محمدرضا سوری
ساعت 8صبح روز شنبه، هنگام عبور از خيابان فرجام متوجه مرد سالخوردهاي شدم كه با ترديد در حال عبور از عرض خيابان بود. از رفتارش كاملاً مشخص بود كه مسيرش را گم كرده است. براي كمك به طرفش رفتم و درباره نشانياش سؤال كردم. آنگونه كه انتظار داشتم، گفت كه راهش را گم كرده است. از او خواستم همراهم به كلانتري 126 تهرانپارس كه همان حوالي بود، بيايد تا پليس او را به خانوادهاش برساند كه خوشبختانه حرفم را قبول كرد و با من همراه شد. وارد كلانتري كه شديم ماجرا را براي دو نفر از افسران توضيح دادم. آنها قول دادند كه به وظيفهشان كه كمك به مرد سالخورده است، عمل كنند و او را به خانوادهاش باز گردانند. بعد از خداحافظي با پيرمرد، راهي دفتر روزنامه شدم. عصر همان روز و در راه بازگشت به خانه سري به كلانتري زدم تا از سرنوشت پيرمرد باخبر شوم.
از در كه وارد شدم، يكي از مأموران گفت كه نيم ساعت پس ازرفتن شما پيرمرد را راهي خيابان كرديم.
وقتي با تعجب علت را سؤال كردم، گفت: پيرمرد مشكلي نداشت و خودش هم نميخواست اينجا بماند براي همين او را رها كرديم تا شايد بتواند به خانهاش برود، اما ساعت 4 بعد ازظهر زن سالخوردهاي همراه دختري جوان براي يافتن مردي سالخورده به كلانتري آمدند كه فهميديم همسر و دختر همان پيرمرد هستند. از شنيدن حرفهاي مأمور كلانتري شوكه شدم و در حالي كه به سرنوشت پيرمرد فكر ميكردم، آنجا را ترك كردم. در تمام طول مسير تا خانه مدام به ماجرا فكر ميكردم. صبح روز يكشنبه نتوانستم خودم را براي كاري كه كرده بودم، قانع كنم براي همين دوباره راهي كلانتري شدم و با همان مأمور حرف زدم. او گفت كه شب هنگام مأموران پليس پيرمرد را پيدا كرده و به خانوادهاش تحويل دادهاند. خودم را قانع كردم كه مأمور پليس حقيقت را گفته و پيرمرد به سوي خانوادهاش باز گشتهاست، با اين حال با مركز 197 تماس گرفتم و ماجراي بيتوجهي مأموران كلانتري را گزارش دادم.
به عنوان كسي كه حدود يك دهه در حوزه حوادث فعاليت كردهام و از نزديك با زحمات پليس آشنا هستم، اما از باب تذكر بايد بگويم كودكان و سالخوردگان از جمله افراد جامعه هستند كه به شدت نيازمند حمايت هستند و وظيفه انساني ايجاب ميكند كه حمايت انساني و اجتماعي را خود در هيچ شرايطي از آنها دريغ نورزيم.حادثه تلخ « بنيتا» كوچولو زنگ خطري براي تمامي جامعه بود كه هيچكدام از ما حق نداريم به راحتي از كنار اينگونه حوادث گذركنيم؛ چراكه بعد از وقوع اتفاقات ناگوار، هيچ مجازات و تأسفي نميتواند جبران خسارت معنوي به وقوع پيوسته باشد.