کد خبر: 864582
تاریخ انتشار: ۰۸ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۰
گفت‌و‌گوي «جوان» با همايون فكور جانباز دفاع مقدس
با آغاز دفاع مقدس همايون (محسن) فكور و چند نفر از دوستانش از طريق بسيج مسجد محله شان به جبهه مي‌روند. دوستاني كه حالا نام بسياري از آنها در ليست شهدا نوشته شده است.
   صغري خيل فرهنگ
با آغاز دفاع مقدس همايون (محسن) فكور و چند نفر از دوستانش از طريق بسيج مسجد محله شان به جبهه مي‌روند. دوستاني كه حالا نام بسياري از آنها در ليست شهدا نوشته شده است. هنگام گفت‌و‌گو با جانباز فكوري به خوبي دلتنگي‌هايش را احساس مي‌كرديم. او كه هنوز نجواي مناجات نيمه دوستان و همرزمانش را در دل كوير و كوه‌هاي غرب و جنوب كشور به ياد دارد، دقايقي با ما همكلام شد تا گذري كوتاه برخاطرات دوران جنگش داشته باشيم. با ما در اين مجال كوتاه همراه باشيد.

چند سال داشتيد كه به جبهه رفتيد؟
من متولد سال 44 در محله نارمك تهران هستم. در سن 17 سالگي و در اوايل جنگ در سال 1361 براي اعزام به جبهه‌ها، با رها كردن مدرسه و تحصيل در پايگاه شهيد‌بهشتي ثبت‌نام كردم و براي گذراندن آموزشي به پادگان امام حسين(ع) رفتم. بعد از 45 روز در تابستان سال 1361 به منطقه غرب و سومار اعزام شدم. مدتي بعد در منطقه عملياتي سومار (در پدافندي) از ناحيه پهلوي راست زخمي و به شيراز منتقل شدم و تحت عمل جراحي قرار گرفتم و براي ادامه درمان و گذراندن دوران نقاهت به تهران منتقل شدم. بعد از بهبودي نسبي چون ترك تحصيل‌كرده بودم، براي تأمين هزينه‌هاي زندگي به كارخانه‌اي رفتم تا تراشكاري را ياد بگيرم. بهار سال 1362 بود كه موفق به اخذ مدرك فني - حرفه‌اي شده و درقسمت تراشكاري يك كارخانه استخدام شدم. تا پايان جنگ از همان جا چند بار به جبهه اعزام شدم.
همان زمان هم رزمنده‌ها براي حضور در جبهه بايد با مشكلات معيشتي و... دست و پنجه نرم مي‌كردند، ولي باز داوطلبانه به جبهه اعزام مي‌شدند؟
بله اغلب بچه رزمنده‌ها از خانواده‌هاي مذهبي و انقلابي بودند كه حفظ نظام اسلامي را وظيفه خودشان مي‌دانستند. من يك خانواده مذهبي داشتم كه باعث شده بود از كودكي پايم به مسجد و اينطور اماكن باز شود. قبل از انقلاب در محله (نارمك) مسجد امام حسن عسكري (ع) به همراه مادرم در نمازهاي جماعت و كلاس‌هاي قرآني به امامت مرحوم حجت‌الاسلام مسافري كه از شاگردان امام راحل بود شركت مي‌كرديم و همين حضور در مساجد باعث پرورش روحيه انقلابي در اغلب جوانان و من شد. البته اغلب بچه‌هاي رزمنده چنين سرنوشت و خانواده‌اي داشتند.
اولين و آخرين عملياتي كه در آن حضور يافتيد چه بود؟
اولين حضورم در جبهه سال 61 بود. اولين عمليات مسلم بن عقيل منطقه سومار و آخرين مرصاد بود. تابستان 1362 به همراه پنج نفر از بسيجيان مسجدمان به كردستان و سپاه مريوان اعزام شديم. وقتي شنيدم عملياتي در راه است، با دوستان مسجد‌ي ام از سپاه مريوان به لشكر 27 محمد رسول الله (ص)‌ منتقل شديم و خودمان را به اردوگاه قلاجه مقر لشكر 27 محمد رسول الله(ص) در ايلام رسانديم. گردان سلمان به فرماندهي شهيد والامقام حسين اسكندرلو در آنجا مستقر بود كه بعد از كمي آموزش نظامي درعمليات والفجر 4 و آزادسازي ارتفاعات منطقه غرب شركت كرديم. حين عمليات در ارتفاعات كاني مانگاه از ناحيه پا زخمي و براي درمان به كرمانشاه و سپس تهران منتقل شدم. كمي بعد يعني در زمستان سال 1362 همراه گردان سلمان در عمليات خيبر شركت كردم. بعد از آن در منطقه پدافندي مهران، عمليات والفجر 8 و عمليات‌هاي بيت‌المقدس‌2 و بيت‌‌المقدس4 و در آخر هم عمليات مرصاد حضور داشتم. طي اين مدت در يگان‌هاي لشكر 27 حضرت رسول(ص) و لشكر سيدالشهدا(ع) حضور داشتم.
چندبار مجروح شديد؟
پنج مرتبه مجروح و دوبار هم دچار جراحت شيميايي شدم.
تازه سالگرد عمليات مرصاد را پشت سر گذاشته‌ايم، كمي از اين عمليات بگوييد.
زمان عمليات مرصاد من در گردان حمزه سيدالشهدا(ع) از جمعي از لشكر 27 محمد رسول‌الله (ص)‌ بودم. گردان ما در پادگان دوكوهه مستقر و در آماده باش بوديم كه توسط فرماندهان مطلع شديم منافقين از جبهه‌هاي غرب به طرف كرمانشاه نفوذ كردند. شبانه به سمت ايلام و اسلام‌آباد حركت كرده و در نيمه شب به منطقه عملياتي مرصاد رسيديم.
با توجيه منطقه از سوي فرماندهان، حدود سه ساعت به سحر و روشني صبحگاه مانده، گردان ما از دو جبهه از سمت مزارع كنار جاده و همچنين از روي جاده (سمت كرمانشاه به اسلام آباد) كنار كارخانه برق حمله‌اش را آغاز كرد. ما موفق به درهم كوبيدن كاروان منافقين روي جاده شديم و سپس به تعقيب‌شان پرداختيم. تا سپيده دم كار محاصره و پاكسازي جاده انجام شد.
هوا تقريباً روشن شده بود كه از بالاي ارتفاعات مشرف به جاده با قناسه تك تيرانداز منافقين از ناحيه سر مجروح شدم كه توسط همرزمانم به پشت خط درگيري منتقل و به خرم آباد و سپس تهران منتقل شدم. آخرين جانبازي‌ام هم با آخرين عمليات جنگ يعني مرصاد مصادف شد. در ادامه عمليات گردان ما موفق به پاكسازي جاده و محاصره منافقين در تپه‌هاي مشرف به جاده شده و در نهايت ضمن كشته و به درك واصل نمودن منافقين و به غنيمت گرفتن كاروان، ادوات و خودروي آنان يك‌بار ديگر رزمندگان اسلام با اذن الهي فاتح مرصاد شدند.
برداشت شما از مجموعه‌اي به نام دفاع مقدس چيست؟
جبهه براي رزمندگان اسلام دانشگاه بود كه محصلان آن شيران روز، زاهدان شب و مهاجران الي الله بودند. فارغ‌التحصيلانش هم شهدا، جانبازان و آزادگان شدند. تا تاريخ زنده است نامشان جاويد و در تاريخ خواهد درخشيد. شهداي دفاع مقدس چراغ راه عارفان و جهادگران خواهند بود.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار