کد خبر: 862758
تاریخ انتشار: ۲۷ تير ۱۳۹۶ - ۲۱:۱۷
كينه‌توزي زندگي‌مان را فلج مي‌كند
بالاخره يك روز حالش را جا مي‌آورم. حاضر نيستم ببخشمش، هيچ وقت نمي‌بخشمش، مگر مي‌شود از كسي كه تا اين اندازه در حقت ظلم كرده گذشت؟ او رفيق نيمه‌راه بود، من هم هرگز برايش قدمي برنخواهم داشت.
ليلا جعفري

بالاخره يك روز حالش را جا مي‌آورم. حاضر نيستم ببخشمش، هيچ وقت نمي‌بخشمش، مگر مي‌شود از كسي كه تا اين اندازه در حقت ظلم كرده گذشت؟ او رفيق نيمه‌راه بود، من هم هرگز برايش قدمي برنخواهم داشت. دعا مي‌كنم كه خدا همه بلاهايي را كه بر سر من آورد، به سرش بياورد، از او متنفرم، بالاخره تلافي كارهايش را بر سرش خواهم آورد، انتقام كاري را كه كرد خواهم گرفت و...  اينها جملاتي هستند كه نظيرش را بارها گفته‌ايم يا شنيده‌ايم. اين جملات آشنا همه از يك چيز سرچشمه مي‌گيرد؛ كينه. كينه يا حسي كه كم يا زيادش در وجود بسياري از ما وجود دارد، يك شي نيست كه هر وقت برايمان آزاردهنده بود از جيبمان يا خانه‌مان دربياوريم و دور بيندازيم، يا لباس نيست كه هر وقت كه نمي‌خواستيمش از تنمان بيرون بياوريم و كنار بگذاريم يا خوراك نيست كه اگر نخواستيمش، نخوريم و دورش بيندازيم. يك فرد ديگر هم نيست كه بتوانيم با او قطع رابطه و از او دوري كنيم. كينه، احساسي دروني ا‌ست كه در وجود خود ماست.
 
در وجود خود ما به وجود مي‌آيد، در وجود خودمان رشد مي‌كند و در وجود خودمان شكل مي‌گيرد و گاه بارور مي‌شود. هر تعاملي كه مي‌خواهيم با كينه داشته باشيم بايد در وجود خودمان باشد، نه بيرون از وجودمان. شايد سختي كار هم همين باشد؛ اينكه چيزي را در وجود خودمان روبه‎راه كنيم. شايد سخت‌ترين و طاقت‌فرساترين كارها ظرف زمان زياد يا كوتاهي با عرق‌ريزان و توان زيادي انجام شود، ولي بالاخره انجام شود، اما كاري كه قرار است در وجود خود ما انجام شود، با اين عرق‌‌ريزان‌ها و تلاش‌ها، انجام نشود و به اين راحتي‌هاحل نشود.

كينه مثل نپوشيدن لباس نيست
اگر دلمان بخواهد شئ ارزشمندي را كه در فلان فروشگاه ديده‌ايم، داشته باشيم و پول كافي هم براي خريد آن نداشته باشيم، ممكن است بتوانيم با انجام كار سخت و سنگين، پول لازم براي خريد آن را به دست بياوريم و در نهايت به آن فروشگاه رفته و آن شئ يا نظير آن را بخريم، ولي وقتي حرف از اين به ميان مي‌آيد كه فلان خصلت را در وجود خودمان كم يا زياد كنيم، نمي‌توانيم به اين راحتي‌ها آن را ايجاد كنيم  چون نمي‌شود با چيزهايي كه به راحتي در اختيار انسان قرار مي‌گيرد، آنها را به دست آورد يا از بين برد. مثلاً اگر امروز دلمان بخواهد مهربان شويم يا مهربان‌تر برخورد كنيم، ممكن است موفق هم بشويم، مثل اينكه لباسي تازه براي خود خريده باشيم. ولي ممكن است در رويارويي با مسائل گوناگون، خيلي غيرارادي يا حتي ارادي، مهرباني خود را از دست بدهيم يا نتوانيم برخوردي محبت‌آميز انجام بدهيم، اين يعني اينكه مهرباني براي ما مثل داشتن يك لباس نيست  و انگار ديگر نداريمش يا از ما گرفته‌اند. اينها يعني اينكه مهرباني در وجود ما به صورت يك ويژگي درنيامده و هنوز جاي كار دارد تا در وجود ما ريشه‌ بدواند. در صورتي كه وقتي شئ دلخواهمان را مي‌خريم، ديگر آن شئ براي ماست. شايد خراب بشود يا از بين برود، ولي براي ماست و تا وقتي كه با اراده خود آن را به ديگري ندهيم، براي ما هم خواهد بود.
 
وقتي از كسي يا چيزي كينه‌اي در دل داشته باشيم، دلمان مي‌خواهد هرچه زودتر سزاي آن فرد يا چيز ناراحت‌كننده را بدهيم و خلاص شويم. درواقع دلمان مي‌خواهد اين احساس را هرچه زودتر از خودمان دور كنيم تا رها شويم و فكر هم مي‌كنيم تنها راه رهايي از آن انتقام است. خودمان را در چنگال احساسي گرفتار شده مي‌بينيم و فكر مي‌كنيم بايد تلافي دربياوريم تا از گرفتاري آن احساس، رها شويم.
 
مي خواهيم خشمي را كه در دلمان گير كرده بر سر آني كه ما را خشمگين كرده، خالي كنيم و سبك شويم. اين خالي كردن خشم مان را يك جور پيروزي مي‌دانيم كه دلمان مي‌خواهد هرچه زودتر به آن دست پيدا كنيم و درنتيجه احساس قدرت كنيم.  كينه‌اي كه در وجود ما شكل گرفته، يك جور احساس تحقير و سركوبي به ما مي‌دهد. وقتي از كسي كينه‌اي در دل داريم، احساس مي‌كنيم كه آن فرد ما را تحقير كرده يا وجودمان را به بازي گرفته است. نوعي احساس سنگيني دلمان را آشوب مي‌كند و ما را زجر مي‌دهد. پس اينجور وقت‌ها مي‌خواهيم احساسي را كه داريم، به ديگري منتقل كنيم تا خوشحال شويم. احساس مي‌كنيم ديگري با كاري كه انجام داده است، ما را بازيچه دست خودش كرده و بايد حقش را كف دستش گذاشت. مي‌خواهيم هرچه زودتر او را تنبيه كنيم و از اين كار لذت ببريم. اين لذت، براي ما مثل صعود به يك قله است كه براي رسيدن به آن لحظه‌شماري مي‌كنيم. در نهايت به دنبال فرصتي مي‌گرديم كه اين قله را فتح كنيم. فتح آن را پيروزمندانه دانسته و از بابت آن شاد مي‌شويم و تا به آن نرسيم، احساس رضايت پيدا نمي‌كنيم. در حالي كه اين حس گذراست و كينه‌توزي زندگي مارا فلج مي‌كند.
 
چرا پزشكان بيمار نمي‌شوند؟
ما به خاطر كينه‌اي كه در دلمان پيدا شده، ديگران را مسبب و باني اين خشم و نفرت مي‌دانيم و به خودمان حق مي‌دهيم كه خشممان را بر سرشان خالي كنيم. ولي آيا باني اين خشم واقعا آنها هستند؟ به راستي كسي كه با رفتارش ما را دچار كينه كرده، اينهمه توانايي داشته تا روح و روان ما را به بازي بگيرد؟
كارشناساني كه در حوزه خودشناسي فعاليت مي‌كنند، معمولا اين احساس را به خود فرد نسبت مي‌دهند، نه به ديگري. بسياري از آنان معتقدند كه تا فردي از نظر دروني آماده دريافت اين خشم نباشد، آن را نيز نخواهد پذيرفت. درواقع كسي نمي‌تواند ما را به كينه وادارد، مگر اينكه خودمان بخواهيم وادار شويم. درواقع ما مبتلا به صفاتي منفي از جمله كينه مي‌شويم و بستر لازم براي آن را خودمان هم فراهم مي‌كنيم.  ممكن است براي شما هم تا به حال اين نكته مورد سؤال قرار گرفته باشد كه چرا بيشتر پزشكان به بيماري بيماران خود مبتلا نمي‌شوند، با اينكه خودشان از نزديك با آنان سر و كار دارند و آنان را معاينه مي‌كنند! خيلي كم شنيده مي‌شود كه پزشكي بيماري واگيري را از بيمارش بگيرد.  مي‌توان يكي از دلايل اين مورد را مقاومت جسمي پزشك درنظر گرفت، ولي مصونيت فكري او درباره بيماري شايد منطقي‌تر به نظر برسد. يعني اينكه ممكن است پزشك به دليل اشرافي كه به بيماري دارد و ذهن آسوده و آرامي نسبت به آن دارد، خود به خود بيماري را در وجود خود نپذيرد. درواقع در ذهن و روح و روان او راه نفوذي براي ورود آن بيماري باز نمي‌گذارد. اين ديدگاه به خودي خود نشان مي‌دهد كه يك بستر بايد فراهم باشد تا چيزي در آن رشد كند.
 
رشد دانه، نياز به بستر دارد
يك دانه گندم روي آهني سخت، در محيطي خشك رشد نمي‌كند، درصورتي كه همان دانه روي خاك يا در يك محيط مرطوب جوانه مي‌زند و رشد مي‌كند. دانه همان دانه است، ولي محيط و بستر مناسب تا فراهم نباشد، رشدي پيش نخواهد آمد. پس وقتي كينه‌توز مي‌شويم يا دچار يك خصلت منفي يا حتي مثبت مي‌شويم، نبايد همه چيز را بر گردن ديگري بيندازيم. بايد خودمان و نقش خودمان را هم درنظر بگيريم. درست است كه افراد مختلفي كه به نوعي با آنها سرو كار داريم در زندگي ما نقش دارند، اما اين نبايد براي ما به صورت اصلي دربيايد كه درنتيجه آن، نقش خودمان را از ياد ببريم.  اينكه همه چيز را به گردن ديگري بيندازيم، راحت‌ترين و ساده‌ترين روش است. ولي خودمان را كه نبايد گول بزنيم. اكنون كه در حال خواندن اين نوشته هستيد، پس ندايي در درون شما وجود دارد كه از شما مي‌خواهد به درون خود مراجعه كنيد. ندايي به شما مي‌گويد، به بستري كه فراهم كرده‌اي توجه كن. شايد جايي بايد تغيير پيدا كند. سر را به راحتي نمي‌توان بر بالش گذاشت، مگر اينكه بالش نرم و راحت باشد. بالش چوبي سر را هم درد مي‌آورد. حتي بالش نرم و درست شده از پر هم بايد هرچندوقت يكبار شسته يا بررسي شود كه ناهمواري يا بالا و پايين آن برطرف شود. اين ندا به ما يادآوري مي‌كند كه بايد بستر خود را بررسي و ناهمواري‌ها و ناصافي‌هاي آن را برطرف كنيم. اگر جاهايي از آن سفت شده كه سر ما را به درد مي‌آورد و خواب راحت را از ما مي‌گيرد، بازنگري كرده و پنبه‌زن را خبركنيم. پنبه‌زن مي‌تواند با دريافت كمي پول و صرف كمي زمان، بالش ما را درست كند و خواب راحت را به ما برگرداند.
 
درمان و راه چاره
اگر تا اين قسمت از نوشته را خوانده‌ايد، ممكن است حالا به دنبال پنبه‌زن باشيد. دلتان بخواهد پنبه‌زن زندگي خودتان را پيدا كرده و هرچه‌زودتر بالش خود را نرم كنيد. شايد يكي از پنبه‌زن‌هاي زندگي ما منابع و كتاب‌هايي باشد كه درباره خودشناسي در بازارهاي كتاب سرتاسر دنيا وجود دارد، خواندن اين كتاب‌ها درون ما را نسبت به پيرامونمان بيدار مي‌كند. هرچه آگاهي ما درباره خودمان بيشتر شود، بيشتر هم مي‌توانيم به درون خود واقف شويم. ايرادها و اشكال‌ها و خوبي‌هاي خودمان را بهتر ببينيم و بهتر خودمان را بشناسيم. وقتي آگاه نباشيم، فقط چيزهايي را درك مي‌كنيم كه مي‌توانيم با چشم ببينيم. ولي وقتي آگاهي پيدا مي‌كنيم، قدرت دركمان بالا مي‌رود و مي‌توانيم چيزهايي را هم كه وجود دارند ولي با چشم نمي‌توانيم ببينيم، درك كنيم. وقتي آگاه شويم كه علت رشد كينه در درون ما تنها ديگران نيستند و اين را باور كنيم كه ما در خصلت‌هاي دروني‌مان نقش اصلي را ايفا مي‌كنيم، ديگر اينقدر نقش ديگران را جدي نمي‌گيريم. بلكه نقش خودمان را از نقش هر آدم يا هر چيز ديگري كه با آن سر و كار داريم، جدي‌تر و مهم‌تر مي‌بينيم.
 
آن وقت مثل گذشته ‌گناهان را بر گردن ديگري نمي‌اندازيم و خودمان را از دليل كينه‌اي كه در دل داريم، مبري نمي‌دانيم. وقتي خودمان را در برابر احساسمان مسئول بدانيم، خشمي هم برايمان باقي نمي‌ماند كه بخواهيم بر سر ديگري خالي‌اش كنيم. به تازگي در كتابي از روانشناس امريكايي به نام باربارا دي‌آنجليس خواندم كه جمله‌اي تأكيدي مي‌تواند آگاهي‌هاي لازم را درباره زندگي به ما بدهد و كمكمان كند كه مسئوليت رفتارمان را به عهده بگيريم.
اين جمله كه در صفحه 79 كتاب «تحول روح، تجلي عشق» آورده شده، اين است: «امروز قصد دارم تمام چيزهايي كه بايد ببينم را مشاهده كنم؛تمام چيزهايي را كه بايد حس كنم، تجربه كنم و به چيزهايي كه بايد بدانم، احاطه يابم.
 
دكتر دي‌آنجليس در اين كتاب تأكيد مي‌كند كه آگاهي داشته باشيد و از پروردگار بخواهيد كه هر آنچه را كه بايد از آن آگاهي پيدا كنيد، به شما نشان دهد. خواه قابل مشاهده باشد، خواه تجربه كردني و احساس‌كردني باشد و خواه دانستني.  تا وقتي كه آدم چيزي را نمي‌داند، درباره‌اش فكرهاي ناشايست هم مي‌كند، مثل كودكي كه سايه بزرگي را كه در نيمه شب روي پرده اتاق افتاده، به غولي مي‌پندارد و هر چه سايه نزديك‌تر مي‌شود، در نگاهش كوچكتر مي‌شود و كودك درمي‌يابد كه تنها سايه پدر يا مادر يا فرد ديگري روي پرده اتاق افتاده است. آن وقت ديگر از سايه نمي‌ترسد و مي‌بيند كه غولي در كار نيست. هر چه بوده، در نگاه خودش بزرگ و ترسناك به نظر مي‌رسيده است.  ديدن سايه‌هاي غول‌آساي زندگي، نگاه ما را به زندگي دقيق‌تر و درست‌تر مي‌كند. با اين نگاه درست مي‌توانيم به خودمان اين فرصت ناب را بدهيم مسائل را آنطور ببينيم كه واقعا هست. اندازه ديگران را آنطور ببينيم كه واقعا هست و اندازه خودمان را هم آنطور ببينيم كه واقعا هست، نه قدري بيشتر و نه قدري كمتر.  پيدا كردن همين بينش درست، به ما كمك بزرگي مي‌كند كه تقصير ديگران را بفهميم. بستري را كه براي بالا رفتن خشممان فراهم كرده‌ايم، ببينيم و دانه‌هايي را كه تنها ميوه‌اش كينه و كينه‌توزي خواهد بود، ببينيم.
معمولاً بعد از رسيدن به اين مرحله افراد آرامشي را در وجود خودشان احساس مي‌كنند. وقتي ما كه تا به حال فكر مي‌كرديم، فلان شخص باعث عصبانيت ما است و دانه كينه‌اي را كه در وجودمان بارور مي‌ديديم، به خاطر وجود آن فرد مي‌دانستيم و او را مقصر تمام و كمال احساس بد خود مي‌دانستيم، حالا پي برده‌ايم كه ما با بستري كه ايجاد كرده‌ايم، اين خشم و كينه را در وجود خود پديد آورده‌ايم، آيا باز هم از ديگران كينه‌اي به دل خواهيم داشت؟
 با اين درك تازه آرامش هم به سراغمان خواهد آمد. شايد بشود گفت كه آرامش نخستين ميوه خودبيني ما باشد. شايد هم براي همين ايرانيان از ديرباز به خودشناسي به بالا بردن خصايل مثبت انساني اهميت مي‌دادند و درواقع رشد شخصيتي و شخصي را سرلوحه زندگي قرار مي‌دادند، تا جايي كه زرتشت انديشه نيك را منشأ گفتار نيك و گفتار نيك را نشانه رفتار نيك مي‌دانست. 
 
اين خودشناسي و درك بالايي كه به ما مي‌دهد، نگاه و زندگي ما را متعالي مي‌كند. امام علي‌بن ابي‌طالب(ع)، خودشناسي را به منزله خداشناسي مي‌داند و مي‌فرمايد: «فقد عرف نفسه، فقد عرف ربه».  از هم‌اكنون به بستري كه فراهم كرده‌ايم، توجه كنيم. اين توجه، خشم را در وجود ما كه نه در وجود جامعه و در وجود دنيا كم مي‌كند. هم‌اكنون اين توجه خيلي براي تمام دنيا ضروري است. در جاي جاي نقاط مختلف دنيا، خشم و كينه، ريشه دوانده و اگر من و شما از هم‌اكنون جلويش را نگيريم، پا خواهد گرفت. عواملي از قبيل تروريست، ظلم و... همگي به نوعي از نشانه‌هاي سبز شدن بذر كينه و خشم در دنيا هستند. ما با اين خودشناسي مي‌توانيم بر توقف رشد اين دانه‌ها اثر بگذاريم. پس همه ما در شكل‌گيري رويدادهايي كه پيرامون ما رخ مي‌دهد، مؤثر و مسئوليم.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر