روزی شاعری مدح بلند بالایی برای یکی از ملاکان متمول سرود و نزد او خواند. مرد ثروتمند بسیار تحسین و تشکر کرد و به شاعر وعده داد موقع برداشت محصول بیاید صله خود را بگیرد. شاعر در موعد مقرر به سر خرمن در زمین آن مرد رفت و سهم خود را طلب کرد. اما مرد ملاک توجهی به شاعر نکرد و هنگامی که با اعتراض شاعر روبرو شد گفت: تو آن موقع چیزی گفتی که ما خوشمان آمد، ما هم چیزی گفتیم که تو خوشت بیاید. این به آن در!
حکایت این توئیت نماینده لیست امید در مجلس است:
بنده خدا نمیداند مردم فقط دارند حسابشان را تسویه میکنند! او در انتخابات یک چیزهایی گفت که یک عده خوششان آمد و رأی دادند، حالا هم همانها یک چیزهایی گفتهاند که ایشان خوشش بیاید. حساب بیحساب!
از طرف دیگر؛ مردم دیدند شما که مرد حل کردن ریزگرد و فقر و بیکاری نیستید، گفتند مشکلاتمان را به کسی بگوییم که بتواند کاری بکند! نخواستند اذیتتان کنند. یک چیزی گفتند که شما هم مشغول باشید!
از آن گذشته، بنده خداها دیدند اگر از ریزگرد و فقر و بیکاری شکایت کنند، دهانشان خرد میشود؛ گفتند یک چیزی بگویند که خیال نکنید بیسواد و بیشناسنامه هستند!