کد خبر: 867821
تاریخ انتشار: ۲۹ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۱:۰۸
با توجيه كردن خود را بي‌اعتبار مي‌كنيم
ترافيك خيلي سنگين بود،وگرنه زودتر به جلسه مي‌رسيدم... ببخشيد اگر هنوز نتوانسته‌ام گزارش اين قرارداد را بنويسم، به خاطر مشغله ذهني‌ام است...
     ليلا جعفري

ترافيك خيلي سنگين بود،وگرنه زودتر به جلسه مي‌رسيدم... ببخشيد اگر هنوز نتوانسته‌ام گزارش اين قرارداد را بنويسم، به خاطر مشغله ذهني‌ام است... اين روزها در حال جابه‌جايي هستيم، براي همين لباس‌هاي فرم مدرسه را نتوانستم بپوشم و به جاي آن از اين پيراهن استفاده كرده‌ام... فردا صبح زودتر از هميشه بايد بروم سركار، براي همين نمي‌توانم چيزهايي را كه قرار بود امشب بخرم، خريداري كنم... باران كه باريد، من داخل خانه نبودم، براي همين روزنامه تو را نتوانستم از كنار پنجره بردارم و صفحه سبك زندگي، زير باران ماند و خيس و خراب شد... موقع ثبت‌نام در تور مسافرتي فكر كردم تو كار داري و با ما نمي‌آيي، براي همين نام تو را در كنار نام ساير دوستانم ننوشتم... كاشكي ديشب كمي وقت داشتم تا بيشتر براي امتحانم درس بخوانم، آن‌وقت حتماً نمره قبولي مي‌گرفتم و...
فكر مي‌كنم شما هم مثل من، با خيلي از اين دليل‌ها يا  نظاير آنها در زندگي برخورد كرده‌ايد. خيلي وقت‌ها اشتباهي مي‌كنيم ولي به جاي معذرت‌خواهي واقعي و بيان دليل واقعي آن، دليل‌هاي غيرواقعي مي‌آوريم و كارمان را توجيه مي‌كنيم. بسياري از ما با اين جملات و همانند آنها كاري را كه درست انجام نداده‌ايم موجه جلوه مي‌دهيم و مي‌خواهيم خودمان را خوب جلوه دهيم.
اين كار براي خيلي از ما به عادتي تبديل شده كه ممكن است هر روز هم انجامش دهيم. در واقع بسياري از مواقع در زندگي با اين حرف‌ها مي‌خواهيم در نگاه سايرين خودمان را خوب جلوه دهيم. اين خوب ماندن را با فريب ادامه مي‌دهيم و از اين كار احساس رضايت هم داريم. فكر مي‌كنيم كه با اين كار مي‌توانيم شخصيت خود را مثبت نشان بدهيم و اين مثبت بودن را هم با حرف‌هايي از اين دست حفظ كنيم ولي شايد غافل از اين باشيم كه ديگران هشيارتر از اين هستند كه ما فكر مي‌كنيم. از سوي ديگر خود آنها هم ممكن است مثل خود ما دليل‌تراش‌هايي حرفه‌اي باشند و با اداي يك حرف از حروفي كه جمله دليل‌وارانه ما با آن ساخته شده است، تا انتهاي جمله و معناي واقعي‌اش را درك كنند. خيلي از ما هر چه در زندگي جلوتر مي‌رويم، اين دليل‌تراشي‌ها را هم همراهمان داريم و مهم‌تر اينكه آنها را هم همراه خودمان بزرگ‌تر مي‌كنيم. هر چه تجربه ما در زندگي بيشتر مي‌شود، آنها هم تجربه‌شان بالاتر مي‌رود و قوي‌تر و حرفه‌اي‌تر مي‌شوند. اين بزرگ شدن، يعني اينكه ما روز به روز شفافيت خود را بيشتر از دست مي‌دهيم و هر بار با اين دليل‌تراشي‌ها لكه‌اي هرچند به اندازه يك نقطه‌ بر روحمان بر جا مي‌گذاريم. اين نقطه‌هاي كوچك رنگ زيبايي ندارد، كدر هم هست و از وراي آن نمي‌توان آن‌سو را ديد. اين كدر بودن و رنگدانه داشتن، با شفافيت و بي‌رنگي روح جور درنمي‌آيد. براي همين هربار با اين نقطه‌ها كه بر اين سطح مي‌افتد، فاصله‌اي بين ما و اطرافيان ما مي‌افتد. اين فاصله به خاطر اين است كه آنها متوجه شفاف نبودن روح ما مي‌شوند. مگر نه اين است كه ما دلمان نمي‌خواهد حتي به زيباترين مناظر هم از پشت شيشه مكدر، نگاه نكنيم؟ خب وقتي با اين كارها و از دست دادن شفافيت روحمان مرتب شيشه‌اي را كه بر دريچه روحمان قرار دارد، مكدر و تيره به ديگران نشان مي‌دهيم، مسلم است كه آنها هم بعد از مدتي حوصله‌شان سر برود و از ما دوري كنند.
 
    ترس را كنار بگذاريم
دليل اينكه خيلي از ما با اين دليل‌تراشي‌ها و توجيه‌ها ديگران را كلافه مي‌كنيم، چيست؟ چرا نمي‌توانيم حرفمان را صريح بگوييم و بابت اشتباهي كه انجام داده‌ايم به طور واقعي معذرت‌خواهي كنيم و نخواهيم با دلايل واهي يا  ترفندهاي زيركانه طرفمان را مجاب كنيم؟
خيلي از ما مي‌ترسيم. تقريباً همه ما موقع اين دليل‌تراشي‌ها مي‌ترسيم. نه اينكه آدم‌هاي ترسو و بزدلي باشيم، نه، شايد در ظاهر خيلي هم بي‌باك و جسور و نترس به نظر برسيم. ولي در دل نمي‌توانيم شهامت لازم را براي بيان حرفمان داشته باشيم. ممكن است بترسيم قضاوت شويم يا  ممكن است بترسيم از اينكه با بيان دليل واقعي ديگر روي ما حساب باز نكنند و...
مثلاً فرض كنيم قرار است امروز جلسه مهمي در ساعت 9 صبح تشكيل ‌‌شود و ما با 20  دقيقه تأخير به آن وارد شويم، در حالي كه حتي به خودمان زحمت نداده‌ باشيم كه با يك تماس تلفني ساده، دير آمدنمان را پيش از ساعت 9 به مدير جلسه اعلام كرده باشيم و در چنين شرايطي دير آمدنمان را به هر دليلي كه بوده بر گردن ترافيك بيندازيم. ما خودمان را با ترافيك توجيه مي‌كنيم، چون مي‌خواهيم اعتبارمان را از دست ندهيم. مثلاً ممكن است امروز صبح مجبور بوده‌ايم پيش از رفتن به آن جلسه فرزندمان را براي شركت در يك مسابقه ورزشي به باشگاه محل ببريم و همين كار باعث تأخيرمان در جلسه شده باشد، ولي با خودمان فكر كنيم كه عنوان كردن اين واقعيت، ممكن است باعث شود مدير فكر كند كه ما به خاطر فرزندي كه داريم هر بار به جلساتي از اين دست دير خواهيم رسيد و در نتيجه موقعيت شغلي‌مان را تنزل يا  تغيير دهد. اين نگراني ممكن است ما را وادار كند كه از گفتن دليل واقعي و حقيقت سرباز زنيم و چيزي بگوييم كه هم واقعيت داشته و هم ما را بي‌گناه نشان بدهد. وقتي بگوييم به خاطر ترافيك دير به جلسه آمده‌ايم، بله، دروغ نگفته‌ايم، چون ترافيك هم در راه بوده است، ولي ما مي‌توانستيم با در نظر گرفتن آن، كمي زودتر از خانه بيرون بياييم و در نتيجه دير به جلسه نرسيم.
 
    خودمان را بي‌اعتبار نكنيم
همه صداقت را درك مي‌كنند، شايد ما بتوانيم يك بار يا حتي بارها از اين دليل‌ها بتراشيم و ديگران را به ظاهر قانع كنيم ولي بالاخره دستمان رو مي‌شود. بالاخره ديگران مي‌فهمند كه با كسي سر و كار دارند كه با آنها شفاف نيست و هميشه براي اشتباهاتش دليل‌تراشي مي‌كند. اين اعتبار ما را پايين مي‌آورد. اين خيلي دردناك است كه خودمان با دست خودمان به بي‌اعتباري خودمان دامن‌زده باشيم، چون در واقع هر بار به خاطر ترس از بي‌اعتبار شدن آن دلايل را ساخته‌ايم، در حالي كه هر بار در حال بي‌اعتبار كردن خودمان بوده‌ايم.  شخصاً هنگام ثبت‌نام فرزندم در مدرسه، شاهد اين بودم كه بسياري از اوليا براي اينكه بتوانند فرزندشان را در مدرسه‌اي كه بهترين مدرسه منطقه به شمار مي‌رفت ثبت‌نام كنند، قراردادهاي دروغين تهيه مي‌كردند تا در نقشه مربوط  در محدوده ثبت‌نامي آن مدرسه قرار بگيرند. مدير كه متوجه شده بود عده‌اي از دانش‌آموزان با اين ترفند مي‌خواهند مسئولان مدرسه را فريب بدهند تصميم گرفت از بابت درستي اين قراردادها به نشاني موجود در آنها رفته و تحقيق ميداني انجام بدهد. وقتي به خانه‌ها مراجعه كرد، متوجه شد كه حدسش درست بوده و بسياري از آنها دروغين بوده‌ است. او سپس اولياي اين دسته از دانش‌آموزان را به مدرسه دعوت كرد تا براي اين دروغ خود دليل بياورند. مدير به آنها گفته بود كه اگر صادقانه و شفاف دليل منطقي براي ثبت‌نام فرزندشان در مدرسه ارائه مي‌كردند، او هم با اين كار موافقت مي‌كرد، ولي حالا با اين كار اهميتي به دليل منطقي آنها نمي‌دهد و فرزندانشان را در آن مدرسه ثبت‌نام نمي‌كند.
 
    نيروي بزرگ صداقت و راستي
آن روز كه اين ماجرا را از نزديك ديدم توانستم يك بار ديگر از نزديك نيروي بزرگ صداقت را ببينم و درك كنم.
هر كاري كه ما انجام مي‌دهيم نيرويي دارد. با انجام كارها اين نيرو هم با ما همراه مي‌شود. اين نظر شخصي من است، ولي در زندگي بر حسب تجربه به دست آوردمش و در بعضي جاها هم درباره‌اش مطالبي را مطالعه كرده‌ام. بنابراين وقتي به هر شكلي كاري نادرست انجام مي‌دهيم، نيروي حاصل از آن را هم با خودمان همراه مي‌كنيم. نه تنها كار ناشايست و نادرست كه نيروي حاصل از كار درست را هم با هر بزرگي و قدرتي كه دارد، با خودمان همراه مي‌كنيم كه گفته مي‌شود پروردگار جزاي كار خوب ما را 10 برابر و جزاي كار بد ما را يك برابر به ما برمي‌گرداند.شايد در اينجا بتوان درك كرد اينكه نيرويي به ما مي‌دهد با 10 برابر قدرت آن كار خوب يا  يك برابر قدرت آن كردار بد. شايد اگر جز اين بود خيلي از ما زود فرسوده مي‌شديم و بي‌نهايت توان خودمان را در زندگي از دست مي‌داديم. شايد اگر با اين ديد به قضيه انجام كار درست و نادرست نگاه كنيم، كمتر دست به خطا بزنيم و تشويق شويم به انجام كارهاي خوب و درست.
حتماً شما هم بارها اين احساس‌ها را بعد از انجام كارها داشته و درك كرده‌ايد. من وقتي كوچك‌ترين كار خوبي انجام مي‌دهم احساس خوبي قلبم را مي‌گيرد. بسته به بزرگي آن كار، گاهي بغض هم مي‌كنم، چون خودم را به جاي كسي مي‌گذارم كه كار خوبي در حقش شده و در نتيجه بسيار خوشحال است و اين، احساس آرامش زيادي به من مي‌دهد و روحم را رها مي‌كند. اين رهايي احساسي بسيار خوب و وصف‌نشدني دارد.
وقتي كار نادرستي هم انجام مي‌دهم، نوعي گرفتگي را در قلبم احساس مي‌كنم. نياز دارم به تخليه هيجاني، تا آرامش از دست رفته‌ام را پيدا كنم. اينكه هر كدام از اينها چند برابر ديگري است يا  احساس كار خوب 10 برابر احساس بد حاصل از عملكرد بد من است يا نه را نمي‌دانم، ولي مي‌دانم كه خيلي دلنشين است. وقتي در وجودم پيدا مي‌شود، دلم مي‌خواهد بيشتر سكوت كنم. يك جور شادي دروني پيدا مي‌كنم و حتي در اوج داشتن مشكلات احساس مي‌كنم كه شادم و جاي هيچ‌گونه نگراني نيست.
    ارزشمندي احساس‌ها
داشتن اين احساس واقعاً ارزشمند است، اين را كساني بيشتر درك مي‌كنند كه مثل من، احساس ناآرامي را هم بارها و بارها چشيده‌اند. خيلي از ما اينجور وقت‌ها كه ناآرامي، روح و روانمان را در دست گرفته است و گويي مچاله‌اش مي‌كند، مي‌خواهيم به جايي پناه ببريم. ممكن است برويم سراغ جعبه داروها و قرص آرام‌بخشي را بيابيم. شايد برويم سراغ مواد آرامش، خواه ضعيف و خواه قوي و با مصرف آن به روحمان آرامش بدهيم يا  وقتي از اين نا‌آرامي‌ها سردرگم شويم، شروع به فرافكني مشكلات كنيم و مسائل مختلف و كوچك و بزرگ زندگي را بر سر ديگران بيندازيم. درواقع سهم خودمان را در زندگي و در برابر ناآرامي‌ها در نظر نگيريم و به جاي آن شروع به پرخاش و ايرادگيري و عيب‌جويي در ديگران كنيم. هر روز بارها و بارها اين اشكال‌ترشي‌ها و ايرادگيري‌ها را انجام دهيم و خودمان هم ندانيم كه به راستي چرا! با زبان خودماني‌تر، اين كارها را از روي بي‌قراري انجام بدهيم و خودمان هم ندانيم كه چرا نياز به انجام آنها داريم.
اگر بتوانيم بر ترس‌هاي دروني‌مان غلبه كنيم و از قضاوت‌ها و چيزهايي كه درباره‌اش گفته شد و همينطور چيزهاي ديگر كه مي‌توانند ما را به بهانه‌گيري‌ها و دليل‌تراشي‌ها سوق دهند، غلبه كنيم، لطف بزرگي در حق خودمان كرده‌ايم. با اين دقيق شدن‌ها به رفتارهايمان و دليل‌هاي رفتارهايمان، رفته‌رفته به خودشناسي بزرگ و عميقي مي‌رسيم. اين خودشناسي نه تنها در اين باره به داد ما خواهد رسيد، بلكه زندگي ما را نيز دگرگون خواهد كرد. دانش‌آموزي كه با دليل‌تراشي از آموزگار خود مي‌خواهد كه اشتباهات و كوتاهي‌هايش را در خواندن درس يا  انجام تكاليف ناديده بگيرد، در واقع به نوعي خودش را به سهل‌انگاري عادت مي‌دهد. جامعه، خانواده و خود ما بايد خودمان را از اين سهل‌انگاري‌ها دور كنيم. ديگر در زمانه ما جايي براي اين كوتاهي‌ها نيست. جهان در حال رشد است و به شدت در حال تغيير. با اين كوته‌كاري‌ها و سهل‌انگاري‌ها نمي‌شود با سرعت رشد و تغييرات همپا شد. پيداست كه با اين روش يك جايي كم مي‌آوريم و از رشد و تغييرات موجود در دنيا عقب مي‌مانيم. اين كم آوردن خسارت بزرگي به ما خواهد زد. نه تنها به خودمان كه به ديگران و جامعه هم.
 در دانشكده استادي داشتم كه هميشه مي‌گفت يادتان باشد كه در برابر دنيا و زمانه نايستيد، اگرنه در آن حل يا ذوب مي‌شويد. هميشه همراه و پا به پاي زمانه باشيد تا رشد كنيد.  آن استاد پير كه اميدوارم هم‌اكنون زنده باشد، اين را به من و ساير دانشجويان آموخت كه انعطاف‌پذير باشيم و دست از تنها ماندن برداريم. اين تنها ماندن در همه جاي زندگي به ما آسيب مي‌زند. در زندگي خانوادگي، شغلي، اجتماعي، روابط همسايگي و ... توجيه‌كردن‌هاي پوشالي چيزي جز تنهايي براي ما به دنبال نخواهد داشت. با درنظر گرفتن اين نكات حتماً شما هم مثل من به اين باور رسيده‌ايد كه روح ما نياز به شفافيت دارد، چون دلش مي‌خواهد با سايرين روراست باشد، ديگران از كدر بودنش ناراحت و گريزان نباشند و در عالم تنها نماند.

 

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر