احمد محمدتبريزي
در تاريخ دفاع مقدس انسانهاي بزرگي از گوشه و كنار كشور پا به مناطق عملياتي گذاشتند و با خلق حماسههايي ماندگار، نامشان را براي هميشه در طول تاريخ جاودانه كردند. برادران صمديشجاع نمونه روشني از اين بزرگمردان بودند كه با تهاجم و تجاوز دشمن به كشورشان جانانه مقابل دشمنان ايستادند و به فاصله يك ماه از هم به شهادت رسيدند.
به گزارش «جوان»، شهرستان سنقر جايي در غرب كشور زادگاه اين دو برادر است. دو برادر به فاصله كمي از هم متولد ميشوند؛ فرضعلي در سال 1331 و موسي در سال 1334. پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل سپاه پاسداران به مهمترين بخش زندگي برادران صمديشجاع تبديل ميشود. حالا هر دو ميتوانستند با حضور در سپاه به فعاليتهاي انقلابي بپردازند.
هجوم سراسري ارتش بعث به كشور هر دو برادر را راهي جبهه ميكند. در كنار جنگ تحميلي فعاليت گروهكهاي ضدانقلاب مثل كومله و دموكرات مناطق كردنشين را با ناامني روبهرو ميكند. برادران صمديشجاع مبارزه با اين گروهكها را در رأس كارهايشان ميگذارند، به گونهاي كه هر دو برادر به نوبه خود چنان در دل احزاب خائن كومله و دموكرات در منطقه رعب ايجاد كرده بودند كه نام ايشان لرزه بر قامت ننگين آن كوردلان ميانداخت.
لقب شجاع را حضرت امام (ره) به اين خانواده داده بود. تا قبل از آن نام خانوادگيشان صمدي بود. شجاع لقبي است كه حضرت امام به شهيد موسي صمدي داده بود و به فرماندهي سنقر منصوب گرديد. يكي از همرزمان شهيد موسي صمديشجاع درباره دليل اعطاي اين لقب ميگويد: زماني كه دشمن به كيونات رسيدند، شهيد صمدي كه فرمانده گردان و عمليات بود به رزمندگان دستور پيشروي و جنگ داد اما نيروها گفته بودند اگر جلو برويم همه قتلعام ميشويم. شهيد كه چارهاي نميبيند، خود به تنهايي مقداري نان خشك و آب برميدارد و با ماشين جنگي به جلو و سمت دشمن ميرود. در بين راه در گردنه خانقاه قشلاق عدهاي از ضد انقلابيون كه تعدادشان 22 نفر بود براي او كمين ميزنند. ناگفته نماند كه همراه ايشان فقط يك قبضه تفنگ ژ3 با دو خشاب و دو عدد نارنجك دستي بود. آنقدر دلاورانه مبارزه ميكند تا دشمن را تارومار و خود و ماشينش را از مهلكه نجات ميدهد. همه همرزمان تصور ميكردند كه ايشان به شهادت رسيدهاند و از دست دادن چنين فرد شجاع و با تدبيري آنها را ناراحت كرده بود، اما بعد از 48 ساعت اين فرمانده دلير با ماشيني كه مانند آبكش سوراخ شده بود و سر و روي خاكي و گلي در حالي كه از شدت گرسنگي نايي نداشت بازگشته و مهمتر اينكه با موفقيت و با شكست دشمن برگشته بود.اين رشادت و دليري شهيد همه دوستانش را تحتتأثير قرار داد. بعد از آن است كه حضرت امام خميني(ره)به او لقب شجاع دادند.
موسي، برادر كوچكتر در تير ماه سال 62 با اصابت گلوله ضدانقلاب به شهادت ميرسد. مادر شهيد شنيدن خبر شهادت فرزندش را اينگونه بيان ميكند: با همسايهمان براي كار و خريد بيرون رفته بودم. يكدفعه خودرويي با بلندگو آمد و اعلام كرد تشييع جنازه موسي صمديشجاع است.همانجا دلم شكست. يك تير برق آنجا بود، نشستم و به آن تكيه دادم. همسايهمان زير بغلم را گرفت و بلندم كرد. گفتم چون شهيد شده و در راه خدا رفته ناراحت نيستم ولي اولاد است و آدم دلش ميسوزد.
بعد از شهادت موسي و خاكسپارياش در بهشت زهرا، فرضعلي روي مزار برادر ميافتد و او را قسم جلاله ميدهد تا از خدا بخواهد او نيز نماند چراكه بعد از شهادت موسي، ماندن براي برادر بزرگتر خيلي سخت شده بود و فرضعلي هم آرزوي شهادت داشت. همين هم شد و در كمتر از يك ماه فرضعلي در تاريخ 24/05/62 در محور عملياتي كامياران-سنقر(بان سعيد) به شهادت رسيد.
اين خانواده يك روحاني آزاده را نيز تقديم انقلاب كرده است. بانو ملك پرويزي، مادر شهيدان صمديشجاع در ارديبهشت امسال پس از سالها دلتنگي و فراق، جان به جانآفرين تسليم ميكند و نزد فرزندان شهيدش ميرود. ننهملك اطمينان داشت غم و غصههايش با ديدار چهره رعناي فرزندان شهيدش در اعلي عليين و رضوانالهي به پايان خواهد رسيد.
مجاهدتهاي بدون ادعاي اين خانواده انقلابي براي هميشه در اذهان مردم ايران خواهد ماند و آيندگان با مرور فصلهاي زندگي هر عضو خانواده صمديشجاع احساس غرور خواهند كرد. شهيد فرضعلي در گوشهاي از وصيتنامهاش با نوشتن جملهاي عمق، اخلاص را يادآوري ميكند: «اميدوارم برادران عزيزم هر يك از شما پس از شهادت برادر خود در ادامه راه او كوشا باشيد و از آوردن نام او به عنوان اينكه ما شهيد دادهايم پرهيز نماييد كه اجر شهيدي كه فقط در راه خدا از هستي خود گذشته از بين خواهد رفت. »