هما ايراني
خيلي از خانوادهها اين روزها در حال متلاشي شدن است. دلايل زيادي براي اين فروپاشي وجود دارد، ولي يكي از آنها روراست نبودن و شفاف نبودن افراد در اين روابط است. اين نه تنها گريبان زن و شوهرها را در خانواده گرفته است كه گريبانگير روابط مادر و فرزندي، خواهر و برادري و ... هم هست. شما چند نفر را ميشناسيد كه در بيان دلايل رفتارهاي خود صادق هستند و بيپيرايه حرفشان را با شما ميزنند؟ نميدانم براي اين پرسش من اسم چند نفر را ميآوريد يا اصلاً اسم كسي به ذهنتان ميرسد يا نه، ولي اين را ميدانم كه يا از اين بابت رنجي ديدهايد يا ديگران را رنجاندهايد. اين را به جرئت ميتوانم بگويم، چون شفاف نبودن افراد در تمام دنيا هست. اگر اين را رد كنيم، بايد بگوييم كه تمامي افراد پيرامون دستكم يك نفر در دنيا، صادق و روراست و بيپيرايه هستند و در اطراف زندگي آن يك نفر روي اين كره خاكي، صداقت محض وجود دارد و هيچ عدم شفافيتي ديده نميشود، در حالي كه اين موضوع ظاهراً با عقل و منطق جور درنميآيد!
ما انسان آفريده شدهايم با تمام كاستيها و قوتهايمان. يكي از كارهاي مهم ما هم در اين دنيا برطرف كردن كاستيها و برجسته كردن و بيشتر نشان دادن قوتهاست. پس اينكه اطراف ما ممكن است نكات منفي از قبيل روراست نبودن به چشم بخورد، حاشا كردنش اشتباه است و جاي ناراحتي هم ندارد.
وقتي ميپذيريم كه ما هم در همين جو قرار داريم، ديگر خودمان را از اين دسته افراد جدا نميبينيم و فكر نميكنيم كه مستثني هستيم. در اينصورت به اين فكر ميافتيم كه به خودمان بياييم، فكر كنيم كه اين مشكلات چگونه پيش ميآيد و براي چه پيش رويمان قرار ميگيرد.
اين تأمل يكجور خودشناسي به ما ميدهد كه سازندگي خانواده و جامعه را به همراه دارد. سنگبناي بسياري از روابط در خانواده و جامعه و دوستان، با اين سازندگيها شكل ميگيرد.
بار ديگر به اطراف خود نگاه كنيد، چند رابطه ميبينيد كه به دليل ناراستي و شفاف نبودن افراد متلاشي شده يا در حال متلاشي شدن است؟ اين رابطهها ممكن است در محل كار شما بين همكاران يا در بين دوستان يا افراد خانواده و ... باشد. ممكن است همين الان فرزند شما نسبت به شما اعتمادش را از دست داده باشد چون چند باري با او شفاف نبودهايد و او هم ديگر اعتمادش را به شما از دست داده است.
پيامدهاي منفي اين ناراستيها بر جامعه كتماننشدني است. بسياري از ما هماكنون شاهد روابط نادرست نوجوانان و جوانان يا حتي كودكان با دوستاني نامناسب هستيم. بيشتر ما در بين كتابها يا مقالهها، سمينارها ، سخنرانيها و ... به دنبال يافتن منشأ اين روابط هستيم ولي آيا تا به حال شده است از خودمان بپرسيم كه خود ما چقدر در ايجاد اين روابط دخيل هستيم؟ آيا نقش خودمان را در اين نابسامانيها در نظر ميگيريم؟ ما بخواهيم و نخواهيم بر يكديگر و در نتيجه بر اين دنيا اثر داريم. پس رفتار ما ميتواند خيلي چيزها را تغيير بدهد. اين تغيير همان آبي است كه گاه روي آتشهاي الو گرفته دور و برمان ميريزيم. اين نكته ساده تأثير بزرگي دارد. بيشك تمامي اديان دروغ را ناشايست و بد ميدانند.
راست بگوييم تا دنيا هم راستيها را جلوي پاي ما بگذارد، مگر نه اين است كه با هر دستي كه بدهي، با همان دست هم باز پس ميگيري؟ همه ما ممكن است در زندگي اشتباهات فراواني داشته باشيم، وقتي به جاي عذرخواهي از بابت آنها يا جبران آنها يا توضيح شفاف درباره آنها به كسي كه بايد توضيحي به او بدهيم، شروع به توجيه و بيان جملات نادرست و غيرشفاف ميكنيم يا در عمل، دليل رفتار خود را جوري نشان ميدهيم كه واقعي نيست، در واقع با زبان بيزباني به ديگران ميگوييم من آدم قابل اعتمادي نيستم، چون دلم ميخواهد آنچه هست را از تو پنهان كنم و واضح به تو نگويم كه چه خبر است. ما با شنيدن يا درك اين جملات، چه واكنشي از خودمان نشان ميدهيم؟ مسلماً همه ما واكنش دفاعي يا چيزي شبيه به اين از خودمان نشان ميدهيم. فكر ميكنيم كسي ما را به اصطلاح سر كار گذاشته يا با ما روراست و شفاف نيست. ممكن است تصميم بگيريم كه ديگر با اين فرد قطع رابطه كنيم و در صورتي كه امكان اين كار را نداشته باشيم، ممكن است ديگر با او روراست نباشيم و ما هم رفتار غيرصادقانه پيش بگيريم يا اعتمادمان را نسبت به او از دست بدهيم يا دلمان ميخواهد از آنچه او نميخواهد ما از آن باخبر شويم، سر دربياوريم و در واقع كارآگاهبازي دربياوريم و به عبارتي فضول شويم.
اينها و رفتارهايي نظير اينها، همگي يعني اينكه افراد به فاز يا قطب منفي موجود در اين هستي وارد شدهاند. اين ورود، پيامدهاي منفي هم به دنبال خواهد داشت. برعكس اين نيز هست. يعني وقتي با رفتاري خوب و درست باعث ورود يا نزديك شدن آنها به قطب مثبت ميشويم، پيامدهاي مثبتي را هم به جامعه و اين هستي تزريق ميكنيم. پس رفتار و عملكرد ما خيلي مهم است. چون ديگران را هم به قطب مثبت يا منفي موجود در اين هستي سوق ميدهيم.
فكر كردن به اين پيامدها زمينهساز خودسازي ماست. منظور از اين توضيحات اين نيست كه ديگر افراد بايد به اصطلاح عصا قورت داده باشند و در تنگنا، ناراحتي، سختي و فشار زندگي كنند، بلكه منظور از اين نوشته اين است كه از كنار رفتارها سرسري نگذريم. فكر نكنيم كه حالا اگر يكجايي كسي را فريب دادم و مثلاً با توجيه رفتار زشت خود او را به اصطلاح پيچاندهام، ديگر كار تمام شده و آن كار در هستي به فراموشي سپرده شده است. بايد اين را در نظر گرفت كه حتي آن كار اگر فراموش هم شده باشد، اثرش باقي مانده و از بين نميرود. مثل آفتابي كه با غروب ميرود ولي با رفتنش در تاريكي هوا اثرش از بين نميرود. آفتاب نيست ولي تأثير آن بر همه چيز هست. مثلاً تأثير آن بر رشد گياهان باقي ميماند و با انرژي خوبي كه به آنها داده، رشد در آنها ادامه مييابد. ما دقيقاً مثل آفتاب هستيم. ولي مثل پرتوهاي شيميايي موجود در دنيا هم ميتوانيم باشيم. گفته ميشود خوراكي كه با اين پرتوهاي فيزيكي يا شيميايي پخته ميشود تأثير آنها را همراه خودش دارد، حتي تا وقتي كه در معده جانداران مورد تجزيه و هضم قرار بگيرد. اين تأثير كه ممكن است منفي باشد بدون حضور آن پرتوها به منفي بودنشان ادامه ميدهند. اين پرتوها در چند ثانيه بر خوراك تابيده شده و بعد ناپديد ميشوند، ولي تأثير آنها از بين نميرود. بسته به علاقه ما، هم ميشود پرتو بود و هم آفتاب.
قطب منفي يا مثبت در اين هستي، با همين پرتوها و آفتابها قوت ميگيرد. پس هيچ عملي از ما كوچك نيست. شايد براي همين است كه پروردگار در قرآن ميفرمايد به ذره ذره رفتار و عمل ما رسيدگي خواهد شد. هر ذرهاي جايگاه خودش را دارد و اثرش كتمان كردني نيست. ساختن يا پروراندن قطب مثبت يا منفي دست خود ماست. ما همه چيز را ميتوانيم با اين نگاه تغيير بدهيم.