کد خبر: 863291
تاریخ انتشار: ۰۱ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۱:۴۰
آسيب‌هايي كه از نداشتن سكوت ذهني و زباني مي‌خوريم
بسياري از روانشناسان جديد و علماي اخلاق بر اين امر تأكيد مي‌كنند كه انسان بايد پاسبان سكوت خود باشد و جز به ضرورت سخن نگويد.
حسن فرامرزي

بسياري از روانشناسان جديد و علماي اخلاق بر اين امر تأكيد مي‌كنند كه انسان بايد پاسبان سكوت خود باشد و جز به ضرورت سخن نگويد. فوايد بسياري هم بر اين كار برمي‌شمارند. مي‌گويند وقتي انسان سكوت خود را مي‌شكند و كلامي را مي‌گويد دقيقاً بايد خود را در حالتي تصور كند كه كشاورزي زميني را شخم مي‌زند تا دانه‌اي در آن كاشته شود.
 
هيچ كسي فقط براي شيار زدن زمين اين كار را انجام نمي‌دهد يعني زمين را شخم نمي‌زند كه شخم زده باشد. اين استدلال درباره سخن گفتن هم صدق مي‌كند. وقتي ما سخن مي‌گوييم در واقع زمين سكوت را شخم مي‌زنيم اما سكوت را نمي‌شكنيم كه فقط شكسته باشيم، بلكه سخن مي‌گوييم تا دانه‌اي در شياري كه ما بر بستر سكوت مهيا كرده‌ايم، افشانده شود. اما يكي از عواملي كه مي‌تواند به ما در پاسداشت سكوت كم كند نگاهي به انگيزه‌هاي ما براي سخن گفتن است. كسي نمي‌گويد آدمي هيچ سخن نگويد. انتقال دانش، هنر، مهارت، عاطفه و روابط انساني با كلام اتفاق مي‌افتد و نمي‌توان اين همه را با چشم و ابرو و ايما و اشاره منتقل كرد، بنابراين سخن گفتن في نفسه امر مذمومي نيست اما از آن سو ما اغلب سخن هايي كه مي‌گوييم يا از زبان ديگران مي‌شنويم زخمش را روي روح و روان مان داريم. بسياري از ما در خود و در ديگران آثار جراحت‌هاي عميقي را ديده‌ايم كه به واسطه سخن گفتن ايجاد شده است. از اين رو مهم است كه ما ابتدا با دقت انگيزه‌هاي سخن گفتن را در خود رديابي كنيم و پس از آن سخن بگوييم.
  
سكوت نمي‌كنيم چون جلوه‌گري و فضل‌فروشي نمي‌گذارد
جلوه‌گري و فضل‌فروشي يكي از مواردي است كه باعث مي‌شود ما به راحتي سكوت دروني و زباني خودمان را بشكنيم و درگير حاشيه‌ها شويم. برخي از ما تا موضوعي پيش مي‌آيد عادت كرده‌ايم براي اينكه به اصطلاح از ديگران عقب نمانيم و به خيال خودمان ديگران تصور نكنند كه ما بيسواديم، شروع به اظهار‌نظر و فضل‌‌فروشي كنيم. گاه با اطلاعاتي كه چندان عميق نيست يا اصلا مستند نيست دست به اين كار مي‌زنيم. از آن سو بر طبق آن چيزي كه عرفا و عالمان بزرگ به ما توصيه مي‌كنند، انسان اگر مي‌خواهد به رشد دروني برسد راهي ندارد جز اينكه حالت طاووس‌وار جلوه‌گري را در خود مهار كند، بنابراين كسي مي‌تواند واقعاً به دروازه‌هاي آرامش دروني برسد كه بتواند خود را محك كند و بپرسد آيا اين سخني كه من اكنون مي‌خواهم بگويم براي جلوه‌گري و خودنمايي است يا نه؟ اگر من مي‌خواهم به واسطه اين سخن خودي در جمع نشان دهم و نگاه‌هاي تحسين‌آميز ديگران را بخرم بهتر اين نيست كه سخن را نگويم چون از شرط ضرورت سخن گفتن بيرون مي‌آيم؟ درست مثل كشاورزي كه زمين را شخم مي‌زند اما دانه‌اي در آن نمي‌اندازد.
 
چرا ذهن ما نمي‌تواند در حال متمركز شود؟
ما در لحظه‌هايي از زندگي نياز داريم كه ذهنمان را از تمركز بر گذشته، آينده و اضطراب‌ها و نگراني‌هايي كه به واسطه نقش‌هاي ما در زندگي حادث مي‌شود متوقف كنيم اما اين اتفاق زماني روي مي‌دهد كه انسان به مهارت سكوت دروني دست يابد. اينكه بسياري از ما در نماز نمي‌توانيم ذهنمان را از خيالبافي درباره گذشته، آينده و نقش‌هاي زندگي‌مان باز بداريم و قوه خيال ما مرتب در حال تصويرسازي است به خاطر اينكه ما نتوانسته‌ايم در زندگي‌مان به سكوت دروني دست يابيم، در حالي كه صاحبان اخلاق و عالمان بزرگ اين خصيصه را در وجود خود نهادينه كرده بودند. مشهور است آيت‌الله قاضي، عالم بزرگ شيعه گفته بودند با آن كه عيال‌وار هستند و خانواده در تنگاي معيشت است اما همين كه به نماز مي‌ايستند حلاوت و لذتي در قلبشان جاري مي‌شود كه دنيا را از ياد مي‌برند و آن تنگناها و آن دشواري‌ها يكسره رخت برمي‌بندد، چونان كه سرابي كنار مي‌رود. اين اتفاق از اين روست كه فرد توانسته به نوعي پالايش و تصفيه دروني در خود برسد و اين زماني ميسر است كه فرد تمام منفذهايي كه آن سكوت و قرار دروني را بر هم مي‌زند پيشتر بسته باشد. چنين خلوت و سكوتي نجات غريق قلب ماست.
 
سخن مي‌گوييم تا توجيه كنيم
گاهي ما سخن مي‌گوييم تا توجيه كنيم و بپوشانيم. اگر دقت كنيد بخش قابل توجهي از سخن گفتن‌هاي ما به خاطر آن است كه نمي‌خواهيم نقش خودمان را در يك اشتباه بپذيريم بنابراين سلسله‌اي از توجيه‌ها را به كار مي‌بريم تا افراد را متقاعد كنيم در حالي كه مي‌توانيم با پوزش خواستن اجازه ندهيم كه اين سلسله‌ها تداوم داشته باشد. در واقع ما به ميزاني كه ارزش صداقت و راستي را مي‌دانيم به همان اندازه به ارزش سكوت پي مي‌بريم. اگر صادق باشيم نيازي به اينهمه توجيه و سخن گفتن‌هاي پي در پي نيست.
 
كلمه به مثابه خنجر است، ما آدم‌ها را با كلمه زخمي مي‌كنيم
سخن مي‌تواند قلب و روان آدم‌ها را زخمي كند. كسي هم كه به واسطه سخن، ديگران را زخمي مي‌كند نمي‌تواند آرامش حقيقي در ذهن و ضميرش مستولي كند، بنابراين يكي از مراقبت‌هاي مهم در اين زمينه اين است كه فرد به گونه‌اي سخن نگويد كه اسباب رنجش آدم‌ها را فراهم كند. در اين ميان يكي از مهم‌ترين مراقبت‌ها درباره شوخي‌هاي ماست. زندگي امروز ما بدون شوخي‌هاي رايج امكان پذير نيست. آدم‌ها شوخي مي‌كنند تا كمي از خستگي‌ها و روزمرگي‌هايشان كم شود. شوخي يك نوع پاگرد براي ذهن انسان است و اتفاقا براي تخليه رواني و ذهني مناسب است اما به شرط اينكه حريم‌ها در آن مخدوش نشود، به شرط اينكه به قيمت رنجاندن فرد حاضر يا غايب يا قومي نباشد. واقعيت آن است كه ظرفيت آدم‌ها گاه براي ما معلوم نيست بنابراين بهتر است كه نهايت دقت را در شوخي‌ها به خرج بدهيم. آدم‌هايي در ميان ما هستند كه زودرنجند بنابراين دوست ندارند كسي آنها را سوژه و دستمايه جوك و لطيفه و شوخي كند.
 
رنجش آنها ممكن است يك رنجش دروني باشد يا نه، موضوع به يك كشمكش لفظي و فيزيكي برسد. همچنان كه همه ما نمونه‌هايي از اين دست را ديده و شنيده‌ايم كه دوستاني در جمع هم شوخي مي‌كرده‌اند و قضيه آرام آرام جدي شده و گاه حتي ماجرا آنقدر بيخ پيدا كرده كه سر از قتل و جنايت درآورده است اما اگر حاشيه‌ها تا اين حد هم پررنگ نباشد يك رنجش دروني هم مي‌تواند عملاً به سلب آرامش ما ختم شود. پس مراقبت و حساسيت ما در اين زمينه بسيار اهميت دارد و جلوي بسياري از سوء‌تفاهم‌ها و رنجش‌ها را مي‌گيرد.
 
اوقات سحر، ارزيابي و آيينگي را از دست داده‌ايم
يكي از آسيب‌هايي كه امروز در زندگي مي‌بينيم به خاطر اين است كه فرصت سكوت به خودمان نمي‌دهيم، بنابراين در دور باطل اشتباهات بعدي مي‌افتيم. آدمي در هياهو و شلوغي نمي‌تواند خود را به خوبي ارزيابي كند. از طرف ديگر بدون ارزيابي آدم نمي‌تواند به آن آرامش دقيق دروني برسد. به ما گفته‌اند كه «حاسبوا قبل ان تحاسبوا / به حساب خود برسيد قبل از اينكه به حساب تان برسند.» آدمي زماني مي‌تواند به حساب خود رسيدگي كند كه فرصت سكوت داشته باشد و بتواند آنچه در روز انجام داده را با خود مرور كند اما متأسفانه در زندگي امروز، شب‌ها از آدم‌ها گرفته شده است. در واقع هياهوي روز شبانه‌روزي شده است و آدم‌ها فرصتي براي بازبيني خود ندارند چون سكوت شبانه عملاً وجود ندارد.
 
تصور ما بر اين است كه اگر در گذشته آدم‌ها مي‌توانستند آرامش عميق‌تري را در زندگي تجربه كنند به خاطر آن بود كه ساعت‌هاي سكوت و ارزيابي در اختيارشان بود. آنها اوقات شريف و بي‌مانند سحر را به راحتي از دست نمي‌دادند، اوقاتي كه انسان به مراقبه و مواظبت و بررسي اعمال خود مشغول مي‌شود. اوقاتي كه مثل يك آيينه انسان را به خود او نشان مي‌دهد. اما امروز ما اين اوقات شريف را از دست داده‌ايم حتي در ماه مبارك رمضان بسياري از روزه‌داران را مي‌بينيم كه براي سحر بيدار نمي‌شوند چون مي‌گويند اگر سحر بيدار شوند نظم خواب آنها به هم مي‌خورد. از يك جهت هم راست مي‌گويند چون كسي كه تازه يك نصف شب مي‌خواهد بخوابد و دو ساعت ديگر بيدار شود عملاً چرخه خوابش به هم مي‌ريزد. دو عامل مهم هم در اين زمينه نقش بازي مي‌كنند اول اينكه؛ بسياري از ما ديگر عادت كرده ايم در طول سال دير بخوابيم و ديرتر بلند شويم، بنابراين اين عادت با ماست و نمي‌توانيم در يك ماه تغييرش بدهيم. نكته مهم بعدي اين است كه اين دير خوابيدن صرفا يك عادت فردي نهادينه شده در ما نيست. جريان زندگي و همه آن چيزهايي كه به نوعي به مديريت زمان برمي گردد دست به دست هم داده‌اند كه شب‌ها از آدم‌ها گرفته شود و گاهي خسته از كار روزانه پاسي از شب گذشته به خانه مي‌رسيم و ديگر مجال هيچ خلوت و سكوتي برايمان نيست.
 
شب هم كه به خانه مي‌رسيم تلويزيون و شبكه‌هاي اجتماعي و اپليكشين‌هاي تلفن‌هاي همراه ساعات خلوتمان با خود را از ما گرفته‌اند، بنابراين گاه ما در طول شبانه روز مدام در حال حرف زدن هستيم و بيشتر اين حرف‌ها هم حرف‌هاي نامرئي است. ممكن است وقتي يك ساعتي جلوي تلويزيون نشسته‌ايم يا در شبكه‌هاي اجتماعي مي‌گرديم به ظاهر سخني نگوييم، اما در واقع مدام در حال گفت‌وگوهاي دروني هستيم، از تجزيه و تحليل‌ها تا اعتراض‌ها و نقدها و امثال آن. در واقع ظاهراً ما سكوت كرده‌ايم اما به تعبير آن مصرع حافظ كه «در اندرون من خسته دل نمي‌دانم كيست / كه من خموشم و او در افغان و در غوغاست» به واقع غوغايي در درون ما برپاست و عملاً ما نمي‌توانيم به سمت سرزمين‌هاي سكوت حركت كنيم.
 
قضاوت‌هاي بي‌هوا را متوقف كنيم
به هر ميزاني كه ما بتوانيم جريان قضاوت‌هاي بي‌هوا را در درون خودمان متوقف كنيم به همان نسبت به سكوت دروني و زباني خواهيم رسيد. ما در طول روز به طور مداوم در جريان قضاوت پديده‌ها و اشخاص و رفتارها هستيم.
امكان ندارد كه كسي بتواند خود را به صورت كامل از جريان قضاوت بيرون بكشد. پاي ما خواه ناخواه به قضاوت‌ها كشيده خواهد شد و هر حركت ما در واقع در امتداد يك قضاوت قرار مي‌گيرد. اما كساني مي‌توانند به سكوت زبان و درون برسند كه بتوانند هشيارانه‌تر در جريان قضاوت‌ها قرار بگيرند. مثلاً من ممكن است دقايق طولاني در يك آرايشگاه درباره فلان مسئله سياسي سخن بگويم در حالي كه خودم مي‌دانم كه آنچه بر ذهن و زبان من جاري مي‌شود نمونه‌اي از قضاوت‌هاي بي‌هوا و بي‌پايه است چون اولا من به داده‌هاي وسيعي كه در اين عرصه براي يك داوري درست لازم است دسترسي ندارم و در ثاني يك تحليلگر به معناي واقعي كلمه نيستم بنابراين چه بسا تحليل‌هاي من عاميانه و غير مستند خواهد بود و مهم‌تر از آن اينكه همين نوع سخن گفتن مرا از آن آرامش دروني بيرون خواهد كشيد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر