دكتر امانالله قرايي مقدم*
طلاق پايان مشكلات زندگي زناشويي نيست. در گذشته زن فاقد شغل مستقل و خارج از خانه بود و آموزش وي نيز در سطح ناچيزي قرار داشت و در واقع آموزش خاص مردان بود، اما اكنون در جامعه شهري بسياري از موارد مذكور دگرگون شده و بسياري از ارزشها و هنجارهاي گذشته كارايي خود را از دست دادهاست و زنان نيز همچون مردان، داراي تحصيلات عالي و درآمد شغلي هستند و مشاغل مهم اداري و دولتي را در اختيار دارند. به همين جهت زنان در خانواده، خود را شريك زندگي (همسر) و همسان مرد ميدانند و ديگر آن نظام گزينشي سابق (همسر گزيني) را به طور كامل نميپذيرند و قابل دوام نميدانند. از اين رو، زن و مرد كه هيچ تناسب فكري با هم ندارند در مقابل هم قرار ميگيرند و زندگي خانوادگي آنها از هم ميپاشد. از طرفي به علت از بين رفتن خانواده گسترده و گسترش خانواده هستهاي، نقش والدين و بستگان نزديك (مداخلات خانوادگي) در زندگي زوجهاي جوان كاهش يافتهاست و اگر بخواهند مانند گذشته مداخله كنند، با عكسالعمل جدي همسران روبهرو ميشوند. در نتيجه حيات زندگي خانوادگي در هم ميريزد و به طلاق منجر ميشود.
به همين جهت است كه اكثر جامعهشناسان معتقدند يكي از عوامل مهمي كه موجب افزايش طلاق ميشود، تقليل خانواده گسترده و صنعتي شدن و گسترش خانواده هستهاي و سست شدن و كاهش سنتهاي قديمي است. به نظر آنان هر چه از نظام زمينداري به جامعه صنعتي و سرمايهداري نزديك ميشويم، امكان و فراواني طلاق افزايش مييابد.
از ديگر عوامل طلاق از منظر جامعهشناسي، كرختي وجدان جمعي و فردي است. در چنين جامعهاي فرد در بحبوحه حوادثي همچون خاشاكي روي سيلاب خروشان ناخواسته و بياراده به اين سو و آن سو كشيده ميشود و در دو بعد نفي مفرط يا پذيرش افراطي، باعث آسيبزايي در رابطه با طلاق است. دختران جوان بيشتر به ارزش و هنجارهاي ساخت جديد جامعه توجه دارند و اعتقاد چنداني به ارزشها و هنجارهاي ساخت كهن ندارند و كمتر مزيتي براي مردان بدين لحاظ كه مرد آقا و سرور است و هر چه ميگويد و ميخواهد، بايد بدون چون و چرا اطاعت شود، قائل نيستند و معتقدند كه بين زن و مرد، جز تفاوت جنسي، تفاوت ديگري وجود ندارد. در حالي كه ذهنيت مردان هنوز هم وابسته به ارزش و هنجارهاي كهن جامعه است. خود را برتر، آقا و سرور ميداند كه نبايد در كار خانهداري، بچهداري و ظرفشويي و لباسشويي دخالت كند. چگونگي آشنايي دختر و پسر قبل از ازدواج يكي ديگر از عواملي است كه در كاهش يا افزايش طلاق مؤثر است. به اين صورت كه 46 درصد ازدواجها مربوط به كساني است كه به وسيله رفت و آمد خانوادگي و دوستي پدر و مادر و بر حسب اتفاق و آني و لحظهاي و تصادفي در خيابان و كوچه و تلفن و اينترنت صورت گرفته است. خواستگاري معمولي 28 درصد، آشنايي شخصي 20 درصد و نسبت خويشاوندي تنها 6 درصد بوده است.
نتيجه آنكه كمترين ميزان طلاق مربوط به كساني است كه با يكديگر نسبت خويشاوندي داشتهاند. به عبارت ديگر خويشاوند بودن دختر و پسر يا همسان همسري به ميزان زيادي در كاهش طلاق مؤثر است. زيرا از كودكي با هم بزرگ شدهاند و با خلقيات و خصوصيات يكديگر شناسايي كامل دارند. به همين جهت بوده كه گذشتگان معتقد بودند وصلت با قوم و خويش، سودا (معامله) با بيگانه.
كم سن و سال بودن دختر و پسر در هنگام ازدواج نيز از عواملي است كه در طلاق مؤثر است. زيرا براساس تحقيقات انجام شده 44 درصد طلاقها مربوط به دختراني است كه در هنگام ازدواج كمتر از 20 سال داشتهاند، 44 درصد بين 21 تا 25 و تنها 16 درصد از طلاقها مربوط به كساني است كه سن آنها حدود 26 سال و بالاتر بوده است. سن پسر نيز در هنگام ازدواج در افزايش ميزان طلاق مؤثر است. به طوري كه 36 درصد از طلاقها مربوط به مرداني است كه بين 16 تا 25 سالگي ازدواج كرده و 38 درصد مربوط به كساني است كه بالاتر از 25 سال سن داشتهاند. بنابراين كم سن و سال بودن دختر و پسر به خصوص كمتر از 20 سال خطرناك بوده و امكان طلاق را افزايش ميدهد.
تفاوت سني زوجين، عامل ديگري است كه در افزايش طلاق مؤثر است. به عبارتي اگر سن دختر به هنگام ازدواج بيشتر از پسر باشد، امكان طلاق تا حد زيادي افزايش مييابد. زيرا پس از مدتي مرد با توجه به ارزشها و هنجارهاي سنتي و شناخت كهن اجتماعي و اينكه زن همواره بايد از شوهرش كوچكتر باشد و اينكه دختر هر چه كوچكتر باشد، بهتر و مناسبتر و تربيتپذيرتر است، احساس ميكند كه اشتباه كردهاست و سرخورده ميشود. علاوه بر آن، چون بر طبق تحقيقات روانشناسي، هوش دختران در سن 14 سالگي برابر با هوش پسران در سن 16 سالگي است، بر همين اساس مردي كه سن او از همسرش كوچكتر است، در مييابد كه از لحاظ فكري تحت سلطه همسر خويش است و از خود، اختياري ندارد. در نتيجه بدرفتاري و اختلاف بين آنها افزايش پیدا میکند و به جدايي كشيده ميشود.
جامعهشناس و استاد دانشگاه