مريم ترابي
چند وقتي است دچار يك حس بد شك و ترديد نسبت به همسر خود شده است. اين حس بد، با يك تلفن بيموقع و جوابهاي كوتاه همسرش شروع شد. قضاوتها و حرفهاي دوستانش هم مزيد بر علت ميشود تا بيشتر به رفتارهاي شوهرش مشكوك شود. تصور ميكند رفتار همسرش هم عجيب و غريب شده است. براي تلفن همراهش كه هيچ وقت رمز براي باز شدن نداشت رمز گذاشته است. ساعتهاي رفت و آمدش تغيير كرده و هميشه توي جلسه است. بعضي از زمانهايي كه به خانه ميآيد يك جور خاصي شاد و سرحال است. كلي انرژي و حال و حوصله براي انجام هر كاري دارد. اينها همه علائم بسيار نگرانكنندهاي براي او محسوب ميشود. وقتي با يكي از دوستانش تمام مسائل پيش آمده را در ميان ميگذارد با همراهي و همفكري دوست دلسوزش مطمئن ميشود كه پاي زن ديگري در ميان است.
پس شروع به جستوجو و كارآگاه بازي ميكند تا يك سرنخ پيدا كند. با تمام پليسبازيهايي كه انجام ميدهد هيچ سرنخي پيدا نميكند ولي همچنان مطمئن است كه رازي در زندگي شوهرش وجود دارد كه او از آن بيخبر است. به دليل عدم اعتماد و شك و ترديدي كه به جانش افتاده به يك انسان بيحوصله و پرخاشگر تبديل شده است. سوءظن و عدماعتماد به همسرش از سويي و رفتارهاي عصبي و پرخاشگرانهاش از سوي ديگر او و همسرش را به سوي جدايي و طلاق ميكشاند بدون آنكه حتي يك دليل قاطع براي بياعتمادي خود پيدا كند.
مخربترين شكل بياعتماديبا سر زدن به دادگاههاي خانواده و نشستن پاي صحبتها و درددلهاي زنان و مرداني كه براي جدايي مراجعه كردهاند متوجه ميشويم كه بسياري از دعواها و كشمكشها يا به دليل شك و سوءظن به طرف مقابل است يا اگر به دلايل ديگري قصد جدايي دارند حتماً ردي از عدم اعتماد به همسر در اين اختلاف ديده ميشود. پروندههاي طلاقي كه به دليل شك و عدم اعتماد و همچنين برچسب و انگ خيانتي كه زوجين بر پيشاني يكديگر ميچسبانند، فراوان است.
شك و سوءظن و عدم اطمينان به همسر، مخربترين دليل براي از هم پاشيدن يك زندگي مشترك است. در واقع هر نوع بدبيني كه بدون سند و مدرك باشد و مدام فكر فرد را به خود مشغول كند بيماري شك و بدگماني شناخته ميشود. در هر رابطهاي به خصوص در زندگي مشترك، دو محور اصلي و بسيار مهم، «اعتماد و احترام» است و اگر هركدام از اين دو محور آسيب ببينند ممكن است رابطه كاملاً از بين برود. در حقيقت اين دو، خط قرمزهايي هستند كه هيچ گاه نبايد از آنها عبور كرد. به محض اينكه بياعتمادي در رابطهاي به وجود بيايد رابطه به سمت ويراني ميرود. شك به همسر از آن چيزهايي است كه ميتواند هم احترام و هم اعتماد را در زندگي زناشويي از بين ببرد و به تدريج پناهگاه امن خانه و زندگي مشترك را به جهنمي تبديل كند. هركدام از ما دست كم يكبار در زندگي شك را تجربه كردهايم ولي شك در هيچ كجا مثل زندگي مشترك و شك به همسر نميتواند مخرب باشد.
اعتماد، ستون امنيت خانه و خانواده
زندگي مشترك با ازدواج آغاز ميشود. در يك ازدواج موفق، زوجين پس از ازدواج به آرامش ميرسند. بخشي از اين آرامش مديون اعتمادي است كه بين آنها برقرار ميشود. امنترين جاي دنيا براي هر فردي خانه و خانواده است. در جامعهاي كه ممكن است هر روز مشكلي بر اثر بيصداقتي براي افراد پيش آيد، خانواده با ايجاد فضايي امن و با اعتماد، حس آرامش و امنيت را براي اعضاي آن فراهم ميكند. در شرايط عادي، اعتماد به همسر ميتواند آرامش و احساس امنيت را تقويت و شرايط روحي متعادلتري براي خانواده فراهم كند. اما فقط كافي است افراد خانواده نسبت به هم بياعتماد شوند. كوچكترين حرف يا پيشپا افتادهترين مشكل در خانواده باعث از هم پاشيده شدن آرامش خانه و خانواده ميشود. ترس از دست دادن يكي از دلايل ايجاد بياعتمادي در زندگي مشترك است.
ترس از دست دادن، بياعتمادي ميآورد
امروزه با سبك جديد زندگي و تغييراتي كه در شيوههاي ارتباطي افراد در جامعه رخ داده است، وقتي با دوستان و آشنايان و همكاران خود صحبت ميكنيم همه به نوعي ترس و نگراني در كلامشان وجود دارد. ترس از اينكه وقتي همسرشان از او دور است، «مبادا با كس ديگري حرف بزند!»، «مبادا از كس ديگري خوشش بيايد!» و… اين مباداها كه خود شخص آنها را در ذهنش ميسازد همه تبديل به نگرانيهاي جديدي در زندگي ميشوند و فرد براي اينكه از آنها خلاص شود شروع ميكند به كنترل كردن طرف مقابل. شخص با اين رفتارها ميخواهد صورت مسئله را در بيرون پاك كند و اصلاً به سراغ حل مسئله در درون خودش نميرود. در واقع افرادي كه سوءظنهاي زيادي دارند، شك به همسر دارند يا كنترلگر هستند در بيرون از خود نبايد به دنبال چاره باشند بلكه بايد در درون خودشان به دنبال راهحل بگردند. اين ترس از دست دادن و شك از اينكه همسرشان به آنها متعهد نماند، در واقع به طور ناخودآگاه همسرشان را به سمت غيرمتعهد شدن سوق ميدهد، يعني آنقدر كنترلهايشان همسرشان را از آنها دور ميكند كه ممكن است به سمت غيرمتعهد شدن هم بروند.
به يكديگر عشق بورزيد
به افرادي كه دچار شك و سوءظن نسبت به همسر خود هستند پيشنهاد ميكنيم كه از همان ابتدا و در دوران آشنايي آنقدر او را خوب بشناسيد تا با توجه به شخصيت او اين ترس و شك به همسر برطرف شود يا اينكه آنقدر در رابطه و زندگي زناشويي خود عشق و محبت بگذاريد كه همسرتان نتواند به فرد ديگري فكر كند و كاملاً در زندگي با شما سيراب شود. وقتي آدمها همديگر را دوست داشته باشند و به هم عشق بورزند به هم نيز اعتماد ميكنند. هيچگاه عشق با نيتهاي منفي، عدماعتماد و سوءظن در يك جا جمع نميشود. بياعتمادي ديوار بلندي است كه زوجين را از هم جدا ميكند.
به همسر خود اعتماد داشته باشيد. اين جاده دوطرفه است. اگر شما ميخواهيد كه همه چيز را درباره همسرتان بدانيد پس بايد هيچ رازي از شما هم از همسرتان پنهان نماند. اگر اعتماد همسرتان برايتان اهميت دارد، بايد رازهايتان را برايش فاش كنيد و از احساساتي كه هر روز و هر لحظه داريد برايش صحبت كنيد. هيچ موضوعي را از اين جهت كه بياهميت و بي ارزش است از او پنهان نكنيد زيرا اين خود شروع بياعتمادي است. در طول روز به همسرتان از طريق پيامك بگوييد كه دلتنگ او هستيد. درباره سادهترين اتفاقات زندگي با يكديگر صحبت كنيد. اينكه شما نقش پررنگي در زندگي روزانه هم بازي كنيد، يكي از اصول مهم براي ساختن اعتماد است. مرتب همسرتان را چك نكنيد. اگر همسرتان در شما حس اعتماد را ايجاد كرده است، پس ديگر نيازي به چك كردن مدام او نداريد. اعتماد را به زور نميتوان به دست آورد بلكه با درايت و ذكاوت ميتوانيد زندگيتان را كنترل كرده و در سايه اعتماد، آرامش و آسايش را در خانه و خانواده خود جاري كنيد. و در آخر اين نكته را فراموش نكنيم كه بين اعتماد و بياعتمادي، فقط يك خط كمرنگ فاصله است؛ خطي كه اگر حواسمان به خودمان، رفتارهايمان و معادلات زندگيمان نباشد، خيلي زود محو ميشود و ديگر نميتوانيم پيدايش كنيم. پس اعتماد كردن را ياد بگيريم و راههايي را كه اعتماد همسرمان به ما جلب ميشود هم بياموزيم.