كامران حاجيحسني
واكاوي بيانات رهبر انقلاب طي 28 سال گذشته نشان ميدهد ايشان راهبرديترين سخنان و ديدگاههاي خود را همواره در ديدارهاي دانشجويي مطرح كردهاند. اين يعني آنكه نظام جمهوري اسلامي بيش از هر نيروي ديگري بر قدرت مردمي و نخبگان خود تكيه دارد. رهبري كه كليديترين سخنان جريانساز خود را نه در پشت اتاقهاي دربسته كه در منظر عموم مردم و خطاب به باانگيزهترين نخبگان ملت ميگويد، بيش از هر مؤلفه ديگري به قدرت بسيج مردمي معتقد است و اين واقعيت، چيزي جز اثبات مكرر مردمي بودن نظام جمهوري اسلامي نيست. نظام، از مردم است و همين مردم بودهاند كه طي 38 سال گذشته، مكرراً با حضور خود، بحرانهاي پيش روي نظام را حل كردهاند. سؤال اما اين است كه جنبش دانشجويي مسلمان به عنوان آوانگاردترين نيروي اجتماعي جمهوري اسلامي، چقدر توانسته است مردمي عمل كند و وظيفه جريانسازي اجتماعي و هدايت افكار عمومي را به دست بگيرد؟
طبيعتاً ميتوان پاسخهاي متعددي به اين سؤال داد. برآيند نظرات متفاوت در اين حوزه را شايد بتوان با ارفاق، «عملكرد متوسط جنبش دانشجويي» دانست. وقتي رهبر انقلاب كليديترين مطالبات خود را با دانشجويان انقلابي مطرح ميكنند، توقع اين است كه افسران جنگ نرم، بار جريانسازي و عمومي كردنِ بزرگ ترين تحولات فكري در متن جامعه را بر دوش بگيرند. فاصله جنبش دانشجويي با اين توقع اما چقدر است؟ رهبر انقلاب در ديدار دانشجويي ماه رمضان سال جاري در همين زمينه، نكتهاي كليدي را مطرح ميكنند و ميگويند:«بعضيها چسبيدهاند به فضاي مجازي - توئيتر و مانند اينها- براي اينكه پيامهايشان را برسانند، اين فايده ندارد؛ تخاطب واقعي لازم است، ميزگرد لازم است، سخنراني لازم است، نشريه لازم است، بحثهاي دونفره و سهنفره لازم است، جلسات تحليل لازم است؛ اينجور با مخاطبانتان بنشينيد؛ و مانند اين كارها.»
رهبر انقلاب پيش از اين نيز مكرر از عدم اجرايي شدن كرسيهاي آزادانديشي توسط فعالان دانشجويي گلايه كرده بودند. اين يعني آنكه جنبش دانشجويي در جايگاه متوقع خود نيست و نتوانسته است متناسب با جايگاه مهم خود به عنوان مؤثرترين نيروي اجتماعي كشور، نقشآفريني كند. در اين شرايط، طبيعتاً حل نشدن گرههاي ذهني جامعه، شكلگيري فضاي سياسي- اجتماعي بر اساس احساسات زودگذر، گسترش نفوذ دشمن در اذهان جامعه، جولان دادن سلبريتيهاي غيرمتخصص در حوزههاي تخصصي و در يك كلام؛ سطحي شدن جامعه در مواجهه با واقعيات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و بينالملل، نه تنها موضوع عجيبي نيست كه بسيار هم بديهي به نظر ميرسد. اگر رهبر انقلاب مهمترين مطالبات خود را در جمع دانشجويان انقلابي مطرح ميكنند، طبيعتاً آنها بايد بيش از هر فرد ديگري خود را مقصر كاستيهاي فكري- فرهنگي موجود بدانند و خود را موظف به رفع و رجوع آنها بدانند.
صاحب اين قلم، پيش از اين با استقبال از حضور نمايندگان جنبش دانشجويي انقلابي در تريبون نماز جمعه، اظهار اميدواري كرده بود اين مسئله، شروعي براي پررنگتر شدن حضور فعالان دانشجويي در متن جامعه باشد.
با اين حال، حضور در اين تريبون، حتماً استفاده حداقلي از ظرفيتهاي عظيم اين مجموعه هاست. اگر قرار باشد معضلات فرهنگي- اجتماعي، سياسي و حتي اقتصادي جامعه حل شود، افسران جنگ نرم بايد تصميم بگيرند به صورتي سازمانيافته و تشكيلاتي، به ميان مردم بروند. تابستان شايد مهمترين فرصت موجود در اين زمينه باشد. با اين وجود، مهمترين برنامه تشكلهاي دانشجويي در اين مقطع به برگزاري نشستهاي سالانه و اجراي اردوهاي درونتشكيلاتي ميگذرد! معضل ديگري كه در طول سال نيز به چشم ميآيد، تمركز دفاتر اصلي و برنامههاي عمومي و مهم تشكلها در تهران است. چگونه ممكن است ما دم از عدالت اقتصادي، فرهنگي، جغرافيايي و... بزنيم ولي با وجود گذشت 38 سال از انقلاب، داراي چنين تشكيلات تمركزگرايي باشيم؟
آيا هنوز زمان ايجاد دفاتر منطقهاي- و نه دانشگاهي- داراي اختيارات معين و برنامهريزيهاي مجزا براي هر منطقه كشور، فرا نرسيده است، يا ما اساساً برنامهاي براي افكار عمومي مناطق مختلف نداريم؟ هيئات، پايگاههاي بسيج و بسياري مؤسسات فرهنگي خاص ديگر در هر منطقه ميتوانند پتانسيل برگزاري دورههاي آموزشي، ميزگرد و سخنراني از سوي تشكلهاي دانشجويي و هزاران عضو ادوار اين مجموعههاي باظرفيت را داشته باشند. ما اما فقط به تهران فكر ميكنيم. اين يعني آنكه ارتباطگيري با بدنه عمومي مردم، دغدغه افرادي كه بايد كانون اصلي جريانسازي فكري در سطح كشور باشند، نيست! معلوم نيست كي قرار است از ظرفيت نخبگان سياسي و فرهنگي فارغالتحصيل شده كه هر كدام در گوشهاي از كشور پراكنده هستند، به رايگان استفاده كنيم و با يك رايزني كوچك، تريبوني در اختيار آنها قرار داده و وارد گفتوگوي مستقيم با مردم شويم!
سامان دادن بسياري از اقدامات ذكر شده، نيازمند هيچ بودجهاي نيست و تنها در گرو اتخاذ يك تصميم، يك نامهنگاري ساده و هماهنگي و پيگيري چند روزه- و حداكثر چند ماهه!- است. چه بسيار سالنهاي همايش غول آسايي كه سالهاست در شهرهاي مختلف خاك ميخورند و اتفاقاً در اختيار مؤسسات خيريه انقلابي يا نهادهاي دلبسته انقلاب هستند. چرا تشكلهاي دانشجويي نبايد به تناسب ظرفيت هر شهر، با ساماندهي ظرفيت ادوار خود، برنامههاي آموزشي در حوزههاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي را براي عموم مردم آن شهر يا بخشي از برگزيدگان آن برگزار كنند؟ موعد استفاده از اين ظرفيتهاي عظيم براي برگزاري كرسيهاي آزادانديشي كي فرا خواهد رسيد؟ وقتي خروجي نظام آموزش و پرورش مناسب نيست، برنامه افسران جنگ نرم براي پر كردن خلأها كدام است و چرا ارتباط صحيحي بين انجمنهاي اسلامي و بسيج دانشآموزي با تشكلهاي دانشجويي انقلابي وجود ندارد؟ خلاصه كلام آنكه ما بيشتر از هر كسي متهم هستيم و اگر قرار است چيزي تغيير كند، بايد ابتدا از اينجا شروع شود. انقلاب، منتظر آوانگاردهاست، اگر تصميم بگيرند واقعاً آوانگارد باشند!