احمدرضا صدري
روزهايي كه بر ما سپري ميشود، تداعيگر سالروز شهادت پيامآور انديشه امام خميني و انقلاب اسلامي دركشور پاكستان، يعني علامه شهيد عارف حسينالحسيني است. او كه از دوران اقامت در نجف، دل درگرو «مصلح تبعيدي ايراني» نهاد و تا پايان حيات بر عهد خويش با وي استوار ماند، پس از شهادتش اينگونه از سوي پير مرداد ستوده شد:
«ملت شريف و مسلمان پاكستان كه بحق ملتي انقلابي و وفادار به ارزشهاي اسلامي بودهاند و با ما رابطه ديرينه گرم انقلابي، عقيدتي و فرهنگي دارند، بايد تفكر اين شخصيت شهيد را زنده نگه دارند و نگذارند شيطانزادگان جلوي رشد اسلام ناب محمدي را بگيرند. امروز استكبار شرق و غرب چون از رويارويي مستقيم با جهان اسلام عاجز مانده است، راه ترور و از ميان بردن شخصيتهاي ديني و سياسي را از يك طرف و نفوذ و گسترش فرهنگ اسلام امريكايي را ازطرف ديگر به آزمايش گذاشتهاند.اي كاش همه تجاوزات جهانخواران همانند تجاوز شوروي به كشور مسلمان و قهرمان پرور افغانستان علني و رودررو بود تا مسلمانان ابهت و اقتدار دروغين غاصبين را در هم ميشكستند؛ ولي راه مبارزه با اسلام امريكايي از پيچيدگي خاصي برخوردار است كه تمامي زواياي آن بايد براي مسلمانان پابرهنه روشن گردد كه متأسفانه هنوز براي بسياري از ملتهاي اسلامي مرز بين اسلام امريكايي و اسلام ناب محمدي و اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام مقدس نماهاي متحجر و سرمايهداران خدانشناس و مرفهين بيدرد، كاملاً مشخص نشده است و روشن ساختن اين حقيقت كه ممكن نيست در يك مكتب و در يك آيين دو فكر متضاد و رو در رو وجود داشته باشد از واجبات سياسي بسيار مهمي است كه اگر اين كار توسط حوزههاي علميه صورت پذيرفته بود، به احتمال بسيار زياد سيدعزيز ما عارف حسين در ميان ما بود. وظيفه همه علماست كه با روشن كردن اين دو تفكر، اسلام عزيز را از ايادي شرق و غرب نجات دهند. البته خون اين شهيدان عزيز تمامي خاك و خاشاكها را از مسير اعتلاي ارزشهاي معنوي ريشهكن ميسازد و همه مروجين باطل را به دريا ميريزد ولي نبايد از اين مسئله غفلت كنيم كه امروز روز آمادهباش همه دشمنان اسلام است، روز بيدار باش همه جهانخواران است.»
هم او كه یکی از بهترين توصيف از او دركلام رهبر معظم انقلاب اسلامي آمده است:
«خدا رحمت كند شهيد بزرگوار علامه سيد عارف حسين الحسيني را كه در طول حيات مجاهدانه و شجاعانهاش مردم را در مقابل استكبار جهاني دعوت به وحدت كرد و به همين علت استكبار جهاني او را با سازش مخفيانه از ما جدا كرد. ما از دعوي دادگاهي كه براي عاقبت سوء قاتلان ايشان داير شده است، حمايت ميكنيم. اين حق ملت پاكستان است كه در اين مسئله تحقيق كند و بداند كه كدام دست مرموزي در اين فاجعه نقش داشته است؟»
در رواياتي كه در پي ميآيد، برخي دوستان آن رهبر شهيد، زمينه و پيامدهاي قرابت فكري و عملي آن شهيد والاقدر با انقلاب اسلامي را به توصيف نشستهاند. اميد آنكه علاقهمندان را مقبول افتد.
وكيل امام در ميان مردم پاكستانحجتالاسلام والمسلمين محمدحسن رحيميان از همگامان ديرين نهضت اسلامي و اعضاي دفتر امام خميني است. وي كه در دوران مسئوليت در دفتر رهبر كبير انقلاب با علامه شهيد سيدعارف حسينالحسيني آشنا شده، منش وي را در ترويج انديشه امام اينگونه توصيف ميكند: «بنده به تناسب مسئوليتي كه در دفتر امام داشتم، طبعاً عموم روحانيون طرفدار حضرت امام را در كشورهاي مختلف ميشناختم و احياناً از طريق مكاتباتي كه براي حضرت امام داشتند، استفتائاتي كه داشتند يا وجوهاتي كه ميفرستادند، به طرق مختلف با عموم اين افراد در سراسر كشورهاي اسلامي مرتبط بودم. از جمله برجستهترين اين شخصيتها مرحوم شهيد سيد عارف الحسيني بودند كه از طرف حضرت امام وكالت داشتند و داراي نقش بسيار مثبت و انقلابي و محبوبيت فوقالعادهاي در ميان مردم پاكستان بودند. در آن مدت، ايشان به مناسبتهاي مختلف سفرهايي به ايران داشتند و طي اين سفرها، ما موفق به زيارت ايشان ميشديم. اين ملاقاتها، هم در دفتر حضرت امام و هم در مراسمهاي مختلف صورت ميگرفت.
شايد آخرين بار ايشان را هنگامي كه براي شركت در كنگره ائمه جمعه آمده بودند، در هتل محل اقامتشان ديديم. گاه كه توفيق حاصل ميشد تا از نزديك ايشان را زيارت كنيم، تلقياي را كه از دور درباره ايشان داشتيم، از نزديك هم مشاهده ميكرديم و صلابت و روحيه بسيار بانشاط و انقلابي و شجاعانه ايشان را در ارتباط با خط امام و اسلام ناب و انقلاب اسلامي درمييافتيم. مدت زيادي هم طول نكشيد كه دشمن وجود چنين عنصر پرتحرك و تأثيرگذاري را در صحنه پاكستان نتوانست تحمل كند و ايشان را به شهادت رساند. بعد از شهادت ايشان شاهد بوديم كه حضرت امام پيامي را دادند كه از پيامهاي كمنظير ايشان در مورد شهداي بينالملل و جهان اسلام بود و خود همين نشانه اين بود كه انقلاب اسلامي، مرز جغرافيايي ندارد و گام زدن در راه حق، محدود به مرزهاي جغرافيايي و دستساز بشر نيست. به هر حال اظهار علاقهاي كه حضرت امام نسبت به ايشان كردند، باز مبيّن عظمت شخصيت مرحوم شهيد عارف حسيني بود.»
حجتالاسلام والمسلمين رحيميان در ادامه گفتار خويش، ريشه گرايش شيعيان پاكستان به امام خميني را تلاش طلاب پاكستاني قم و نجف در آشناسازي مردم آن سامان با رهبر كبير انقلاب ميداند و ميگويد: «به صورت سنتي، جز ايران كه مخصوصا از زمان مرحوم آيتالله بروجردي تمركزش روي مرجعيت قم بود، جهان تشيع بيشتر روي نجف اشرف تمركز داشت. با مهاجرت يا تبعيد امام به نجف اشرف و حضور ايشان در آنجا و بعد از رحلت مرحوم آيتالله حكيم، دشمن توطئهاي را در پيش گرفته بود و ميخواست در نجف، امام را تحتالشعاع مراجع ديگر قرار دهد و لذا شروع به ترور شخصيت حضرت امام كرد، اما از آنجا كه: مكروا و مكرالله والله خير الماكرين، همان توطئه دشمن باعث شد كه بعد از رحلت مرحوم آيتالله حكيم، دايره مرجعيت امام از مرزهاي ايران فراتر برود و جهان اسلام و جهان تشيع را در نوردد، لذا پس از فوت مرحوم آقاي حكيم، با تلاشي كه شاگردان حضرت امام در نجف كردند و از همه مهمتر تلاش مرحوم شيخ نصرالله خلخالي كه شخصيتي موقر، متدين و بسيار تأثيرگذار در تثبيت مرجعيتها بودند، اگر نگوييم بخش اعظم، دستكم بخش عظيمي از شيعيان كشورهاي مختلف و طلاب افغاني، پاكستاني، كشميري، هندي، تبتي، لبناني و همه كساني كه در نجف با شخصيت امام آشنا شده بودند، مقلد و مروج ايشان شدند.
از جمله پاكستان كه در آنجا مرحوم شيخالشريعه اصفهاني كه از دوستان قديم و بسيار صميمي حضرت امام بودند، در اين امر نقش مؤثري داشتند و طبعاً شخصيتهايي چون مرحوم شهيد عارف حسيني كه از نجف به امام ارادت پيدا كرده بودند و حتي اگر در نجف هم نميبودند، تحت تأثير تفكر انقلابي حضرت امام قرار ميگرفتند، مرجعيت حضرت امام را در پاكستان گسترش دادند. علاوه بر مسئله تقليد، پاكستانيها در امور سياسي و اجتماعي هم به حضرت امام اعتقاد عميقي پيدا كردند كه جلوههاي آن پس از پيروزي انقلاب، در تظاهرات روز قدس و در سفري كه مقام معظم رهبري به پاكستان داشتند، پديدار شد. شايد در تاريخ تمام كشورهاي دنيا كمنظير باشد كه رئيسجمهور كشور ديگري به كشوري برود و چنين جمعيت انبوهي از او استقبال كنند. چنين تجمع و استقبالي حتي براي يك شخصيت پاكستاني هم شكل نگرفته بود. اين هم از آثار پيوند مردم پاكستان با ولايت فقيه و حضرت امام است و حكايت از نقشي دارد كه افرادي چون شهيد عارف الحسيني در اين زمينه ايفا كردند.»
مروج مرجعيت امام
حجتالاسلام والمسلمين سيد علي عارف الحسيني فرزند علامه شهيد سيد عارف حسينالحسيني است كه هنگام شهادت پدر، در كنار او بوده است. وي نيز از دشواريهاي پيش روي «سيد» در ترويج مرجعيت امام خميني در پاكستان سخنها دارد:«ارتباط ايشان با مرجعيت، بيشتر با مرحوم امام خميني بود و به خاطر ارادت قلبي خاصي كه ايشان در دوران قبل از انقلاب و زماني كه در نجف مشغول تحصيل بودند به امام داشتند، روز نماز جماعت ايشان حاضر ميشدند و در فعاليتهاي سياسي شركت ميكردند. وقتي هم كه به قم آمدند، در فعاليتها شركت داشتند و در پاكستان، خصوصاً در منطقه ما، براي مرجعيت امام خميني خيلي فعاليت كردند و در آن زمان متهم ميشدند كه از جمهوري اسلامي مساعدت مالي دريافت ميكنند و حرفهاي بسيار زيادي عليه ايشان ميگفتند و به گوششان هم ميرسيد، ولي ايشان توجه نداشتند و من خودم يادم هست كه در موارد زيادي، ايشان در صحبتها نسبت به مرحوم امام چنان ارادتي داشتند كه اگر كسي عليه مرحوم امام حرف ميزد، غضبناك ميشدند. در منطقه ما، يكي از علل مخالفت بعضيها با ايشان، همين ترويج از حضرت امام بود و همچنين بعد از رهبري، ايشان از مرحوم امام خميني دفاع خيلي زيادي ميكردند كه به مذاق خيليها، چندان خوش نميآمد.»
آشنايي با امام اورا متحول كرد
حجتالاسلام والمسلمين حيدر علي جوادي از روحانيون نامدار پاكستاني و همدوره درسي علامه شهيد سيدعارف الحسيني است. او در نجف و به اتفاق يار شهيدش با منش و شخصيت امام خميني آشنا شد و با همين علاقه همراه با وي به قم و پاكستان رفت. روايت او از اين آشنايي بدين شرح است: «ايشان از وقتي كه در نجف بود، به حضرت امام خيلي علاقه داشت. البته من خيلي آنجا نماندم و به عنوان زوار بودم. از حرفهايش معلوم بود كه خيلي به امام عشق داشت، ولي اينكه بگويم در آنجا خيلي با شهيد محشور بودم، اينطور نبود. زوار بودم و سه روز و چهار روز ميماندم و برميگشتم. خاطرم هست وقتي به قم آمديم، دو تا سناتور در روزنامه اطلاعات بودند كه عليه امام حرف زدند كه ايشان كشميري و خارجي است. در مجلس صحبت كرده بودند و اين چاپ شده بود. ما هم فكر نميكرديم بازتاب آن به آن شكل بشود. از خانه درآمديم برويم درس كه ديديم حوزه تعطيل است. ما هم برگشتيم.
يكي از دوستان آمد داخل اتاق شد با داد و فرياد و گريه. پرسيديم: چه شده؟گفت: كشتند. پرسيديم: چه كسي را؟ گفت: بچههاي طلبه را در چهارراه فاطمي به رگبار بستهاند. فيضيه محاصره شده بود. ما همراه سيد به دارالشفا سر ميزديم. كاري نميكرديم، ولي اينطور هم نبود كه بنشينيم و در تردد بوديم. بعد كم كم ساواك مشغول اخراج شد. اول مرا بيرون كردند و بعد ايشان را. ما خارج از فيضيه بوديم، كاري به فيضيه نداشتيم، با اين حال از ايران اخراجمان كردند. به هرحال با جرقه نوري كه از وجود امام به شهيد خورد، اين پيشرفتها حاصل شد و تشيع را از كنج بيرون كشيد و بالا برد و اين در ديگران اتفاق نيفتاد. در پاكستان هم علما بودند، اما محدودهاي داشتند و در انجام آداب و شعائر و عزاداري و اين مسائل فعاليت ميكردند و كاري به مسائل سياسي و اجتماعي نداشتند. اين چيزها در فكر شهيد بود و استعداد و آگاهياش را هم داشت، ولي وقتي امام را ديد و به تفكر ايشان پي برد، اين جرقه در او زده شد. انسان خيلي نيازها دارد كه در وجودش هست، اما فكرش را نميكند تا وقتي كه موردش پيش ميآيد و متوجه ميشود. در مورد اجتماع هم همينطور. اين نيازها هست تا كسي ميآيد و اين را باز ميكند. امام آمد و اين گرهها را باز كرد. شهيد هم همينطور بود. همه اينها در نهادش بود و وقتي با تفكر امام آشنا شد، اين گرهها باز شدند.»
در نجف جذب امام شد
حجتالاسلام والمسلمين سيد جواد نقوي از فعالان نامدار فضاي شيعي پاكستان است. او كه از جمله شاگردان رهبر شهيد شيعيان پاكستان به شمار ميرود، درباره تأثيرات انديشه و سيره امام خميني بر شهيد عارف الحسيني بر اين باور است: «ايشان از نجف با امام آشنا شد. وقتي امام در نجف تبعيد بودند، ايشان در نجف طلبه بود. البته درس فقه و خارج امام را نميرفت، ولي درس اخلاق امام را ميرفت. مخصوصاً مقيد بود كه نماز را حتماً پشت سر امام بخواند. امام نماز جماعت در آنجا داشتند و من در بعضي از عكسها ديدهام كه ايشان درست پشت سر امام ايستاده است. ايشان از آنجا با امام آشنا و جذب ايشان شد. از هنگام اخراج علما از نجف، ايشان به حوزه قم منتقل شد و در قم بيشتر با ابعاد شخصيت امام آشنا شد و دوستاني هم در قم پيدا كرد. عدهاي از آقاياني كه تا اول انقلاب، در تبعيد بودند به پاكستان و منطقه پاراچنار رفته بودند كه منطقهاي شيعهنشين و براي تبليغ، منطقه مناسبي است.
در عين حال منطقه دورافتاده و بريده از دولت هم است. الان در آنجا درگيري هست، ولي آن موقع نبود. بعضي از اين افراد مثل شهيد اسدالله در آنجا بودند. شهيد عارف از زمان طلبگي با شخص امام و با اين تفكر، شاگردان امام و نيروهاي انقلابي و مردم آشنا شد. مخصوصاً در دوران تحصيل در قم، از محضر اساتيد آشنا با تفكرات امام، از جمله آقاي حرم پناهي و شيخ عليپناه اشتهاردي كه اخيراًٌ مرحوم شدند و امثالهم، بيشتر در جريان افكار انقلابي امام قرار گرفتند و در راه خود مصممتر شدند، ولي نقطه محرك اصلي در شهيد گرايش دروني خودش بود، يعني فطرتش او را به اين سمت آورده بود. به خاطر اينكه ايشان از ابتدا در خانوادهاي پرورش يافته بود كه مرشدهاي مذهبي (پير) بودند. ايشان موقعي از انقلاب ايران دم زد كه جو خفقان ترسآور سنگيني حاكم بود و كسي جرئت اين كار را نداشت. بدتر از خفقان هولناك ضياءالحق، خفقان تحجر حاكم بر شيعه وجود داشت و كسي نميتوانست درباره انقلاب حرفي بزند. الان هم همينطور است و تحجر در پاكستان، بزرگترين مانع بر سر راه تحول و فكر انقلابي است، ولي ايشان اين جو را شكست و به شكلي علني درباره امام و انقلاب حرف زد و با عكسالعملهايي هم روبهرو شد و تهمتهاي فراواني به ايشان زدند مانند اينكه مزدور و حقوقبگير ايران بود.»