غلامحسين بهبودي
شايد خيلي از مردم اين تصور را داشته باشند كه قطعنامه 598 مربوط به وقايع سال پاياني جنگ يعني 1367 است. در صورتي كه اين قطعنامه يكسال قبل از پايان جنگ و در تيرماه 1366 به تصويب شوراي امنيت رسيده بود. يك سند بينالمللي كه آتشبس بين ايران و عراق روي بندهاي آن مورد توافق قرار گرفت. يك ماه پس از تصويب 598 نيز عراق در 22 يا 23 مردادماه 1366 يكطرفه آن را قبول كرد. اما ايران به دليل آنكه بند شناسايي متجاوز به بعد از پذيرش آتشبس موكول شده بود، نه آن را رد كرد و نه پذيرفت. بلكه سعي كرد با چانهزنيهاي ديپلماتيك باعث ايجاد تغييراتي در بندهاي قطعنامه شود. واقعه 23 مرداد ماه 66 را بهانهاي قرار داديم تا به بررسي اوضاع و احوال جبههها از منظر قطعنامهها بپردازيم.
وقتي كه عراق در مردادماه 1366 قطعنامه 598 را پذيرفت، وضعيت جبهههاي جنگ اصلاً به نفع رژيم بعث اين كشور نبود. بهار همان سال 66 بود كه فتوحات ايرانيها در كربلاي5 تثبيت شد و قرارگاه نيروي زميني سپاه در منطقه پنج ضلعي كه تنها 12 كيلومتر با بصره فاصله داشت، بنا نهاده شد.
در سال 66 ايران پنجمين سال ورود خود به خاك عراق را تجربه ميكرد. از عمليات رمضان به بعد تقريباً هر سال رزمندگان چند تلاش جدي را به جهت ورود به خاك عراق و تصرف بخشهايي از خاك اين كشور به انجام ميرساندند. چنانکه در سال 62 و 63 طي عمليات خيبر و بدر جزاير مصنوعي و نفتخيز مجنون به تصرف درآمدند و در سال 64 نيز با اجراي عمليات موفق والفجر8 شبه جزيره فاو اشغال شد. بنابراين وقتي كه ايران در زمستان سال 65 خود را به نزديكيهاي بصره رساند، عراق و حاميانش از وحشت سقوط اين شهر بندري مهم، دست به كار شدند و قطعنامه 598 در تيرماه 1366 را به تصويب رساندند. قطعنامهاي كه با استقبال عراق نيز رو به رو شد.
در تاريخ جنگ اين براي بار چندم بود كه صدام با قبول قطعنامههاي شوراي امنيت خودش را صلحجو نشان ميداد. در دفعات قبلي نيز تصميم بعثيها از وضعيت جبههها نشئت ميگرفت. بار اول تنها شش روز پس از شروع جنگ بود كه قطعنامه 497 به تاريخ ششم مهرماه 59 تصويب شد. قطعنامهاي كه بدون بررسي واقعيات جنگ، تنها به دو طرف توصيه آتشبس كرده بود. عراق اين قطعنامه را به سرعت پذيرفت! دليلش هم بسيار واضح بود. واحدهاي زرهي اين كشور توانسته بودند خود را به نزديكيهاي اهواز مركز استان خوزستان برسانند. به اين معني كه عراق در برخي از نقاط تا 120 كيلومتر به عمق خاك كشورمان نفوذ كرده بود. بنابراين عراق در شرايطي قطعنامه 497 را پذيرفت كه پيروز مطلق ميادين نبرد بود. بالطبع ايران آن را نپذيرفت چراكه نميخواست در موضع ضعف، آتشبس برقرار شود.
شوراي امنيت بعد از 497 سكوتي تقريباً دو ساله داشت. مادامي كه نيروهاي عراقي در خاك ايران حضور داشتند و جبهه نظام اسلامي در ضعف به سر ميبرد، هيچ تحرك ديپلماتيكي از سوي نهادهاي بينالمللي صورت نميگرفت. اما بعد از اينكه ايرانيها نيروهاي خود را منسجم كردند و ابتدا حصر آبادان را شكستند و سپس بستان را آزاد كردند و نهايتاً خرمشهر را پس گرفتند، دوباره موتور شوراي امنيت در خصوص جنگ ايران و عراق به كار افتاد و تنها يكي يا دو روز مانده به شروع عمليات رمضان و اولين ورود جدي ايران به خاك عراق، قطعنامه 514 را به تصويب رساندند. قطعنامهاي كه عراق قطعاً با آن موافقت كرد، چراكه حداقل 30 هزار اسير طي دو عمليات فتحالمبين و الي بيتالمقدس داده بود و در ضعف و كمبود نيرو و روحيه به سر ميبرد.
شوراي امنيت پس از 514 ديگر انفعال گذشته را كنار گذاشت و قطعنامههاي ديگري چون 522، 540، 552، 582 و 588 را نيز به تصويب رساند. اما هيچ كدام از آنها خواستههاي بحق ايران را به رسميت نميشناختند تا اينكه رزمندگان از دژ شرق بصره گذشتند و خود را به چند كيلومتري اين شهر پرجمعيت و اقتصادي عراق رساندند. در اين زمان بود كه قطعنامه 598 به توصيب رسيد و حتيالمقدور به خواستههاي بحق ايران توجه شد.
در يك نگاه كلي به نظر ميرسد آنچه قطعنامههاي شوراي امنيت را عيار ميبخشيد، وقايعي بودند كه در ميادين نبرد رخ ميدادند. در اين خصوص نه به انصاف مجامع بينالمللي اعتمادي بود و نه حتي به اقدامات ديپلماتيك. آنچه جنگ را پيش ميبرد، قدرت ايمان رزمندگاني بود كه بيهيچ سياست بازي تنها به كلام امامشان چشم دوخته بودند و با هر حماسهآفرينيشان نه تنها شوراي امنيت را دعوت به انصاف بيشتر ميكردند بلكه از لجاجتهاي صدام نيز ميكاستند.