سارا سادات موسوي*
چرا دروغ يكي از عادتهاي روزمره بسياري از افراد جامعه ما شده است؟ آيا براي رسيدن به هدف خاصي دروغ ميگوييم؟ چرا به دروغگويي عادت كردهايم؟ چگونه ميتوانيم از شر اين عادت خلاص شويم؟ آيا تا به حال به آسيبهاي فردي يا اجتماعي دروغ فكر كردهايم؟ گاهي حتي بدون اينكه فكر كنيم دروغ ميگوييم، حتي خودمان هم نميدانيم چرا الان در رابطه با فلان موضوع دروغ گفتيم! يكي از بلاياي امروزه جوامع بشري مسئله دروغ و دروغگويي است كه باعث ميشود اصول اخلاقي در جامعه بيارزش شده و افراد درصدد آن برآيند تا با فريفتن يكديگر به مقاصد مورد نظر خويش برسند. از نظر روانشناسي دروغ تحريف آگاهانه واقعيت و بيان مطلبي است كه مطابق با حقيقت نيست و دروغگو يعني شخصي كه به قصد گول زدن ديگران دست به تحريف واقعهايزده و خلاف آن را بيان كند، معمولاً كسي كه دروغ ميگويد آگاهانه به تحريف واقعيت ميپردازد و امري را تأييد ميكند كه وجود خارجي ندارد.
دروغ و كمرنگ شدن اعتماد اجتماعي
زندگي در اجتماع تنها بر اساس رابطه سالم استوار است كه حاكي از اعتماد نسبي دوجانبه است. زماني كه اين احساس اعتماد در جامعه ضعيف شده يا از بين برود، جامعه به سمت احساس ناامني، اضطراب و نگراني پيش رفته و تمامي ابعاد زندگي شهروندان را تحت تأثير قرار ميدهد. هر چند نميتوان آمار دقيقي راجع به ميزان دروغ در جامعه به دست آورد، اما اثرات ناشي از اين معضل اجتماعي بسيار مشهود و آسيبرسان است. در چنين جامعهاي اعتماد متقابل وجود نخواهد داشت، فساد، ناامني و تباهي در همه سطوح رخنه خواهد كرد و چنين جامعهاي كمترين نزديكي را با يك جامعه ديني و اخلاقمدار خواهد داشت.
دومينوي دروغگويي
اگر بخواهيم نگاهي عميق به چرايي دروغ، اين آسيب اجتماعي داشته باشيم و درصدد رفع آن در سطح جامعه برآييم بايد نگاهمان به سرآغاز دومينوي دروغگويي باشد. قطعاً سرآغاز اين دومينو از خانواده كه كوچكترين سلول جامعه را تشكيل ميدهد شروع ميشود و به بقيه اركان جامعه انتقال مييابد چراكه بزرگسالان امروز كودكان ديروزند كه حاصل تربيت خانوادهها در همين جامعه هستند. در واقع خانواده زنجيره ارتباطي اجتماع و تضمينكننده آرامش و ثبات جامعه است. كودكان دروني كردن ارزشها و هنجارهاي اخلاقي فرهنگي را در خانواده آغاز ميكنند.
دروغگويي نيز مانند ساير اختلالات ميتواند علل مختلفي داشته باشد، اما از نظر روانشناسان از مهمترين علل شكلگيري دروغگويي افراد، يادگيري مشاهدهاي در دوران كودكي است. فرد دروغگو در كودكي از والدين، خانواده، اجتماع و كساني كه اطرافش هستند دروغ را ميآموزد و در گذر زمان اين اخلاق مخرب به صورت عادت درآمده و جزئي از شخصيت او ميشود. كودكان بيشترين تأثير را از افرادي كه دوستشان دارند ميپذيرند و والدين نخستين كساني هستند كه كودك از آنها تقليد ميكند.
دروغهاي ساده و به قول عاميانه دروغهايي مصلحتي كه والدين در برخورد با اطرافيان استفاده ميكنند توسط كودك آموخته و تكرار ميشود. به علاوه در اكثر مواقع والدين با استفاده از شيوههاي نامناسب فرزندپروري و عدمآگاهي از روشهاي صحيح تربيتي ناخواسته كودك را به سمت دروغگويي سوق ميدهند.
بررسي برخي ريشههاي دروغگويي
ارسال پيامهاي تربيتي نادرست: گاهي اوقات نحوه بيان و برخورد والدين به گونهاي است كه كودك را وادار به دروغ گفتن ميكند. حمايت بيجاي والدين زماني كه كودك اشتباهي مرتكب شده از عوامل آسيبرسان تربيتي است. براي مثال: هنگامي كه كودك كار نادرستي انجام ميدهد و والدين ميگويند كه او اين كار را نكرده بلكه به همسايه يا دوستش يا موجودات خيالي اين كار را نسبت ميدهند.
اين رفتار اشتباه نه تنها كودك را دروغگو بار ميآورد بلكه باعث ميشود كه او از پذيرش مسئوليت در برابر رفتارش سر باز زند و در بزرگسالي فردي فاقد مسئوليتپذيري در برابر مسائل شخصي، روابط بين فردي و جامعه باشد.
ترس از تنبيه شدن: تحقيقات روانشناسي نشان ميدهد كه بيش از 70درصد دروغهاي كودكان به خاطر ترس از تنبيه شدن است. علم روانشناسي اذعان دارد كه انسان هميشه به دنبال فرار از رنج و به دست آوردن لذت و آرامش است. اگر كودك به دليل راستگويي تنبيه شود در آينده نيز براي رهايي از مجازات دروغ خواهد گفت. بنابراين به كودك اطمينان دهيد كه اگر به شما راست بگويد تنبيه نخواهد شد.
واكنشهاي نابجاي والدين: گاهي كودك دروغ ميگويد تا والدين خود را آزمايش كرده و عكسالعمل آنها را در برابر اين عمل دريابد. براي مثال سخني را به دروغ ميگويند و منتظر برخورد والدين ميمانند. اگر والدين عكسالعملهاي منفي نشان دهند، كودك ميگويد شوخي كردم و اگر والدين عكسالعمل مثبت نشان دهند، مثلاً بخندند يا تأييد كنند يا بيتفاوت باشند كودك به آن رفتار اشتباه ادامه ميدهد.
حساس بودن والدين: زماني كه والدين از لحاظ رواني شكننده و آسيبپذير باشند و كودك به اين نتيجه رسيده باشد كه با انجام دادن هر اشتباه يا با نشان دادن احساس واقعياش والدين رنجيده خاطر ميشوند، ترجيح ميدهد براي ايجاد احساس مثبت و اجتناب از آزار آنها به دروغ پناه برده و از شر گناه رهايي يابد. فرد اين الگوي رفتاري اشتباه را تا بزرگسالي ادامه داده و با تحريف احساسات خود به ديگران گزارش دروغ داده و سعي ميكند با رفتار متظاهرانه احساس رضايت در اطرافيان ايجاد كند.
متوقع بودن والدين: والدين كمالگرا كه از كودكانشان توقع بيش از حد دارند باعث ميشوند كودك براي گفتن تأييد والدين با پوشاندن نقصها و اشتباهاتش خود را به آنچه والدين توقع دارند نزديك كند و قطعاً اينگونه تحريفات كودك را ملزم به دروغگويي و او را تبديل به بزرگسالي دروغگو خواهد كرد. والدين كمالگرا با از بين بردن عزت نفس كودكان، باعث بروز اختلالاتي مثل دروغگويي در آنان ميشوند.
يادگيري مهارتهاي فرزندپروري
در اينجا تنها به تعدادي از عوامل تأثيرگذار در شكلگيري دروغگويي در افراد اشاره داشتيم و بيشك، افزايش آگاهي والدين به بهزيستي و سلامت خانواده و جامعه منجر ميشود. آموزش يادگيري روشهاي فرزندپروري مناسب و تربيت صحيح از جانب والدين و خانواده شاهكليد بهبود سلامت افراد جامعه است. بنابراين آموزش مهارتهاي فرزندپروري از ملزومات هر خانواده سالم محسوب ميشود.
* روانشناس باليني