شاهد توحيدی
شايد بتوان مجموعه اشعار مرحوم عبدالعلي اديب برومند در اثر «سرود رهايي» را از معدود آثاري دانست كه ميتواند «تاريخچه منظوم نهضت ملي ايران» تلقي شود. در واقع بهرغم جهتگيري آشكارِ شاعر به نفع يكي از جناحهاي داخلي نهضت و بعدها قرارگرفتن در مسند يكي از احزاب شاخص آن، از آن روي كه ريتم موضعگيريهاي شاعر در آثارش تقريباً كند و در مواردي منصفانه است، آثاري كه درباب اين موضوع خلق كرده، ميتواند در عداد مكتوبات قابل توجه براي تمامي علاقهمندان به نهضت با هر گرايش سياسي باشد. او خود چگونگي گرايش به نهضت در دوران جواني را اينگونه روايت كرده است: «من از زمان تحصيل در دانشكده حقوق و سالها بعد از آن همواره با سرودن و پراكندن اشعار سياسي و انتقادي كه منادي آزاديخواهي و استقلالطلبي و حاكي از بيزاري شديد نسبت به استعمار و استبداد بود و نيز با نوشتن مقالاتي در همين زمينهها، تك روانه به مبارزات اجتماعي خود ادامه ميدادم و در هيچ حزب و گروهي وارد نبودم زيرا آنچه را ميجستم نمييافتم... از آنگاه كه جبهه ملي در عرصه سياست ايران درخشيد و من اقدامات دكتر مصدق را در راستاي عملي شدن انديشههاي وطنخواهانه و برآمدن آرمانهاي مليگرايانه خود يافتم، هواخواه اين جبهه شدم و در مسير تقويت از خواستههاي استقلالجويانه آن و پشتيباني از نهضت ملي ايران، تكاپوي قدمي و قلمي خود را آغاز كردم و تا اين ساعت كه سرگرم نگارش اين سطور هستم از اين پويش و كوشش باز نايستادهام.
هواخواهي من از جبهه ملي و كابينه دكتر مصدق هيچگونه جنبه شخصي و صبغه مديحهسرايي نداشت و تنها به حكم عواطف ميهن دوستانه و براي تحقق دادن به آرمانهاي ملي بود، نه در آن زمان روزنامهنگار بودم نه نامزد نمايندگي مجلس و نه خواستار هيچگونه مقام و منصب دولتي. شاعري بودم آزادهمنش و داراي شغل آزاد و اين مقام را از هر مقامي برتر ميدانستم و چون با سلاح عقيده به حمايت از نهضت ملي وارد عرصه پيكار شده بودم پس از كودتاي 28 مرداد نيز از پيگيري نظريات سياسي خود دست برنداشتم، هرگونه خطري را پذيره شدم و هرگز به اقتضاي مصالح شخصي جامه فكر و عمل را تعويض نكردم.
اين هواداري از نهضت ملي تا آنجا صميمانه بود كه بعد از كودتا نيز با نهضت مقاومت ملي در تشكيلات حزب ايران همكاري كردم و مراوده و ارتباط مستمر خود را به پيشگامان اصيل نهضت حفظ نمودم و در تجديد فعاليت جبهه ملي در دوره دوم (به سال1339) از روز نخست به بنياگذاري فراخوانده شده، عضو شوراي مركزي و يكسال بعد در هيئت رئيسه به سمت منشي شورا برگزيده شدم؛ در دوره سوم فعاليت جبهه نيز از تيرماه 1357 در نخستين جلسه براي شروع كار، جزو دعوتشدگان. عضو شوراي مركزي بودم و در سال 1358 كه شورا، پنج تن را براي رهبري جبهه ملي برگزيد عضو برگزيدگان هيئت رهبري شدم... در ظرف اين سالها از بسياري از منافع و موقعيتهاي مساعد و مقامات كه آسان برايم فراهم بوده به حكم يكدندگي و سازشناپذيري با دستگاه حكومت چشمپوشي كردهام و نه تنها چشمداشت هيچگونه بهرهاي از سوي نظام گذشته نداشته بلكه همواره در تشويش گرفتار شدن و زخم خوردن بودهام چنانكه در بهمن1339 و تيرماه1340 و بهمنماه1341 زنداني شده و اكثر زير دوربينها و ذرهبينهاي سازمان امنيت از امن و آسايش بازماندهام.
در ادامه اين شيوه تا آنجا دقت داشتهام كه با عدهاي از دولتمردان كشوري و لشكري - كه پيش از28 مرداد آشنا بوده- قطع رابطه كردهام... با ديكتاتوري شاه و فساد دستگاه حكومت حتي هنگام تعطيل، فعاليتهاي جبهه ملي و در اوج اختناق، به وسيله سلاح شعر و انتشار آن در جرايد يا به شكل زيراكسي گاهي به تصريح و اكثر به تلويح مبارزه نموده و شيوه استبدادي را مخالف شئون ملي و انساني و مايه بدبختي و دشمنكامي ملت قلمداد كردهام. به هر تقدير، هواداريهاي من از نهضت ملي ايران و ورودم در پهنه سياست از آغاز جنبه اصولي و عقيدتي داشته و هرگز براي كسب جاه و مقام نبوده زيرا موجبات اينها به آساني برايم فراهم ميشده است پس تنها به منظور وظايف ميهني و ادبي و اجتماعي است كه به همه اين موجبات پشتپا زده و دشمني عوامل قدرت و سياست استعماري را بهجان خريدهام. افزون بر اين، علاقه و دلبستگي به مبارزه با استعمار و استبداد مرا به غمخوارگي بر ملتهاي زير سلطه و پشتيباني از نهضتهاي ملي آنان براي رهايي از بندهاي گرفتاري نيز برانگيخته است و اشعار فراواني در تأييد خيزشهاي كشورهاي استعمارزده و رهبران عاليقدر آنان چون «لومومبا» و «گاندي» و «نهرو» و «قوام نكرومه» سرودهام و در كتاب پيام آزادي منتشر كردهام.»
خالق اثر «سرود رهايي» در بخشي از مقدمه اين اثر، به معرفي محتواي آن پرداخته كه از منظر نگارنده بينياز از هرگونه توصيف است: «خداوند را سپاسگزارم كه مرا از آفت سست عقيدتي درباره مسائل اصولي و لاقيدي در برگزيدن روشهاي اجتماعي و سياسي و از ننگ فرصت طلبيدن و نان به نرخ روز خوردن و دنبال مقامات زودگذر دويدن بازداشته و به راهي رهنمايي فرموده كه آسايش وجدان و سرافرازي و افتخار مستمر در پايان آن نهفته است.
شعرهاي مندرج در اين كتاب كه به نظر خوانندگان ارجمند ميرسد فقط اشعاري است كه از آغاز نهضت ملت ايران و موضوع ملي كردن صنعت نفت يعني از اواخر سال1328 تا پايان سال1356 در مسير يك فكر و يك هدف كه عبارت از هواداري از آرمانهاي نهضت ملي ميباشد سروده شده و از روشهاي حكومت خودكامه شاه و نظام ديكتاتوري بعد از كودتاي28 مرداد و مفاسد اجتماعي و ضعفهاي اخلاقي آن زمان انتقاد و نكوهش به عمل آمده است.
ناگفته نماند قسمت بسيار كوچكي از اين كتاب به همين نام در سال1331 منتشر شده است و چون اين مجلد قسمتهاي كامل و دنباله آن اشعار است (به نام مجموعه سرود رهايي) انتشار مييابد. بديهي است قبل از سال1328 و بعد از سال1356 اشعار سياسي و ميهني ديگري نيز دارم كه با شعرهاي پراكندهام درباره موضوعهاي گوناگون و با سبكهاي مختلف ديواني ديگر را ترتيب خواهد داد.
خواننده ژرفبين در اين كتاب كه اوضاع و احوال نظام بعد از 28 مرداد1332 را منعكس ميبيند، عقيده راسخ پيدا خواهد كرد كه پيشامد حوادث و رويدادهاي معلول علتهايي است كه پديدآورنده آنهاست و در تاريخ يك كشور سلسله رخدادها به هم ارتباط طبيعي و منطقي و فلسفي دارد بنابراين انقلابي كه در سال 1357 به پيروزي ملت ايران انجاميد و صبغه اسلامي داشت با همه آثار و نتايجش نتيجه ناكام ماندن انقلاب مشروطه و از كار انداختن ماشين نهضت ملي ايران و چگونگي رفتار نظام رضاشاهي و حكومت محمدرضا شاه از لحاظ ديكتاتوري و وابستگي به امپرياليسم و بيبندوباري و مالاندوزي و تباهي اخلاقي و فساد اداري و بياعتنايي به اعتقادات مذهبي بود و اين خوب است مايه تنبيه و اعتبار براي كساني باشد كه با ديده عبرتبين بايد ايوان مدائنها را آئينه عبرت قرار دهند.»