محمدرضا كائيني
بيترديد مجموعه خاطرات و پژوهشهاي محقق ارجمند آيتالله سيدهادي خسروشاهي كه در ساليان اخير در مجموعهاي تحت عنوان «حديث روزگار»به چاپ ميرسد، از منابع ارجمند پژوهش درباره برخي وقايع تاريخ معاصر ايران به شمار ميروند. در واقع به اين دليل كه نويسنده در يكي از بيوت نامدارِ علماي آذربايجان، پاي به عرصه وجود نهاده و با بسياري از چهرههاي شاخص ديني و فرهنگي معاصر در ارتباط نزديك بوده است، توانسته خاطرات و تحليلهايي مستند و موثق به مخاطبان خويش عرضه دارد و از اين جنبه، اين تلاش ارجمند گامي مهم در تبيين تاريخ معاصر ايران به شمار ميرود. اين مجلد از «حديث روزگار» كه درصدد معرفي آنيم، به بررسي وقايع دوران مشروطيت در شهر تبريز پرداخته كه يكي از كانونهاي شاخص «موافقت»، «موافقت مشروط» و «مخالفت» با مشروطيت به شمار ميرفته و تا كنون كمتر از سوي قلمهاي بيغرض يا بيگانهگرا مورد بررسي و تحليل قرار گرفته است.
مؤلف خود در آغاز اين اثر، درباره آن چنين توضيح داده است: «بحث ما در اين رساله بررسي مكتب تبريز درباره نهضت مشروطيت يا نقش علماي بزرگوار در بنيانگذاري آن نيست، بلكه هدف اشاره فهرستوار به علل دوري يا كنارهگيري علماي تبريز از همكاري با نهضت است، حال آنكه خود، بنيانگذار اصلي اين حركت بودهاند. احمد كسروي عليرغم گرايش ضد علمايي كه از آغاز به آن شهرت داشت، در اين موضوع نميتواند حقيقت را بيان نكند و در كتاب خود مينويسد: نبايد اين نكته را فراموش كرد كه مشروطه را در ايران علما پديد آوردند. در آن روزها كه در ايران غول استبداد درفش افراشت كسي را ياراي دم زدن نبود. تنها علما بودند كه دل به حال مردم سوزانيدند و گاهي سخناني ميگفتند. . . و در آن زمان كه توده انبوه در بستر غفلت خوابيدند و هرگز كاري به نيك و بد كشور نداشتند، در بسياري از شهرها علما پيشقدم شدند و سرانجام بنياد مشروطه را علما گذاردند. . . و علماي تبريز در اين زمينه پيشتاز بودند و حتي به گفته بعضي از پژوهشگران تهران را نيز به حركت در ميآوردند و نقش ويژهاي در تحرك مركز به عهده داشتند. در همين برهه گروهي از سوسياليستهاي قفقازي ايرانيتبار و روشنفكرنمايان داخلي كه خود را آزاديخواه ميناميدند، اجراي توطئه كنار گذاشتن علما را كليد زدند و با مطرح ساختن شعارهايي از قبيل: ميهنپرستي! و حقوق برتر تودهها! باعث دوري علما شدند و به قول كسروي: اين خواست آزاديخواهان و ملايان را از هم جدا ميكرد.
اين گروه به ظاهر انقلابي در انجمن ايالتي تبريز نفوذ كردند و در واقع اداره امور آن را به عهده گرفتند و ناگهان اعضاي انجمن ايالتي تبريز، يعني هواداران اصلي مشروطيت، عليرغم ادعاهاي نخستين خواستار لغو شريعت در تنظيم قانون اساسي شدند و حتي پس از غلبه بر انجمن اسلاميه و اخراج يا تبعيد حاج ميرزا حسن مجتهد و ميرهاشم دوهچي، انجمن ايالتي تبريز از موضع قدرت! در تلگرافي كه به مجلس شوراي ملي فرستاد، رسماً اعلام كرد: ما خواهان قانون اساسي هستيم نه قانون شريعت! » استاد خسروشاهي در ادامه مقدمه خويش، پيامدهاي ايجاد شكاف در صف مشروطهخواهان به ويژه در ميان علماي تبريز را اينگونه روايت ميكند: «حوادث خونين تبريز و بعد افشا شدن ماهيت انجمنيها- كه رسماً خواستار عدم توجه به احكام شريعت شدند- باعث شد اكثريت علماي تبريز پس از مخالفتها و نصيحتها و تعامل و مدارا، سرانجام مجبور شدند خود را از اين فجايع ـ كه به نام آزاديخواهي رخ ميداد و به غلط مشروطيت نام گرفته بود ـ كنار بكشند كه البته با انجام اين امر هزينههاي زيادي را تحمل كردند و از اتهامات بيشمار، از جمله اتهام طرفداري از استبداد! سلطنتي بيبهره نماندند. جد بزرگوار، مرحوم آيتالله آقاي سيد احمد خسروشاهي كه با اين قبيل اقدامات بهطور علني همراه بقيه علما مخالفت ميكرد، سرانجام به علت سفر به عتبات عاليات ـ كه روش سالانه او بود ـ متهم شد براي تغيير دادن نظريه مراجع نجف بر ضد مشروطيت عازم عتبات شود! بهويژه كه اين بار در عرض چند ماه او دو بار راهي عتبات و نجف اشرف شده بود و به گزارش خبرچيني از نجف به وزارت امور خارجه ايران او اعزام شده! از طرف وليعهد ساكن تبريز بوده است! در حالي كه مراجع عظام نجف اشرف بهطور مكتوب و رسمي اين اتهام را رد و شايعات عناصر مشكوك را در اين زمينه تكذيب كردند كه متن بيانيههاي آنها در ويژهنامه جريده ملي چاپ تبريز منتشر شد.»