نبايد ارزش عدالت به عنوان يك ارزش درجه دو كمكم در مقابل ارزشهاي ديگر به فراموشي سپرده شود؛ در نظام ما اين خطر وجود داشته است. ارزشهاي ديگر هم خيلي مهم است؛ مثلاً ارزش پيشرفت و توسعه، ارزش سازندگي، ارزش آزادي و مردمسالاري. مطرح كردن ارزش عدالت مطلقاً به معناي نفي اينها نيست؛ اما وقتي ما اين ارزشها را عمده ميكنيم و مسئله عدالت و نفي تبعيض و توجه به نيازهاي طبقات محروم در جامعه كمرنگ ميشود، خطر بزرگي است؛ اما با عدالتمحور بودن يك دولت، اين خطر از بين ميرود يا ضعيف ميشود. اصلاً عدالت چيست؟ عدالت، بهحسب ظاهر، مفهوم سادهاي است و همه ميگويند و آن را تكرار ميكنند؛ منتها در مصداق و در عمل، رسيدن به عدالت خيلي دشوار است؛ همان نكتهاي كه اميرالمؤمنين درباره حق فرموده است: «الحق اوسع الاشياء في التواصف و اضيقها في التناصف».
در مورد عدل هم عيناً همينطور است؛ چون عدل هم حق است و اصلاً از هم جدا نيستند. به يك معنا، حق همان عدل است؛ عدل همان حق است؛ تواصفش آسان است، اما در عمل، رسيدن به عدالت مشكل است؛ حتي شناختن موارد عدالت و مصاديق عدالت هم گاهي خيلي مشكل است؛ كجا عدالت است، كجا بيعدالتي است. من نميخواهم الان عدالت را تعريف كنم كه چيست. تعريفهاي كلي و عمدهاي از عدالت شده؛ تقسيم عادلانه امكانات و از اين قبيل حرفها، كه درست هم هست و محتاج تدقيق و ريزبيني هم هست؛ يعني شما در هر يك از بخشهايتان واقعاً بايد ببينيد عدالت چيست و با چه چيزي حاصل ميشود.
بيانات در ديدار هيئت دولت 84/8/6