کد خبر: 867029
تاریخ انتشار: ۲۳ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۰
گفت‌‌وگوي «جوان» با پدر پاسدار شهيد مدافع حرم حيدر جليلوند
حيدر جليلوند متولد البرز است و پدر شهيد از خاطرات رزمنده پاسداري برايمان روايت مي‌كند كه با لب تشنه در سالروز شهادت مولاي متقيان به ديدار معبود شتافت. حيدر آذرماه 1365 متولد و21 ماه رمضان سال 96 شهيد شد.
  شكوفه زماني
حيدر جليلوند متولد البرز است و پدر شهيد از خاطرات رزمنده پاسداري برايمان روايت مي‌كند كه با لب تشنه در سالروز شهادت مولاي متقيان به ديدار معبود شتافت. حيدر آذرماه 1365 متولد و21 ماه رمضان سال 96 شهيد شد. محمد جليلوند پدر شهيد، بازنشسته نيروهاي مسلح است كه چهار فرزند دارد و حيدر سومين فرزندش بود. پدر در گفت‌وگو با ما حرف جالبي زد با اين مضمون كه پسرم حيدر قبلاً جاي دفنش را با دوستان خودش عكس گرفته بود.

حيدر آقا چطور بچه‌اي برايتان بود؟
از ديد يك پدر همه فرزندان برايش يكسان هستند و نمي‌تواند بين آنها اختلاف بگذارد. حيدر و سجاد دو پسر آخر خانواده بودند كه با يكديگر 14 سال اختلاف سني داشتند. حيدر از همان بچگي شيطنت هايش با دو برادر بزرگ‌ترش فرق داشت. هر موقع در خانه نبود، واقعاً خانه سوت و كور مي‌شد. پسرم از زمان دبستان در كارهاي مذهبي و كلاس حفظ قرآن شركت داشت و در گروه‌هاي تواشيح و حوزه بسيج هم بسيار فعاليت مي‌كرد. كمي بعد به رشته ورزشي كشتي روي آورد و توانست عناوين خوبي در استان البرز كسب كند.
اتفاقاً سؤال در مورد فعاليت‌هاي ورزشي شهيد را مد نظر داشتيم، گويا ايشان داراي مدارك قهرماني متعددي بودند؟
بله، از رشته كشتي گرفته تا رشته جودو را گذرانده بود. در همان دوران بچگي و نوجواني توانست حكم قهرماني بگيرد تا اينكه در بزرگسالي هم در مسابقات فرهنگي- ورزشي - رزمي پدافند هوايي نيروي هوا فضاي سپاه شركت كرد و در رشته شنا صاحب عنوان شد. كلاً جوان اهل ورزش و توانمندي بود.
خود شما در جبهه‌هاي دفاع مقدس حضور داشتيد؟
زماني كه حيدر متولد شد من در مناطق جنگي بودم. آن زمان مثل الان موبايل و تلفني در دسترس نبود كه متولد شدن نوزاد را به من اطلاع بدهند. بعد از سه ماه كه از منطقه به مرخصي برگشتم و در خانه را زدم، بچه‌ها آمدند جلوي در و از من مژدگاني مي‌خواستند كه خدا بهت پسر داده! من همان لحظه اسم حيدر را برايش انتخاب كردم.
خود شهيد شغل پاسداري را انتخاب كرد؟
در سال 83 حيدر به خدمت سربازي معرفي شد و آموزشش را در اردكان يزد گذراند. با توجه به شرايطي كه داشت، دوره سربازي را به عنوان مسئول باشگاه امام رضا(ع) داخل شهرك سازماني هوا و فضا گذراند. از همان طريق جذب سپاه و در سال 86 در بخش هوا فضاي سپاه مشغول به كار شد. كارش هم طوري بود كه بايد مرتب به مأموريت مي‌رفت. با آنكه دو دختركوچك به نام ثنا و حنانه داشت و ما هم مي‌خواستيم كمتر مأموريت برود، از فرط علاقه‌اي كه به شغلش داشت قبول نمي‌كرد. از طرفي هم از روزي كه حيدر وارد سازمان هوا فضا شد، حساسيت شغلي‌اش ايجاب مي‌كرد كه دائم در مأموريت باشد. البته امثال حيدر سريع راه خود را پيدا مي‌كنند. اين پسر طوري بود كه دوستانش خيلي به او ارادت داشتند. آنقدر كه در شهادتش از جيب خودشان براي او مراسم مي‌گرفتند. دوستانش مي‌گفتند بايد ساليان سال بگذرد تا دوباره كسي مثل حيدر جايگزين پيدا كند.
با وجود شغل نظامي‌شان احتمال شهادتش را مي‌داديد؟
ما بعد از شهادتش يك برگه را در وسايل شخصي شهيد پيدا كرديم كه رويش نوشته بود: خداوندا، به آبروي حضرت زهرا(س) مرگ من را شهادت در راه خودت قرار بده تا توسط دشمنان دين مبين اسلام و در راه پاسداري از حريم سبز ولايت به شهادت برسم. وقتي كه مي‌بينم حيدر چنين افكاري داشت و براي شهادتش، حضرت زهرا(س) را قسم مي‌داد من ديگر چه حرفي براي گفتن دارم. برادر كوچك حيدر كه 14 سال با او اختلاف سني دارد، خواب ديده بود كه شهيدي آوردند و چند خانم بالاي سر او دارند گريه مي‌كنند و وقتي بالاي سر شهيد مي‌رود، مي‌بيند داداش حيدر است. حتي به خودم بارها و بارها الهام شده بود كه حيدرم شهيد مي‌شود و من دختر كوچك سه ماهه او را در آغوش مي‌گيرم و در همين حين روضه حضرت رقيه(س) در بين جمعيت خوانده مي‌شود.
شهيد از چه زماني به جبهه مقاومت اسلامي اعزام شد؟
بار اول در سال 94 به سوريه اعزام شد. به عنوان مدافع حرم اعزام شده بودند و به من گفت لبنان هستم. حتي يك عكس هم براي من فرستاده بود كه در كشور لبنان است. هنوز مكالمات و عكسش را در گوشي‌ام به يادگار دارم. وقتي كه به ايران برگشت، متوجه شديم ايشان اصلاً لبنان نبوده است. به خاطر اينكه ما نگرانش نشويم چيزي از مكان‌هاي اعزامش به ما نمي‌گفت و به ما مي‌گفت من در لبنان به عنوان مربي آموزش مي‌دهم. بعد از آن پي درپي به عراق و سوريه مي‌رفت. من خيلي نگرانش مي‌شدم. اما به خاطر اينكه بچه‌ام در شهر غربت ناراحت نباشد در تماس‌هايش با هم خيلي شوخي مي‌كرديم.
آخرين تماسي كه با هم داشتيد چه گفت‌وگويي بين پدر و پسر رد و بدل شد؟
هر ساله در ماه مبارك رمضان ختم دوره‌اي قرآن بين فاميل‌ها داريم. پانزدهم ماه مبارك رمضان هم ختم قرآن در خانه ما برگزار شد و همسايه‌اي داشتيم كه خيلي به حيدر ما علاقه داشت. همسايه‌مان آن شب در مراسم قرآن‌خواني خانه ما حضور داشت و شاكي بود كه من خيلي وقته حيدر را نديده‌ام. اتفاقاً حيدر در آن لحظه تماس گرفت و با هم صحبت كردند و حتي حيدر آن شب با كل فاميل تلفني صحبت كرد. گويي مي‌دانست كه اين آخرين مكالمه‌اش با فاميل و دوستان است. فرداي همان روز به شهادت رسيد.
از آخرين اعزامش به جبهه مقاومت چه خاطره‌اي داريد؟
ما هر سال جشن نيمه شعبان در خانواده برگزار مي‌كنيم كه دو روز بعد از نيمه شعبان آخرين اعزام حيدر به سوريه انجام شد. هميشه كه اعزام مي‌شد، بچه‌هايش را مي‌برد خانه پدر خانمش مي‌گذاشت. ولي در اعزام سري آخر بچه‌هايش را آورد خانه ما و گفت پدر اينها را به شما مي‌سپارم. من برگشتم به او گفتم من نوكر خودت و بچه‌هايت هستم.
نحوه شهادتشان چطور بود؟
به نقل از فرماندهان و همرزمان شهيد كه در منطقه حضور داشتند، كار حيدر شناسايي مناطق جنگي بود و دادن گزارش منطقه و مقري كه اينها مستقر بودند، داراي حساسيت خاصي بود. يك جاده‌اي هم بود كه گويا نگهداري اين جاده خيلي براي آنها مهم بود. حدود ساعت 15:30 روز يك‌شنبه 21 خرداد ماه با توجه به شرايط خاص موجود در منطقه اثريا (بزرگراهي كه حلب و حمار را به هم وصل مي‌كند) پسرم حيدر به همراه يك نفر از همرزمانش به منظور شناسايي و كسب اطلاعات ميداني عازم خط مقدم مي‌شوند. قسمتي از طول مسير توسط موتور و مابقي را پياده طي مي‌كنند. پس از انجام عمليات شناسايي و حين بازگشت از مأموريت، با نيروهاي داعش روبه‌رو مي‌شوند و به دليل سري بودن عمليات شناسايي، مجبور به عقب‌نشيني مي‌شوند. در اين لحظه شهيد حيدر با بيسيم درخواست آتش سنگين توپخانه مي‌كند. با انجام اين كار تلفات زيادي از نيروهاي دشمن گرفته مي‌شود. حوالي ساعت 19 و با قطع موقت آتش پشتيباني، شهيد حيدر و همراه ايشان سعي مي‌كنند تا منطقه را ترك كنند. آنها مي‌خواستند با موتور منطقه را ترك كنند كه متأسفانه حيدر از ناحيه سر مورد اصابت گلوله مستقيم قرار مي‌گيرد. اين خبر توسط همراه شهيد به نيروهاي قرارگاه اطلاع داده مي‌شود. سريعاً نيروهاي عملياتي براي كمك‌رساني، راهي موقعيت مي‌شوند. پيكر مطهر شهيد بعد از 12 ساعت به عقب بازگردانده مي‌شود. بر اثر ريختن آتش خودي روي داعش، دشمن نتوانسته بود به پيكر حيدر دسترسي داشته باشد. پسرم در ايام ضربت خوردن حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) از ناحيه سر به شهادت رسيد. حيدر در سن 31 سالگي شهيد شد و با لب تشنه در شهادت مولاي متقيان به ديدار معبودش شتافت. وقتي خبر شهادتش آمد، من براي مأموريت كاري در شهرستان اليگودرز بودم. خبر شهادت را به برادر بزرگ حيدر مي‌دهند. اول مي‌گويند حيدر مجروح شده است. با شنيدن اين خبر بچه‌ها سرگردان مانده بودند كه چه‌كار كنند تا اينكه دايي بچه‌ها آمد دنبالم و با هم به تهران برگشتيم. در تهران ديگر مطمئن شدم كه حيدرم شهيد شده است. دو روز هم طول كشيد تا جنازه‌اش از سوريه به ايران برگردد.
شنيده‌ايم كه شهيد در محل دفنش با دوستانش عکس يادگاري انداخته بود، ماجرا چيست؟
موقعي كه حيدر در ايران بود هر پنج‌شنبه به گلزار شهداي ملارد مي‌رفت. اين قضيه از دوستان حيدر نقل شده است: فروردين ماه سال 94 دو ماه قبل يكي از اعزام‌هاي حيدر و حدود هشت، نه ماه قبل از اينكه شهيد هادي شريفي از دوستان حيدر اعزام بشود، يك روز دم غروب حيدر به دوستانش زنگ مي‌زند كه دلم گرفته و بياييد با هم به مزار شهدا برويم. وقتي به مزار شهدا مي‌رسند، طبق سنتي كه داشتند اول سر خاك پدر من كه در جوار شهداست، مي‌روند. بعد سر مزار دوستان شهيدشان كه از شهداي اقتدار هستند مي‌روند. يك مزار ياد‌بود از شهيد حسن طهراني‌مقدم آنجا قرار داده‌اند. حيدر علاقه خاصي به شهيد طهراني‌مقدم داشت. سلامي گفته و فاتحه مي‌خواند. دوستان حيدر مي‌گويند كمي عقب‌تر آمديم و ديديم حيدر خيلي ساكت است. پرسيديم: چي شده خيلي توي خودت هستي؟ حيدر سرش را بالا مي‌آورد و مي‌گويد: خوش به حال اين شهدا كه رفتند و ما هنوز داريم نفس مي‌كشيم. بعد مي‌گويد اگر من شهيد شدم اينجا خاكم كنيد. دوستان حيدر مي‌گويند: ما ذخيره‌ايم براي جاي ديگه. عجله نكن نوبت ما هم مي‌شود و از اينجور حرفا. بعد با هم پا مي‌شوند و جاهاي خالي قبور شهدا را مي‌شمرند و مي‌گويند حيدر جان ديگر چيزي نمانده اينجا پر بشود. بيا جاي خودمان را انتخاب كنيم. اگر من شهيد شدم تو به خانواده‌ام بگو. اگر تو شهيد شدي من مي‌گويم. جاهايشان را انتخاب مي‌كنند و بعد سر مزار شهداي گمنام مي‌روند. مصطفي يكي از دوستان حيدر مي‌گويد بچه‌ها همين جا بايستيد و با گوشي خودش از بچه‌ها عكس مي‌اندازد و مي‌گويد عكس‌هاي خوبي گرفتيم. ان‌شاءالله كه اين عكس‌ها را براي شهادت استفاده كنيم. حيدر هم مي‌خندد. حيدر بعد از شهادتش همانجايي دفن شد كه مصطفي از آنها عكس انداخته بود.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار