کد خبر: 862147
تاریخ انتشار: ۲۴ تير ۱۳۹۶ - ۲۱:۵۱
«گذري بر فراز و نشيب‌هاي انقلاب در استان يزد به بهانه سالروز شهادت آيت‌الله صدوقي» در گفت‌وشنود با محمدرضا اعتماديان
شهید صدوقی در سفر به نوفل لوشاتو به افسرفرودگاه گفت به یاری خدا به زیارت امام می‌رویم

احمدرضا صدري

حاج محمدرضا اعتماديان از دوستان و ياران بسياري از روحانيون طراز اول انقلاب بوده است و از منش و روش آنان خاطراتي شنيدني دارد. او در گفتوشنود پيش رو، به بازگويي خاطرات خويش از دوران طولاني تعامل با شهيد آيتالله محمد صدوقي و وقايع دوران انقلاب در شهر يزد پرداخته است. اميد آنكه تاريخپژوهان انقلاب و عموم علاقهمندان را مقبول افتد و به كار آيد.

شايد مناسب باشد اين گفت و شنود را از اين نقطه آغاز كنيم كه جنابعالي از چه دورهاي و چگونه با شهيد آيتالله صدوقي آشنا شديد؟

بسم الله الرحمن الرحيم. پدر بنده بسيار علاقهمند بودند كه من روحاني بشوم. 10، 12 ساله بودم كه آيتالله تقيشيرازي - كه مردم يزد به ايشان حاج شيخغلامرضا ميگفتند و عالم بزرگ يزد بودند و ساير علما از ايشان تبعيت ميكردند- از دنيا رفتند. من مشتاق بودم تا ببينم چه كسي جاي ايشان را خواهد گرفت و بعد شنيدم كه شخصي به نام آيتالله صدوقي - كه ساكن قم هستند- قرار است به يزد بيايند و بعد از آمدن اين بزرگوار به يزد، به ايشان علاقهمند شدم. در همين اثنا به تهران رفتم، ولي هر وقت كه به يزد ميآمدم، مقيد بودم كه حتماً ايشان را زيارت كنم. هر وقت هم كه به تهران تشريف ميآوردند، در منزل بستگان ما آقايان حاجمحمدجعفر و حاجمهدي كوچكزاده اقامت ميكردند و من مشتاقانه به زيارتشان ميرفتم. اين ارتباط همچنان برقرار بود تا نهضت سال42 و بعد هم تبعيد امام پيش آمد و من وارد فعاليتهاي سياسي شدم. در قم آيتالله يزدي و در يزد آيتالله صدوقي مرا راهنمايي ميكردند.

اولين همكاري جدي شما با ايشان از چه مقطعي بود؟

شهيد آيتالله صدوقي در يزد، صندوق قرضالحسنه حضرت وليعصر(عج) را تأسيس كردند و به من فرمودند دلم ميخواهد شما عضو اين صندوق باشيد. اين آغاز همكاري اجرايي بنده با ايشان بود. پس از چند سال، شهيد آيتالله صدوقي به فكر افتادند مؤسسهاي براي سرپرستي ايتام يزد تأسيس كنند و از بنده هم دعوت كردند. جلسهاي در منزل اين شهيد بزرگوار برگزار شد و عنوان «مؤسسه خيريه حضرت رضا(ع)» براي آن انتخاب شد. در آن زمان مؤسسه خاصي وجود نداشت كه به نيازمندان رسيدگي كند و اگر سرپرست خانوادهاي از دنيا میرفت، خانواده براي تأمين معاش به سختي و حتي به تكديگري ميافتاد. مؤسسه خيريه امام رضا(ع) براي خانوادههاي نيازمند پروندهاي تشكيل داده و برحسب تعداد عائله و وضع زندگي آنها، برايشان غذا و پوشاك تهيه ميكرد.

پس از رحلت آيتالله بروجردي، رويكرد شهيدآيتالله صدوقي به مرجعيت امام چگونه بود؟

شاه بسيار تمايل داشت كه مرحوم آيتالله حكيم جانشين آيتالله بروجردي شود. شهيد صدوقي ميگفتند: «آيتالله حكيم شخصيت لايقي هستند، اما شاه منظور ديگري دارد. او ميخواهد مرجعيت را از قم به نجف منتقل كند، چون مرجعيت قم مزاحم اوست». چند سال بعد، بعد آيتالله حكيم از دنيا رفتند و شاه بلافاصله با ارسال يك پيام تسليت به آيتالله شريعتمداري، در واقع سعي كرد نظر همه را به سوي ايشان جلب كند. در آن زمان نام حضرت امام بين مردم مطرح بود، ولي نه به عنوان فرد اعلم و شناخته شده. ما با شهيد صدوقي تماس گرفتيم و از ايشان خواستيم تكليف ما را معلوم كنند. ايشان هم امام خميني را به عنوان مرجعي شايسته به ما معرفي كردند. آيتالله يزدي هم با اين نظر كاملاً موافق بودند. پس از مدتي ايشان به تهران تشريف آوردند و من باز مسئله را مطرح كردم. از آنجا كه بردن نام امام در آن شرايط براي افراد مشكل ايجاد ميكرد، ايشان به اشارتي اكتفا كردند و فرمودند: «از همان كسي كه تقليد ميكنيد، خوب است!»

روابط ما ادامه داشت تا كمكم مخالفت با رژيم شاه آشكارتر و درگيريها علني شد. در پي چاپ مقاله توهينآميز عليه حضرت امام در روزنامه اطلاعات در 15 دي سال56 و قيام مردم قم و سپس تظاهرات29 بهمن در تبريز و كشتار بيامان رژيم، شهيد صدوقي مراسم مهم چهلم شهداي تبريز را برگزار كردند و به اين ترتيب مبارزات علني ايشان عليه رژيم شاه آغاز شد. من تازه از ژاپن آمده و دوربين فليمبرداري خوبي آورده بودم و داشتم از آن مراسم فيلم ميگرفتم كه عدهاي به تصور اينكه من مأمور ساواك هستم به من اعتراض كردند، ولي با توضيح دوستاني كه مرا ميشناختند، مشكل حل شد. من زماني كه در يزد بودم، سؤالات و مشكلات خودم را از شهيد دكتر پاكنژاد و شهيد آيتالله صدوقي ميپرسيدم و نظر حضرت امام درباره مسائل مختلف را از آنها جويا ميشدم.

آيا در قضاياي 10 فروردين يزد حضور داشتيد؟

بله.

از نحوه مديريت شهيد آيتالله صدوقي درآن رويداد برايمان بگوييد.

آن روز قبل از ظهر، شهيد صدوقي در مسجد حظيره سخنراني كردند. جالب اينجا بود كه بلندگوهاي مسجد طوري تعبيه شده بود كه صدا به پادگان يزد و ژندارمري- كه آن سوي خيابان بود- ميرسيد و سربازان و درجهداران آنجا هم، اين سخنرانيها را ميشنيدند. آن روز بعد از سخنراني، مردم به خيابانها ريختند و تظاهرات بزرگي برپا شد و مأموران به مردم حمله كردند. شهيد صدوقي همواره سعي ميكردند مردم را به آرامش دعوت كنند. شهيد پاكنژاد دائم بين شهيد صدوقي و رئيس شهرباني در رفت و آمد بود تا از شدت تيراندازيها بكاهد و مردم كمتر آسيب ببينند. آن روز چهار نفر شهيد و عدهاي مجروح شدند. همان روز در ساعت5/11، حكومت نظامي اعلام كردند. من و يكي از دوستانم تا نزديكي مسجد حظيره رفتيم و چند بار مأموران به ما هشدار دادند كه به خانههايمان برگرديم، و الا شليك خواهند كرد. اگر درايت و مديريت شهيد صدوقي نبود، حتماً در آن روز دهها نفر به شهادت ميرسيدند. بعد من به تهران آمدم و با ايشان ارتباط تلفني داشتم. ايشان يك سري وظايف را در تهران، به عهده من گذاشته بودند. از جمله اينكه پولهاي هنگفتي را دريافت ميكردم و طبق دستور ايشان به افراد مختلف ميرساندم. البته هيچ وقت سؤال نميكردم موضوع از چه قرار است، ولي از اينكه اين طور مورد اعتماد ايشان بودم، لذت ميبردم.

از ارتباط ايشان با گروههاي فعال سياسي چه ميدانيد؟

شهيد صدوقي چهره شناخته شده، باتجربه و فعالي بودند و با اكثر گروههاي مبارز ارتباط داشتند، منتها هوشمندانه اين كار را ميكردند كه هيچ وقت گرفتار رژيم نميشدند. برخورد ايشان با رژيم، كاملاً حساب شده بود و هرگز سوژه به دست مأموران نميدادند. مثلاً در سخنرانيهايي كه در مسجد حظيره- كه پايگاه انقلاب بود- داشتند، تمام نكات و رهنمودهاي سياسي را در لفافه و به شكل غيرمستقيم مطرح ميكردند.

آيتالله صدوقي با حضرت امام رابطه مستمر داشتند. از اين ارتباط نزديك، چه اطلاعات و تحليلي داريد؟

بله، حتي بارها درخواست گذرنامه كردند كه به عراق بروند كه شاه موافقت نكرده بود. من از اواخر سال44 در نجف كه خدمت امام رسيدم تا آخرين بار در تابستان سال57، مرتب به عراق ميرفتم و برميگشتم و پيامها و احوالپرسيهاي شهيد صدوقي را خدمت امام عرض ميكردم و پيامهاي ايشان را خدمت شهيد صدوقي ميآوردم.

در سال57 طبق معمول در جلسه ماهانه يزديهاي مبارز در تهران شركت كردم و در آنجا شهيد آيتالله مطهري را زيارت كردم و گفتم قرار است به زودي به عراق بروم. ايشان بسيار خوشحال شدند و فرمودند: «پس لطف كنيد نامهاي را خدمت امام ببريد». قرار شد ايشان آن شب نامه را بنويسد و من فرداي آن روز بروم بگيرم و براي امام ببرم. احتمال زيادي ميرفت كه مأموران فرودگاه مرا بگردند و نامه را پيدا كنند. ايشان فرمودند: «نگران نباشيد. نامه را طوري نوشتهام كه اگر پيدا كنند مطالب زيادي دستگيرشان نميشود، شما هم طوري رفتار كنيد انگار كه از متن نامه ابداً خبر نداريد». من نامه را در عراق به امام رساندم. البته درآن زمان، هنوز صحبتي از خروج امام از عراق نشده بود.

چگونه از خروج حضرت امام از عراق مطلع شديد؟

مهرماه سال57 بود كه امام عراق را به مقصد كويت ترك كردند، اما كويت با وجود آنكه امام ويزا داشتند، از ورودشان جلوگيري كرد. نيمه شب بود كه تلفني موضوع را به من خبر دادند. تنها كسي كه ميتوانست كمك و راهنماييام كند، آيتالله صدوقي بودند. حدود ساعت 5/3 صبح بود كه به منزل ايشان تلفن زدم و يكي از اعضاي خانوادهشان گفتند تلفني به ايشان خبر دادند و ايشان هم از منزل خارج شدهاند. من درخواست كردم كه هر وقت به منزل آمدند، با من تماس بگيرند. يكي دو ساعت گذشت. يادم نيست كه من تماس گرفتم، يا ايشان زنگ زدند. به هر حال فرمودند: «‌‌خيالت آسوده باشد، امام به پاريس رفتند». قبلاً قرار بود امام به يك كشور اسلامي بروند. صبح كه شد، قضيه را پيگيري كرديم و از حضور امام در پاريس مطمئن شديم.

آيتالله صدوقي در چه زماني به پاريس رفتند؟

حدود دو ماه بعد از حضور امام در نوفللوشاتو و قرار شد همراه با ايشان دكتر شاهي، آقاي دستمالچي، حاج شيخمحمدعلي صدوقي و بنده به پاريس برويم. يك روز قبل از پرواز، شهيد صدوقي به منزل ما در تهران تشريف آوردند. عدهاي از بزرگان از جمله شهيد آيتالله بهشتي و آيتالله موسوي اردبيلي آمدند و با ايشان صحبت كردند. ما براي لندن بليت گرفته بوديم كه به ما مشكوك نشوند. در فرودگاه، افسري گذرنامهها را چك ميكرد و علت مسافرت را از تكتك مسافران ميپرسيد. ما شهيد صدوقي را جلو انداختيم. افسر پرسيد: «كجا ميرويد؟» و شهيد صدوقي خيلي واضح و صريح گفتند: «به ياري خدا به زيارت امام». همه ما سخت جا خورديم و ترسيديم! افسر لبخندي زد و گفت: «سلام ما را هم به ايشان برسانيد!»

به فرودگاه پاريس رسيديم، نميدانم حاج احمدآقا يا حاج حسينآقا به استقبال ما آمده بودند. مستقيم از آنجا به نوفللوشاتو رفتيم. موقع اذان مغرب بود كه به آنجا رسيديم. جوياي حال امام شديم و فهميديم كه ايشان از وقتي به آنجا آمدهاند، قصد اقامت نكردهاند و نمازشان را شكسته ميخوانند و به همين دليل هر ماه يك بار، از نوفللوشاتو خارج ميشوند و برميگردند. اذان مغرب را گفتند و شهيد صدوقي نماز مغرب را اقامه كردند. در اين فاصله امام برگشتند و فرمودند: نماز عشاء را هم ايشان بخوانند و بعد نزد من بيايند. لحظه ديدار اين دو يار قديمي وصفناشدني است. ما كنار ديوار ايستاده بوديم وگريه ميكرديم. امام ابتدا احوالپرسي كردند و سپس از وضعيت مردم ايران پرسيدند. ايشان بعد از نماز مغرب و عشاء، سخناني را ايراد فرمودند و در خلال آن به مردم ايران فرمودند كه چه كارهايي را انجام بدهند.

از نحوه تكثير و پخش سريع اعلاميههاي امام در ايران برايمان بگوييد.

درآن دوره، پيامها را از طريق تلفن دريافت ميكرديم و بايد بگويم كه مسئولان مخابرات، به خصوص بعضي از خانمها، در اين زمينه با ما بسيار همكاري كردند. ما از طريق تلفن، اعلاميهها و سخنرانيهاي امام را ضبط ميكرديم، سپس نوارها را پياده و تايپ و تكثير ميكرديم. اين كارها با سرعت بسيار بالايي انجام ميشد. داماد من در منزلش دستگاه تكثير داشت و هر بار نهايتاً500 اعلاميه تكثير ميشد. بعد اعلاميهها را در كيسه ميگذاشتيم و به بازار ميبرديم و در آنجا دوستان از ما ميگرفتند و به نوبه خود تكثير و توزيع ميكردند. ما در يزد و اهواز و اصفهان هم كساني را داشتيم، از جمله خواهرزاده خود من در اصفهان اين كار را ميكرد كه او را دستگير كردند و بسيار آزار دادند. هنوز هم از شكنجههايي كه در زندان ديد، در رنج و زحمت اشت.

قدري هم به وقايع پس از انقلاب بپردازيم. از فرازهاي مهم زندگي شهيد صدوقي نقش ايشان در تدوين قانون اساسي بود. در اين زمينه چه خاطراتي داريد؟

اولين برخورد ايشان با مسئله، پيشنويس قانون اساسي بود كه دكتر حبيبي آن را نوشته بودند. من پيشنويس را خدمت آيتالله صدوقي فرستادم و خيلي دوست داشتم موقعي كه نظر ايشان را جويا ميشوم، نظر موافقي داشته باشند، چون مملكت بلاتكليف بود و همه مايل بودند كه اوضاع زودتر سر و سامان بگيرد. دو سه روز بعد كه خدمتشان رفتم و نظرشان را پرسيدم، با همان صراحت هميشگي گفتند: «از قانون اساسي قبلي بسيار بدتر است! در قانون اساسي قبلي به صورت ظاهر هم كه شده، دست كم پنج مجتهد بايد قوانين را تصويب ميكردند، در اين پيشنويس همين ظاهر هم رعايت نشده است، قانون اساسياي كه در آن جايگاه ولايت اهميت ندهند، قانون نيست».

بعد از مدتي قرار شد مجلس خبرگان قانون اساسي تشكيل شود. شهيد آيتالله بهشتي، شهيد آيتالله صدوقي، آيتالله يزدي و عدهاي از علما، معتقد بودند اگر در قانون اساسي اصل ولايت فقيه نباشد، آن قانون قابل قبول نيست، اما بازرگان و بنيصدر و همفكران آنان، جوي را در مجلس خبرگان ايجاد كردند كه با وجود تصويب چنين اصلي، دموكراسي زير پا گذاشته ميشود. بنيصدر تا لحظه آخر پاي حرف خودش ايستاد و اين اصل را قبول نكرد، اما بعد كه قانون اساسي توسط ملت تصويب شد، ميگفت پیشنهاد اين اصل از طرف من بوده است!

شهيد صدوقي شايد نخسين فردي بودند كه به ماهيت بنيصدر پي بردند و از همان ابتدا نظر خوشي به او نداشتند. آيا در پاريس بين آنها ملاقاتي پيش آمد؟

بنيصدر وقتي برخورد گرم امام را با شهيد صدوقي ديد، سعي كرد هر جور شده با ايشان رابطه دوستانه برقرار كند. يك بار هم به ايشان گفت حالا كه به پاريس آمدهايد، خوب است توسط يكي از دوستان من كه پزشك است چكآپ بشويد! آيتالله صدوقي به ما گفتند: «بنيصدر ميخواهد مرا براي چكآپ ببرد، اما من ميدانم كارش چيز ديگري است، اگر فردا ساعت9 صبح آمد، بگوييد نيستم!» اما بالاخره آن قدر پيله كرد تا ايشان را برد. موقعي كه برگشتند، شهيد صدوقي به ما گفتند: «من فهميدم با من چه كار دارد، شما هم حواستان را جمع كنيد، بنيصدر مالي نيست!» اين يك اصطلاح يزدي است، يعني آدم به دردبخوري نيست.

و سخن آخر؟

شهيد آيتالله صدوقي مركز ثقل وقايع يزد بودند. ايشان در دوران تحصيل در قم هم يك طلبه معمولي نبودند، بلكه در دفتر آيتالله العظمي بروجردي مسئول تقسيم شهريهها بودند. ايشان حافظه شگفتانگيزي داشتند و هيچ وقت در جايي ثبت نميكردند كه به چه كسي شهريه دادهاند، اما همه موارد را كاملاً به خاطر ميسپردند. شجاعت بينظيري داشتند و در شرايطي كه ديگران دست و پايشان را گم ميكردند، محكم و استوار و با هوشي عجيب دقيقترين تصميمات را ميگرفتند. خبر شهادت ايشان فوقالعاده براي بنده سخت و دردناك بود. حالا هم كه سالها از شهادت ايشان ميگذرد، هر بار كه به يزد ميروم، قبل از هر كاري به مسجد حظيره و بر سر مزار آن بزرگوار ميروم و زيارت ميكنم. آيتالله صدوقي بيترديد يكي از تأثيرگذارترين چهرههاي انقلاب اسلامي و از ياران صديق، وفادار و مؤثر امام و معتقد به نهضت امام و اصل ولايت فقيه بودند و در راه تحقق آن از هيچ تلاشي فروگذاري نكردند.


نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار