کد خبر: 866839
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۲ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۰
گفت‌و‌گوي «جوان» با خواهر شهيدان نور‌الله و روح‌الله اميري از لشكر فاطميون
پيش‌تر شنيده بودم كه دو برادر از رزمندگان ايراني مدافع حرم به شهادت رسيده باشند، اما بار اول بود كه مي‌شنيدم دو برادر از لشكر فاطميون نيز در اين جبهه شهيد شده‌اند.
 صغري خيل فرهنگ
پيش‌تر شنيده بودم كه دو برادر از رزمندگان ايراني مدافع حرم به شهادت رسيده باشند، اما بار اول بود كه مي‌شنيدم دو برادر از لشكر فاطميون نيز در اين جبهه شهيد شده‌اند. شهيدان نور‌الله و روح‌الله اميري اين دو برادر هستند كه براي زيارت مزارشان به امامزاده عبدالله ماهدشت مي‌رويم. پيدا كردن مزار اين دو برادر شهيد كه در كنار هم آرميده‌اند، كار چندان سختي نيست. به سراغشان مي‌روم و با ديدن تصاويرشان ياد عكسي مي‌افتم كه نوزاد شهيد روح‌الله اميري را بر مزار شهيد نشان مي‌دهد. تصويري كه در فضاي مجازي منتشر شده بود و بر شرمندگي‌مان مي‌افزود. آنچه در پي مي‌آيد حاصل همكلامي ما با فاطمه اميري خواهر شهيدان نور‌الله و روح‌الله اميري است كه پيش رو داريد.

چند سال است كه ساكن ايران هستيد؟
ما هشت سالي مي‌شود كه به ايران مهاجرت كرده‌ايم. در محمد‌شهر كرج زندگي مي‌كنيم و پدرمان كارگر است. سه پسر و سه دختر بوديم.
كدام يك از برادرهايتان اول شهيد شدند؟
نورالله اولين شهيد خانواده بود كه دوم مهرماه سال 1393 در حلب به شهادت رسيد. وقتي كه شهيد شد، 18سال داشت. نور‌الله فرزند سوم خانواده بود. اهل نماز و روزه بود و بسيار خوش‌اخلاق. ارادت زيادي به اهل‌بيت داشت. هشت سال پيش وقتي از افغانستان به ايران آمديم، وضع مالي خوبي نداشتيم. برادرم كه تا كلاس هشتم در افغانستان درس خوانده بود، مجبور شد براي تأمين خرجي خانواده كار كند و درس را رها كرد. نور‌الله هر كاري برايش پيش مي‌آمد انجام مي‌داد. از كارگري گرفته تا ميوه‌چيني و كشاورزي. از انجام هر كاري براي كسب رزق حلال دريغ نمي‌كرد. اهل تلاش بود و لحظه‌اي آرام و قرار نداشت.
نظر خانواده در مورد مدافع حرم شدن نور‌الله چه بود؟ به هرحال شما تبعه يك كشور ديگر هستيد و قرار بود او از ايران به جبهه سوريه برود.
وقتي نورالله مي‌خواست ثبت‌نام كند، پدر و مادرم مخالفت كردند و گفتند نرو، آنجا خطرناك است. آنها راضي نبودند، اما داداش روح‌الله اولين بار مخفيانه به همراه پسرعمويم راهي شد كه ما متوجه شديم و پسر‌عموي ديگرم رفت و هردويشان را به خانه بر‌گرداند. دفعه بعدي نور‌الله به بهانه اينكه قرار است براي كار به تهران برود، از خانه فرار كرد و به سوريه رفت. ما اصلاً در جريان نبوديم كه ايشان آموزش‌هاي لازم را ديده و راهي شده است.
پس بار اول روح‌الله تلاشش را كرد، اما اين نورالله بود كه موفق به اعزام شد؟
بله، دوستان و همرزمان نورالله بعد از شهادت برايمان گفتند هر بار كه نور‌الله مي‌خواست با منزل تماس بگيرد اتفاقي مانع مي‌شد. يك بار گوشي خراب بود، يك بار خطوط اتصال مشكل داشت و همه اينها دست به دست هم داد تا بعد از اعزام برادرم، ديگر ما صدايش را نشنويم. نور‌الله بعد از 11 روز حضور در جبهه مقاومت اسلامي در شهر حلب به شهادت رسيد.
از نحوه شهادتش اطلاع داريد؟
گويا تك‌تيرانداز داعشي ميان دو ابروي برادرم را نشانه گرفته بود. وقتي خبر شهادتش را به ما دادند، بسيار تعجب كرديم. بسياري از همشهري‌هايمان براي دفاع از حرم رفته بودند، اما هيچ كدام شهيد نشده بودند. برادرم به محض ورود و حضور در منطقه به آرزويش رسيد. رفت و خيلي زود برگشت. پيكرش را در امامزاده عبدالله ولد‌آباد ماهدشت به خاك سپرديم.
شايد اين سؤال با فضاي مصاحبه تفاوت داشته باشد، اما تعريف امامزاده عبدالله را خيلي شنيده‌ايم و خودمان هم براي زيارت مزار شهدا به آنجا رفتيم. كمي از اين امامزاده بگوييد.
برخي اين امامزاده را از نوادگان امام جعفر صادق (ع) معرفي مي‌كنند و مدعي هستند كه امامزاده عبدالله، جعفر و حسن از برادران وي هستند. نسب ايشان از قرار زير است كه عبدالله بن‌حمزه بن‌حسن بن‌محمد بن حسن بن محمد بن علي العريضي ابن امام جعفر صادق (ع)، ظاهراً سيدعبدالله در نيمه نخست قرن 5 هجري وفات يافته است كه به امامزاده عبدالله (ع) معروف مي‌باشد.
عكس روح‌الله (دومين شهيد خانواده) در فضاي مجازي معروف شده است. همراه يك نوزاد شير خواره، از اين شهيد بگوييد.
برادرم روح‌الله فرزند اول خانواده ما بود. ديپلمش را گرفت و سال 1395ازدواج كرد. روح‌الله 24سال داشت كه شهيد شد. برادرم سنگ‌كار ماهري بود، اما دغدغه اسلام و فكر تعدي به حريم اهل بيت آرامشش را گرفته بود و نتوانست دوام بياورد. رفت تا اسلحه برادرمان نور‌الله بر زمين نماند. برادرم خيلي مهربان و خوش‌اخلاق بود. روح‌الله هم مانند نورالله به بهانه كار در تهران رفت و مادرم به دنبالش تا يزد رفت تا او را برگرداند، اما روح‌الله مادر را راضي كرد و راهي شد. روح‌الله به مادرم گفته بود من آموزش ديده‌ام و مي‌خواهم بروم تا جاي برادرم در جبهه خالي نباشد. مي‌خواهم بروم، اما قول مي‌دهم كه خط مقدم نروم و در پشت جبهه به نيروها كمك كنم. مطمئن باشيد جاهاي حساس و خطر‌ناك نمي‌روم. مسئولان گفته بودند ما نمي‌دانستيم كه ايشان برادر شهيد مدافع حرم است وگرنه اعزامش نمي‌كرديم، اما انگار همه‌چيز دست به دست هم داده بود تا روح‌الله هم آسماني شود. وقتي روح‌الله شهيد شد، همسرش شش‌ماهه بار‌دار بود. دختر برادرم بعد از شهادت او به دنيا آمد و بعدها ما عكس را كنار مزار پدر انداختيم.
شهادت ايشان به چه نحو بود؟
نحوه شهادت ايشان هم اينطور بود كه نيمه شب همراه با تعدادي از نيروها در محاصره دشمن گرفتار مي‌شوند و به خاطر نبود تجهيزات كافي از همه طرف مورد هجوم داعش قرار مي‌گيرند. روح‌الله در داخل سنگر بوده كه با اصابت خمپاره به سنگر دچار موج‌گرفتگي مي‌شود. بچه‌ها او را كه در حال و هواي خودش نبوده به كنار ديواري منتقل مي‌كنند و مجدد براي مقابله به حمله داعش به نبرد مي‌پردازند. برادرم كه اشك‌هايش را پاك مي‌كرده، همزمان خمپاره‌اي ديگر جلوي روي او اصابت مي‌كند و تركش‌هاي خمپاره تمام بدنش را زخمي مي‌كند و برادرم شهيد مي‌شود. برادرم در تاريخ 4 فروردين ماه سال 1396 به شهادت رسيد و وعده ديدار با دخترش زينب براي آن دنيا ماند.
 از شهادت برادرتان چطور مطلع شديد؟
خبر شهادت برادرم روح‌الله را به پدرم كه در كارخانه مشغول كار بود، رساندند. ايشان هم به خانه آمد و گفت دستگاه خراب شده و چند روزي سر كار نرفت. تقريباً سه روزي گذشت تا اينكه با آمدن پيكر برادرم به ايران خبر شهادتش را به ما دادند. براي همه ما به‌خصوص براي مادر و پدرم و همسر برادرم لحظات سخت، تلخ و نفسگيري بود. همسر برادرم زينب را شش ماهه باردار بود. تصور اينكه زينب قبل از به دنيا آمدن يتيم شده باشد برايمان دشوار بود. برادرم روح‌الله با نام جهادي احسان در جبهه حضور داشت. ما براي ديدن پيكرش به معراج شهدا رفتيم و الحمدلله پيكر سالم بود و رد تركش‌ها و زخم‌ها در وجودش خود‌نمايي مي‌كرد. زخم‌هاي تن داداش روح‌الله، ديدني‌تر‌ش كرده بود. پيكر روح‌الله در سالروز وفات حضرت زينب(س) با حضور مسئولان لشكري و استاني، خانواده‌هاي شهدا و ايثارگران و خيل عظيم مردم شهرستان كرج تشييع و در آستان مقدس امامزاده عبدالله در جوار برادر شهيدش نور‌الله اميري در امامزاده عبدالله به خاك سپرده شد.
خواهر دو شهيد مدافع حرم شدن چه حال و هوايي دارد؟ به نظرتان چه وظيفه‌اي بر دوش داريد؟
تاب آوردن در برابر طعنه، كنايه و زخم‌زبان‌هاي اطرافيان و انسان‌هايي كه قدر امنيت و آرامش امروز را نمي‌دانند، روزهاي سخت و تلخي را برايمان رقم زده است. روح‌الله به طعنه تلخ بد‌خواهان كه ما را به گرفتن مال و پول محكوم مي‌كنند در وصيتنامه‌اش اينگونه پاسخ داد و نوشت: زماني كه من شهيد شدم و من را در قبر مي‌گذارند و در حال دفن من هستند، دست‌هاي خالي‌ام را نشان بدهيد و بگوييد من با دستان خالي به ديدار خدا مي‌روم با دو متر پارچه سفيد. نورالله وصيتنامه كوتاهي براي خانواده نوشته بود و از مادر و پدرم طلب حلاليت و عذرخواهي كرده بود كه من را ببخشيد و سر مزار گل رز و درخت گيلاس بكاريد.
اما من به عنوان خواهر شهيد مدافع حرم مي‌خواهم راه برادرانم را با حفظ حجاب خود كه هميشه به آن تأكيد داشتند، ادامه بدهم. در‌باره حفظ حجاب كه بسيار به آن اصرار داشتند، براي من و خواهرانم مطالبي را نوشته بودند كه من نمونه‌اي را براي شما مي‌خوانم. نوشته بودند: «ما در سنگر‌هاي سرد و گرم مي‌جنگيم و شما بايد بعد از ما سنگر حجاب را زينبي‌تر ومحكم‌تر از قبل حفظ كنيد و اجازه ندهيد كه دشمن چادرتان را از سرتان جدا كند.» اين روزها كه دلتنگ برادرانم مي‌شوم قرآن مي‌خوانم تا كلام خدا آرامش‌بخش روح و روانم باشد.
برادرتان روح‌الله فرزندي دارد كه هرگز او را نديد، دوست داريم بيشتر از زينب بدانيم.
زينب تنها يادگار برادر شهيدم است. دوست دارم درد بي‌پدري را حس نكند و ان‌شا‌ءالله به لطف خدا و همت مادر و عنايت‌هاي دو برادر شهيدم چون نامش زينبي تربيت شود و با حفظ حجاب و ايمانش، ادامه‌دهنده راه پدر و عموي شهيد مدافع‌حرمش باشد. اميدوارم در آخرت در محضر خانم حضرت زينب(س) سربلند باشيم. هرچند داغ از دست دادن برادرانم به هيچ عنوان با داغي كه خانم زينب (س)‌ در روز عاشورا تحمل كردند برابري نمي‌كند، اما از ايشان طلب صبر زينبي دارم.
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
روح الله
|
Turkey
|
۱۰:۰۰ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۷
0
0
روح الله امیری، با نام مستعار احسان آمده بود...
پسر خوبی بود، در مقابل چشمان من شهید شد
ما همراهانش بودیم و وقتی موج گرفته بود، او را به گوشه ای بردیم، دشمن با سلاح سنگین زد، یک نفر دیگرمان، سرش منفجر شد و روح الله ترکشی در گردنش خورده بود
هر دویشان در جا شهید شدند
من زخمی شده بودم...
در مورد وصیتش
زمانی که وصیت را مینوشت، ما در دمشق بودیم، برایم نشان هم داد...
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار