جريان واقعي زندگي را روي صحنه بردهاند نه بيمحتوايي! نه رقص و آوازهايي كه شايد جاي آن در جايي ديگر باشد.
شايد بهتر باشد سازمان نظارت و ارزشيابي نمايش زير نظر مركز هنرهاي نمايشي، به جاي اينكه به مسائل كوچك كماهميت و بياهميت برخي آثار توجه كند ، به محتواي برخي نمايشها توجه كند و به هر نمايش بيمحتوايي مجوز ندهد و اميدواريم وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي دولت دوازدهم با مرور چهار سال گذشته حوزه تئاتر و با تدبيري تازه در جهت نظارت و رسيدگي به مطالبات و معضلات گامي بردارد. تئاتر يعني بيان واقعيات جامعه با زبان هنر؛ هنري كه حتي كلام از بيان آن قاصر است. تئاتر ترويج بيمحتوايي نيست بلكه تئاتر هنري مادر است كه جامعه را از بيفرهنگي نجات ميدهد.