کد خبر: 864140
تاریخ انتشار: ۰۶ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۱:۲۴
گفت‌وگوي «جوان» با خواهر شهيد اسدالله قره‌محمدي
شهيد اسدالله قره‌محمدي از شهداي مسجد باب‌الحوائج در جنوب‌غرب تهران است. بسيج اين مسجد كه از فعال‌ترين پايگاه‌هاي مقاومت منطقه 17 تهران به شمار مي‌رفت، شهداي زيادي را در دوران دفاع مقدس تقديم كرده است
ساده‌ زندگي کرد و سبك پر كشيدفريده موسوي

شهيد اسدالله قره‌محمدي از شهداي مسجد باب‌الحوائج در جنوب‌غرب تهران است. بسيج اين مسجد كه از فعال‌ترين پايگاه‌هاي مقاومت منطقه 17 تهران به شمار مي‌رفت، شهداي زيادي را در دوران دفاع مقدس تقديم كرده است. تصوير شهيد قره‌محمدي در شبستان مسجد باب‌الحوائج آشناي هر بيننده‌اي است. سال‌ها بود اين تصوير را مي‌ديدم و دوست داشتم از اين شهيد بزرگوار بيشتر بدانم. عاقبت سعادتي نصيبم شد تا در يك بعد از ظهر تابستاني دقايقي همكلام مريم قره‌محمدي خواهر شهيد شوم. حاصل همكلامي‌مان را پيش رو داريد.

عكس شهيد قره‌محمدي را سال‌هاست در مسجد باب‌الحوائج مي‌بينم، ايشان بسيجي همين مسجد بودند؟
بله، من و خواهر و برادرانم زاده و بزرگ شده همين منطقه هستيم. برادرم از وقتي نوجوان بود به اين مسجد رفت و آمد مي‌كرد. متولد 1348 بود و دوران انقلاب 9 سال بيشتر نداشت اما به قدر خودش همراه برادر بزرگ‌ترمان فعاليت مي‌كرد. اسدالله تا كلاس پنجم ابتدايي درس خواند و بعد وارد انقلاب و جنگ شد. بعد از انقلاب مدتي در خياطي كار مي‌كرد تا اينكه به جبهه رفت.

ديگر درسش را ادامه نداد؟
چرا بعد از ورود به جبهه چون فهميده بود رزمنده بايد از همه لحاظ خودش را تقويت كند، تصميم گرفت ادامه تحصيل بدهد. در همان جبهه هم درسش را مي‌خواند و هم به كارهاي رزمي‌اش مي‌رسيد. كلاً بچه پرتلاشي بود. در مقطعي برادر بزرگ‌ترمان جانباز شد، اسدالله هم در خياطي كار مي‌كرد و هم به او كمك مي‌كرد.

پس برادر بزرگ‌تان هم جانباز دفاع مقدس هستند؟
بله او كه جانباز شد اسدالله هنوز سنش به جبهه نمي‌رسيد. وقتي مادرم فهميد اسدالله قصد جبهه رفتن دارد، به او گفت پسرم تو ديگر نرو، برادرت كه جانباز شده، تو لااقل اينجا بمان اما اسدالله قبول نكرد. اصرار داشت كه برود. سال 63 كه براي اولين بار اعزام شد، 15 سال داشت. با رئيس بسيج پايگاه‌شان هماهنگ كرده بود تا در شناسنامه‌اش دستكاري كند و دو سال سنش را بزرگ‌تر نشان بدهد. عاقبت با همين كار توانست برود. آن روزها ما خبر نداشتيم كه شب‌ها بعد از تعطيلي خياط‌خانه به دوره آموزشي تخريب و خنثي‌سازي مين مي‌رود. فكر مي‌كرديم شب‌ها كه دير مي‌آيد در مسجد فعاليت مي‌كند اما يك شب كه مادرم رفت مسجد دنبالش، دوستانش گفتند اسدالله به دوره تخريب مي‌رود.

چند بار به جبهه اعزام شدند؟
بين سال 63 تا 64 سه بار اعزام شد. يك بار زانويش زخمي شد كه در بيمارستان بستري‌اش كردند. تا خوب شد دوباره به جبهه برگشت. بار سوم هم كه رفت شهيد شد. مادرم تعريف مي‌كند دفعه آخري كه اسدالله مي‌خواست برود، شب قبل از اعزام خواب امام حسين(ع) را مي‌بيند كه از او ياري مي‌طلبد. صبح با اصرار مادرم اين خواب را برايش تعريف مي‌كند. بعد صبحانه‌اش را طبق معمول، خودش آماده مي‌كند و موقع حاضر شدن مي‌گويد مي‌روم تا كربلا. مادرم مي‌گويد وقتي برادرت از خانه خارج شد حرف عجيبي زد. گفت مادرجان من عكس ندارم! فقط يك عكس دارم. نفهميدم منظورش چيست. بعد از گفتن اين حرف انگار مي‌خواست چيز ديگري بگويد كمي مكث كرد ولي حرفش را نزد و براي هميشه رفت.

در چه عملياتي شهيد شدند؟
در والفجر 8 شهيد شد. 21 بهمن 1364. پيكرش را براي‌مان نياوردند. تا سال‌ها فكر مي‌كرديم اسير شده اما شهريور 1376 باقي مانده پيكرش را آوردند. او را در قطعه 50 بهشت زهرا دفن كرديم. پدر مرحومم و مادرم كه اكنون بيمار است، سال‌ها در انتظار آمدن اسدالله چشم به راه ماندند و عاقبت به تكه‌هايي از استخوانش بسنده كردند.

شهيد اسدالله قره‌محمدي را چطور تعريف مي‌كنيد؟
نوجواني بود مثل باقي نوجوان‌هاي كشورمان الا اينكه شور انقلابي و سختي‌هاي جنگ آبديده‌اش كرده بود. موقع شهادت 16 سال داشت اما مردي شده بود براي خودش. اسدالله اهل نماز و روزه و قرآن و مسجد بود. قرآن راه درست را نشانش داد. او رفت تا راه را به ما هم نشان بدهد. برادرم يك جوان ساده‌زيست بود. مادرم مي‌گويد يك بار براي خودش لباسي در خياط‌خانه دوخت اما آن را نپوشيد و به برادر ديگرمان داد چراكه مي‌ترسيد پوشيدن اين لباس نو تجمل‌گرايي باشد. جوان ساده‌اي بود. ساده‌زيست و سبك از ميان‌مان رفت.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار