کبری آسوپار
اين روزها همه در مورد آقازادگي كه نه، در مورد و عليه يك آقازاده خاص صحبت ميكنند؛ پسر محمدرضا عارف، نفر اول ليست اميد در مجلس و رئيس شوراي سياستگذاري اصلاحطلبان و البته معاون اول دولت خاتمي. انتشار تقطيعشده يك مصاحبه قديمي از پسر عارف كه ژن خود را ژن خوب ميداند، همه اين مباحث را پيش آورده و برخي اصلاحطلبان نيز برخلاف رويه معمول كه انتقاد درونگروهي را روا نميدانند، اين بار به تخطئه و انتقاد پسر عارف روي آوردهاند. آيا اصلاحطلبان تغيير منش دادهاند؟ آيا اصلاحطلبان هيچگاه آقازادهاي با معناي منفياش در ميان خود نداشتهاند و پسر عارف اولين نمونه از اين نوع است يا مباحث ديگري در جريان است؟
پسر عارف قرباني تسويه درونگروهي اصلاحطلبان؟
موج رسانهاي و مجازي روزهاي اخير از انتشار يك فايل تصويري در تلگرام شروع شد؛ مصاحبهاي كه روشن نيست چطور ناگهان تقطيع و منتشر شد اما همزماني اين انتشار با اختلافات جدي و درونگروهي برخي اصلاحطلبان با عارف كه او را متهم به سهمخواهي كردند، كمي شكبرانگيز است، خصوصاً كه اولين بار يك سايت اصلاحطلب كه گزارش بسيار تندي عليه عارف نوشته بود، در مورد پسر او نوشت و پاي پسر عارف را به اين مشاجرات تند باز كرد. حالا همان رسانههاي اصلاحطلب و مخالف عارف، سخنان پسر او را تخطئه ميكنند، در واقع بهانه لازم را مهيا كردهاند تا از عارف انتقام بگيرند. مرور منش سياسي اصلاحطلبان نشان ميدهد اگر اين دعواي سهمخواهي از كابينه در ميان نبود، اكنون كسي از ماجراي «ژن خوب» در اين حجم بالا باخبر نبود يا حتي در برابر انتقادات منتقدان از «ژن خوب» دفاع ميكردند. حالا اما دولتيها شديداً با عارف چپ افتادهاند، فيالحال دليلش مهم نيست، اما همين اختلاف باعث شده تا اصلاحطلبان هم در موضعي كه ميتواند پديده مواضع سياسي لقب بگيرد، مخالف آقازادگي شوند! اصلاحطلبان سالهاست دستگاه قضايي جمهوري اسلامي و اصولگرايان را متهم ميكنند كه برخوردشان با مهدي هاشمي براي تخريب پدرش بوده؛ اتهامي كه مثل خيلي وقتهاي ديگر مصداق خوبي است براي آن ضربالمثلي كه «كافر همه را به كيش خود ميپندارد». اصلاحطلبان اغلب به منتقدان خود اتهام همان كاري را ميزنند كه خود انجام ميدهند. نگاه كنيد چطور براي زدن عارف كه تا ديروز ليدر محبوب و فداكارشان بود، پاي پسرش را وسط كشيدند، وگرنه كه نه عارف امروز عارف شده و نه پسرش امروز آقازاده. روزي كه او در آغاز جواني وارد فعاليت اقتصادي شد، عارف معاون اول دولت خاتمي بود و اگر رانتي هم در اختيار پسر عارف قرار گرفته، اين دولت خاتمي است كه بايد جواب بدهد، به ويژه آنكه تكريم آقازادگي و بالا رفتن از محبوبيت پدر در ميان اصلاحطلبان محدود به پسر عارف نيست.
همه آقازادههاي اصلاحطلب
جريان اصلاحات هميشه فخر رابطه پدر و فرزندي و امثالهم را فروخته، نه فقط در اين سالها كه حتي وقتي محمد خاتمي قرار بود رئيسجمهور شود، از پدر او ميگفتند كه با حكم حضرت امام(ره) امام جمعه يزد بود و آن را نه فقط نشانه اعتماد امام به آيتالله روحالله خاتمي كه نشاني بر شايستگي فرزندش تبليغ ميكردند. فلاني پسر فلاني در ميان اصلاحطلبان زياد شنيده ميشود، به عنوان مثال كافي است كوچكترين نقدي به مواضع علي مطهري شده باشد و اصلاحطلبان در مقام دفاع برآيند، آن وقت خواهيد ديد چگونه فرياد وااسلاما و واانقلابا سر ميدهند كه به پسر آيتالله مطهري توهين شده و احترام علي مطهري را پاس نداشتهاند. يك جستوجوي اينترنتي ساده نشان ميدهد بسياري از تيترهاي رسانههاي اصلاحطلب در مورد علي مطهري با عنوان «پسر شهيد مطهري» همراه است.
در مورد نوههاي حضرت امام وضعيت بغرنجتري را هم شاهد هستيم، چه آنكه حداقل علي مطهري خود به تنهايي و مستقل هم جايگاهي دارد، ولي مثلاً فلان خانم كه همه فعاليت سياسياش «نوه امام» بودن است، فعال سياسي و تحليلگر لقب ميگيرد، فقط چون نوه امام است و از همه مهمتر اينكه اصلاحطلب است. در مورد حسن خميني هم همين است، حتي روز تولد او در نشريات اصلاحطلب گرامي داشته ميشود، يادگار امام لقب ميگيرد و حتي مرحوم هاشمي ملت ايران را «بدهكار» او توصيف ميكند! حسن خميني كه در زمان تأسيس دانشگاه آزاد كودكي 10 ساله بود، اكنون عضو هيئت موسس اين دانشگاه است؛ عضويتي كه از پدر به او ارث رسيده است و او بعد از درگذشت پدرش به جاي او عضو هيئت موسس دانشگاهي شد كه در زمان تأسيسش كودك بود! كوچكترين انتقاد به حسن خميني هم همچون علي مطهري توهين به امام و حتي دور شدن از آرمانهاي امام تبليغ ميشود! بماند كه اين آقازادگي در نسلها هم مكرر است و حالا فرزند حسن خميني هم از آن بهرهمند است... فرزندان مرحوم هاشميرفسنجاني هم نمونههاي مهم ديگري از پديده آقازادگي در ميان اصلاحطلبان هستند و ميتوان گفت معروفترين آقازادههاي ايران هستند. اصلاحطلبان تمام قد پشت دفاع از اين آقازادهها ايستادهاند؛ بركناري آنان را هاشميزدايي ميدانند، برخورد با تخلفاتشان را تخريب هاشمي عنوان ميكنند، براي انتخابات آنان را فقط با عنوان پسر آيتالله معرفي ميكنند و حتي الان نگران هستند مبادا كسي شهردار شود كه خانواده هاشمي برنجند!
پسر عارف، پسر كروبي، پسر نوه امام، دختر صفدرحسيني، پسر وزير اطلاعات، پسر شهيد بهشتي، پسر آيتالله منتظري، نوه امام و. . . اينها همه عناويني است كه بر پررنگي نسبتهاي فاميلي در ميان اصلاحطلبان و نردبان شدنش براي رسيدن به اهداف تأكيد ميكند.
نياز به عزم ملي براي مقابله با پديده شوم آقازادگي
سالهاست بحث با كليدواژه «آقازاده» در ايران جزو بحثهاي سياسي درجه اول است. آقازادگي حتي با همان معناي منفي در ايران تبديل به يك منش و عرف شده است. پسر و دختر فلاني چون پسر و دختر فلاني (چه اصلاحطلب و چه اصولگرا) هستند، از امكانات خاص برخوردار ميشوند، حتي خود مردم هم بسياري افراد را صرف نسبت فاميليشان تكريم ميكنند اما اين ميانه آقازادههايي هم هستند كه پدرانشان خيلي معروفتر از ليست بالا هستند، ولي اخلاقمدارانه زندگي عادي در پيش گرفتهاند؛ فرزندان آيتالله خامنهاي رهبر معظم انقلاب از اين دسته هستند؛ دختران و پسراني كه اغلب مردم ايران حتي چهرهشان را هم نميشناسند! پدر آنها هشت سال رئيسجمهور ايران بود و اكنون 28 سال است كه رهبر است، با اين همه آنها مثل مردم عادي زندگي ميكنند. آقازادهترين ايراني بعد از انقلاب يقيناً حاج سيداحمد آقاي خميني، تنها فرزند پسر بنيانگذار انقلاب اسلامي ايران بود؛ كسي كه فروتنانه و مطابق مشي حضرت امام، هيچ سوءاستفادهاي از موقعيت خود نكرد؛ مسئوليتي نگرفت و كار اقتصادي هم نكرد. از اين نمونهها كم نيست و بايد هر دو جناح به مقابله با پديده مذموم آقازادگي بپردازند تا شايد بتوان اميدوار بود ديگر كسي در ايران صرف نسبت فاميلي تكريم و تقديس نشود.