کد خبر: 861691
تاریخ انتشار: ۲۱ تير ۱۳۹۶ - ۲۱:۰۰
زندگينامه ‌نويسي ولو به طور كوتاه و مجمل، از ديرينه ايام در شرق متداول بوده و پادشاهان در كتيبه‌هايي كه مي‌نوشته‌اند شرح اقدامات و فتوحات و حتي...
نويسنده:  خسرو معتضد
 
 
«اتوبيوگرافي»يا«‌خود‌زندگينامه‌‌نويسي» نوع ادبي با سابقه‌اي است كه اگر نويسنده دچار حب و بغض، نارسيسم (‌خود زيباشناسي و كم‌همتايي انگاري در جمال ظاهر و باطن)، مگالونومي (‌خود‌پرستي و خودخواهي به حد افراط) نباشد و تظاهر و فريبكاري و زشت را قشنگ و بدي را خوبي و نقص را مزيت نينگارد، خدمت بزرگي به جامعه، تاريخ و نسل‌هاي آينده كرده است. در نوشتار پيش‌رو تاريخچه اين رويكرد درميان زمامداران و رجال ايراني بازخواني شده است.
   
 
زندگينامه ‌نويسي ولو به طور كوتاه و مجمل، از ديرينه ايام در شرق متداول بوده و پادشاهان در كتيبه‌هايي كه مي‌نوشته‌اند شرح اقدامات و فتوحات و حتي جنايات و غارتگري‌هاي خود را بر سنگ نوشته‌اند؛ مانند كتيبه‌هايي كه از پادشاهان قاهر و مغرور بابل و آشور قديم مانند آشورباتي پال و امثال او و نيز كتيبه‌هاي هيروگليفي كه فراعنه پيش‌تر و جلوتر از بابلي‌ها و آشوري‌ها در آثار شگفت‌انگيز جيزه و كارناك و شهرهاي سلاطين نوشته‌ و به يادگار گذاشته‌اند.
 
 
پيشينه زندگينامه‌نگاري در ايران
 
 
در ايران داريوش اول هخامنشي را مي‌توان پيشاهنگ و مبتكر زندگينامه‌نگاري انگاشت و نيز خشايار فرزند او كه امروزه بخشي از اطلاعات مهمي را كه از دوران هخامنشي در دسترس داريم مديون اين پدر و پسر هستيم و يقين دارم كه ساير پادشاهان و وزيران و دولتمردان بزرگ عصر هخامنشي و اشكاني و ساساني از خود چيز‌هايي به شكل كتيبه باقي گذارده بودند (‌مانند كتيبه‌هاي تيران وزير بلند‌پايه و بانفوذ و مقتدر عصر ساساني) اما به مرور دهور اين سنگ نقش يا بر اثر حوادث طبيعي مانند سيل و زلزله دستخوش آسيب شده يا به وسيله اقوام مهاجمين خرد و نابود شده يا به گونه‌اي از ميان رفته و مختصري از آنها در اين 300 و 400 سال اخير كه مستشرقين اروپايي و بعدها امريكايي‌ها در جست‌و‌جوي گذشته انسان و مدنيت‌ها به ايران آمدند و به تفحص و تحقيق پرداخته به دست آمده، خوانده و ترجمه شده و در اين مورد، مديون شامپليون فرانسوي كه در مصر كليد رمز زبان‌هاي باستاني را گشود و سپس دانشمندي چون راولينسون و لوفتوس و ديولاخوا و گدار و گيرشمن و پوپ و امثال آنها هستيم.
 
 
آنچه به انوشيروان منسوب است كتيبه‌هاي شاهپور اول و شاهپور دوم را هم مي‌توان اتوبيوگرافي به حساب آورد، اگر كمي در گلستان و بوستان دقيق شويم، تقريبا نيمرخي از زندگي شيخ مصلح‌الدين سعدي را در خلال روايات و داستان‌هاي نظم و نثر اين دو اثر جاوداني و درخشان مي‌يابيم، حتي متوجه مي‌شويم روزي كه اراده كرد در نيمه دهه 50 به 60 زندگي پر بار و ارزشمندش نوشتن گلستان را آغاز كند، همزمان با ماه ارديبهشت بوده و فضاي باغ و بوستان از عطر گل‌هاي سرخ محمدي عبيرآگين بوده است. من، ياساي طهماسبي شاه طهماسب صفوي را هم يك اتوبيوگرافي مي‌انگارم.
 
 
خاطره‌نگاري در ميان رجال عصر قاجار
 
 
از زمان پيش مي‌افتيم و به خود زندگينامه سلطان احمد ميرزا عضدالدوله يكي از پسران فتحعلي‌شاه قاجار مي‌رسيم كه زير عنوان تاريخ عضدي در حقيقت زندگينامه پدرش خاقان مغفور را مي‌نويسد و آن زندگي، زندگي خود او را هم بيان مي‌كند.
 
 
جهانگير ميرزا فرزندعباس‌ميرزا و ميرزا‌ابوالقاسم قائم‌مقام فراهاني صاحب منصب و شاهزاده فرهادميرزا معتمدالدوله و مهم‌تر از همه خود ناصرالدين شاه در آن مجلدات يادداشت‌هاي روزانه‌اي كه تقرير مي‌كرده و منشيان و درباريان بر صفحه كاغذ مي‌آورده‌اند در زمره خود زندگينامه نويسان به شمار مي‌آيند.
 
 
ناصرالدين شاه كه بحق مي‌توان داوري كرد به‌‌رغم خيلي از كارهاي نابهنجارش از خود زندگينامه‌نويسان كاركشته بوده است، سفرنامه خراسان و سه جلد سفرنامه فرنگ او به ويژه سفرنامه مبسوط سه جلدي سفر آخرش، يادگار و آيينه تمام نماي شفاف خوبي است كه زندگي درباري و حول وحوش دربار آن عصر را به رأي‌العين پيش ديدگان متجسس آيندگان مي‌گذارد و آن سفرنامه‌هاي فرنگش اوضاع و احوال عثماني و اروپاي قرن نوزدهم را مثل پرده سينما به مقابل ما مي‌نهد مثل اينكه فيلمي مستند ديده باشيم، آگاه مي‌شويم در جهان آن روز چه گذشته است.
 
 
 
 آنها كه نوشتند و آنها كه ننوشتند!
 
 
 
اعتمادالسلطنه محمدحسن خان (‌سابقاً صنيع‌الدوله) با روزنامه خاطراتش، علي خان ظهير‌الدوله با خاطراتش به ويژه تاريخ بي‌دروغي كه مدعي است در آن دروغ راه ندارد، ميرزاعلي خان امين‌الدوله با خاطراتش، سلطان مسعودميرزا ضل‌السلطان با آن دو جلد خاطرات تاريخ مسعودي‌اش، چند تن از خوانين بختياري، سپهسالار محمدولي‌خان تنكابني با يادداشت‌هايشان و بالاخره خانم تاج‌السلطنه دختر ناصرالدين شاه با آن درد ‌دل‌نويسي‌هاي بچگانه‌اش در اين خصوص كمكي شايان به توسعه علم تاريخ و نيز علم جامعه‌شناسي كرده‌اند. من نمي‌دانم در اتوبيوگرافي‌ها چه خصلتي نهفته است كه هر بار كتابي از اين دست را مي‌خوانم نكته‌هاي تازه‌اي را در آن درمي‌يابم. هر چند كه سفرنامه‌هاي عليرضاخان عضدالملك به عتبات عاليات، اديب‌الملك برادر اعتمادالسلطنه(باز هم به عتبات عاليات و عثماني) و ميرزاي ناييني و سيدابراهيم زنجاني و ده‌ها سفرنامه ديگر درخور اهميت است، اما عيب و نقص آنها اين است كه فقط سفرنامه است و جزئيات زندگي و سوانح عمر صاحب اثر را در بر ندارد، از اين رديف مستثني است. سياحت‌نامه‌هاي حاج محمدعلي سياح محلاتي از سفر به دور ايران، نام ديگر آن كتاب «‌دوره خوف و وحشت» و نيز آنچه از سفرهاي خود به دور دنياي آن روز نوشته و در سال‌هاي اخير به زيور چاپ آراسته است.
 
 
خاطره‌نگاري عاريتي رضاخان!
 
 
از نظاميان، من اتوبيوگرافي ناقص رضاخان سردار سپه( سفر خوزستان) را كه به قلم فرج‌الله خان دبير اعظم بهرامي است، خوانده‌ام. الحق دبير اعظم با آن انشاي سليس و رساي خود مكنونات خاطرش را كه جواني احساساتي و پرشور بوده ظاهراً به قلم رضاخان بر صفحه كاغذ آورده است. آن قلم، قلم پخته و توانايي است. مشخص است كه رضاخان سردار سپه نمي‌توانسته آن گونه دقيق و علمي و به قول فرنگي‌ها(متديك) اسناد سياسي را بيابد، طبقه‌بندي و تحليل و در بازديد از تأسيسات كمپاني نفت جنوب آن همه كسب اطلاع فني و تكنيكي كند( آن هم در آن فاصله كم بازديد). رضاخان كه به زحمت چند كلمه فارسي مي‌نوشته معلوم است كه صاحب آن انشاي پخته و شيوا نيست، اما خدا پدر دبير اعظم را بيامرزد كه وقايع تاريخي آن سال مهم1303را حداقل در سفر خوزستان و قلع و قمع خزعل نوشت و براي آيندگان به يادگار گذاشت.من شنيده‌ام يكي دو سال بعد همه پچ‌پچ‌كنان گفتند كه آن اثر از خامه دبير اعظم بهرامي است و نه رضاخان. رضاخان كه رضاشاه شده بود از فضولي ديگران يا زياد حرف زدن خود دبيراعظم كه لابد با ايما و اشاره با تفاخر و غرورش نگارش آن اثر را به خود نسبت مي‌داد رنجيد و دستور جمع‌آوري آن كتاب را داد و آن كتاب ديگر چاپ و توزيع نشد.
 
 
خاطره‌نگاري پسر بسان پدر!
 
 
محمدرضا شاه جوان، پسر رضاشاه پس از حدود دو دهه كه از سلطنتش گذشت به فكر اتوبيوگرافي‌نويسي افتاد و گويا با كمك يك يا دو نويسنده امريكايي و اروپايي كتاب مأموريت براي وطنم را نوشت كه مطالب مهم و جالبي در بر نداشت. بيشتر آن جنبه خودپرستي و خودخواهي شاه را نشان مي‌دهد. خواهر او اشرف پهلوي و همسران دوم و سومش، ثريا و فرح نيز خود‌ زندگينامه‌هايي نوشتند كه تقريباً باز هم فاقد نكات مهم و جذب‌كننده خواننده است زيرا آثار نارسيسم و مگالونومي در آنها ديده مي‌شود. انگار پهلوي‌ها جز خود و محاسن خود چيزي را نمي‌ديدند. خاطرات و زندگينامه ثريا در اين مورد مستثني است زيرا چون در ايام دوري از دربار نوشته حقايق و نكات مهمي در آن به چشم مي‌خورد و بيهوده نيست كه به چاپ‌هاي مكرر مي‌رسد.
 
 
از سپهبد امير احمدي، سپهبد رزم‌‌آرا، سپهبد احمد وثوق، سرتيپ بيگلري، سرلشكر فيوضي و سرلشكر احمد زنگه خود زندگينامه‌هايشان به چاپ رسيده است. سپهبد امان‌الله ميرزا جهانباني نيز خاطرات خود را به صورت پراكنده در سالنامه دنيا به چاپ رساند؛ دكتر عبده و ابوالحسن ابتهاج نيز به همچنين. جايي بودم ديدم يكي از بازماندگان سرلشكر ولي انصاري آمد و يادداشت‌هايي را به ناشري عرضه كرد كه خاطرات رئيس نظامي راه‌آهن رضاشاه در سال‌هاي نزديك به جنگ دوم جهاني و وزير نظامي كابينه سپهبد زاهدي پس از 28 مرداد و چند كابينه بعد از او بود اما ندانستم آن يادداشت به چاپ رسيد يا نه؟
 
 
باز ديدم خاطرات سرتيپ درخشاني فرمانده لشكر آذربايجان در سال1324، هنگام بروز غائله فرقه دموكرات در امريكا به چاپ رسيده( به كوشش پسرش) و در اينجا هم گويا اخيراًتجديد چاپ شده است و نيز از سرهنگي به نام صفا‌پور يادداشت‌هايي مانده كه گويا به چاپ نرسيده است. اين (‌اتو بيوگرافيست‌ها) خدمات شاياني به تاريخ معاصر ايران كرده‌اند زيرا وقايع تاريخي را آنچنان كه بر آنان گذشته يا ديده‌اند براي آيندگان به يادگار گذاشته‌اند اما اينكه اين يادداشت‌ها چقدر راست يا دروغ است يا آميخته به اغراض شخصي با واقعيات است، اين ديگر وظيفه محقق و مورخ است كه بايد تتبع و زير و بالا كند و گزارش حال بدهد.
 
 
«صدراعظم‌ها» در مسيرخاطره‌نگاري
 
 
از نخست‌وزيران ايران، از قوام‌السلطنه يادداشت‌هايي به جا مانده كه هنوز به چاپ نرسيده و در كرديت ليونه بانك فرانسه مضبوط است. از دكتر مصدق يادداشت‌هاي روشنگر بسيار ارزنده‌اي( خاطرات و تألمات) به همت ايرج افشار به چاپ رسيده است. خاطرات رزم‌آرا به‌طور ناتمام چاپ شده است، از سپهبد زاهدي يادداشت‌هايي به تقرير او و به خامه سيد حسين عدل باقي مانده است. از اميرعباس هويدا يادداشت‌هايي باقي مانده است كه در سالنامه دنيا و چند كتاب از زندگينامه او به چاپ رسيده و راست و دروغش با خداست(الله اعلم بالحقايق الامور) كه مي‌گويند از قلم پخته صادق چوبك درآمده است. البته اين يادداشت‌ها ناتمام مانده و هويدا در دوران نخست‌وزيري‌اش به خاطره‌نويسي اقبالي ننموده است. خاطرات دكتر متين دفتري نخست‌وزير عصر رضاشاه هم در زمره خاطرات نخست‌وزيران عصر پهلوي براي ما به يادگار مانده است.
 
 
از محمود جم تقريراتي باقي مانده كه در سالنامه دنيا چاپ شده است. از رجال عصر پهلوي دكتر محمد سجادي، محمد ساعد و عباسقلي گلشاييان خود زندگينامه‌هايي داشته‌اند. از سيدضياءالدين هم قرار بوده كتابي به‌نام كتاب سياه چاپ شود كه آخر چاپ نشد اما يادداشت‌هايش جسته و گريخته اينجا و آنجا به طبع رسيده است كه بخشي از آن را در كتابي به نام سيدضياءالدين طباطبايي، سياستمدار دو چهره به طبع رساندم.
 
 
 
 آنها كه نوشتند و آنها كه ننوشتند!
 
 
ملاحظه مي‌فرماييد كه عده خودزندگينامه‌نويسان زياد شده است اما خيلي‌ها ننوشتند و در عوض عده‌اي هم نوشتند مانند دكتر ايرج اسكندري، دكتر فريدون كشاورز، بزرگ علوي، خليل ملكي از رهبران حزب توده، دكتر كيانوري به جاي اينكه خود بنويسد به مصاحبه روي آورد كه منهاي دروغگويي او، اثر بدي از آب در نيامده است. از تيمسار ارتشبد سابق فردوست و تيمسار ارتشبد جم و تيمسار سپهبد مبصر هم زندگينامه‌هايي به يادگار مانده است. سرلشكر يحيي افتخارزاده امير شهرباني حق مطلب را در كتاب خود در باب تاريخچه شهرباني در عصر رضاشاه و محمدرضاشاه به ويژه شاه اخير ادا كرده و نكته‌اي را فروگذار نكرده است.
 
 
خاطره‌نگاري خارج‌نشينان پس از انقلاب
 
 
در خارج از كشور تيمسار منوچهر هاشمي مديركل سابق اداره هشتم ساواك كتابي در زندگينامه خود و نيز رويدادهاي مرتبط با ساواك نوشته كه خواندني است. زندگينامه‌نويسي اين خصيصه را دارد كه نظر خواننده را نسبت به يك شخصيت سياسي، نظامي، اقتصادي و فرهنگي مساعد مي‌كند و شايد بعضي از ادله و براهين او را مي‌پذيرد. شاهد مثال امير اسدالله علم كه يادداشت‌هايش در دست نسل معاصر است و خيلي چيزها از آن درك مي‌كند.
خيلي دلم مي‌خواست كساني چون تيمور‌تاش، علي‌اكبر داور، نصرت‌الله فيروز با آن همه سواد و توانايي در گفت‌و‌گو و نگارش آثاري از خود باقي مي‌گذاشتند يا سرتيپ محمد‌آقا درگاهي، سرلشكر آيرم و سرپاس مختاري دست به قلم مي‌بردند.
 
 
دكتر اقبال مرد و اثري از خود باقي نگذاشت. زرنگي‌‌خان بيرجند، امير اسدالله علم را ببينيد كه به‌‌رغم نظرات نامساعدي كه در زمان وزارت كشور(1336ـ1334)، نخست‌وزيري
(1342-1341) و دوران وزارت دربار شاهنشاهي(1357-1345) در اذهان عمومي نسبت به او وجود داشت و او را به خان بودن، كم‌سواد بودن، روستايي و ايلياتي بودن و عاجز بودن از سخنراني مي‌نكوهيدند، اكنون به دليل شش جلد يادداشت‌هايش براي حداقل من زنده و حي و حاضر است و چقدر اطلاعات از دربار پهلوي مي‌دهد. خواندن يادداشت‌هاي دكتر پرويز عدل(در ايران نشر البرز آن را چاپ كرده)، دكتر جلال عبده، احمد نفيسي، دكتر حسين خطيبي استاد دانشكده ادبيات و دبيركل جمعيت شير و خورشيد سرخ ايران، دكتر جواد صدر وزير كشور و دادگستري كابينه‌هاي هويدا، اردشيرزاهدي، فرح ديبا، محمد ارجمند تلگرافچي مخصوص رضاشاه، كاظم‌زاده، عبدالمجيد مجيدي، دكتر فرمانفرماييان و ابوالحسن ابتهاج را به هر خواننده‌اي كه مايل است از تاريخ معاصر ايران آگاهي داشته باشد توصيه مي‌كنم. مرحوم دكتر حسين فاطمي يادداشت‌هايي در دوران متواري بودن خود نوشته كه خواننده حتماً بايد آن را بخواند.
 
 
كتاب 50 سال نفت ايران مصطفي فاتح بايد حتماً خوانده شود تا خواننده و حتي كارشناسان نفتي بدانند بر صنعت نفت‌شان چه گذشته است. من خاطرات مرحوم اللهيار صالح را پيدا نكردم بخوانم و خيلي دلم مي‌خواست بدانم آن مرد دلسوز و ميهن‌پرست چه نوشته است. خاطرات عبدالعلي لطفي و خاطرات احمد كسروي از خدمت در دادگستري را خوانده‌ام. خيلي‌ها آمدند مدتي بر سر قدرت نشستند و رفتند و در غبار روزگار مثل پودر و گرد و غبار نيست شدند.‌اي كاش اثري، يادداشتي و نوشته‌اي از خود باقي مي‌گذاشتند. راستي سليمان بهبودي 20 سال گماشته و مباشر رضاشاه در دوران وزارت جنگي، نخست‌وزيري و سلطنت بود و خاطرات خواندني و خوبي از خود باقي گذاشت. چرا خاطراتي از اديب‌السلطنه سميعي، شكوه‌الملك، هويدا و معينيان رؤساي دفتر رضاشاه و محمدرضا شاه باقي نماند؟ لابد اينها مي‌ترسيدند اسرار دربار را افشا كنند. اردشير زاهدي، دكتر حسين شهيدزاده، فريدون زند‌فر و عمادكيا ديپلمات‌هاي ايراني كه خاطرات خود را نوشتند كار خوبي كردند.
 
 
به‌نظرم اردشير زاهدي در خاطراتش آن اردشير زاهدي از خود راضي، هتاك، بددهان و هميشه در حال مهماني دادن و بريز و بپاش و غافل از بازي زمانه نيامد. انگار با گذشت زمان و معمر شدن جدي، دقيق و مجرب شده است و آنقدر امريكا، امريكا نمي‌گويد و براي امريكايي‌ها سينه چاك نمي‌دهد. آري، لابد حالا كه سالخورده شده عاقل‌تر شده و آن همه مانند گذشته سر در راه جانان يعني ايالات ‌متحده ‌امريكا نمي‌گذارد. از خاطرات كساني كه در كودتاي سوم حوت1299 شركت كردند، به يادداشت‌هاي سپهبد امير احمدي قبلاً اشاره كردم. مرحوم سرلشكر صادق‌خان كوپال هم يادداشت‌هايي از خود باقي گذاشت. خاطرات مرحوم قائم‌مقام الملك‌رفيع را كه گرچه در كودتا شركت نداشت ولي بعداً از نديمان رضاخان سردار سپه و بالاخره رضاشاه بعدي شد را من گردآوري كردم و به چاپ رساندم. خاطرات مورخ‌الدوله سپهر نيز به چاپ رسيده است كه درخور اهميت است.
 
 
خانم دولتشاهي همسر آقاي مظفر فيروز معروف كه تاريخ دو نوع قضاوت مثبت و منفي درباره او دارد، يادداشت‌هاي شوهرش را به گونه‌اي كه معرف شخصيت و كارهاي اوست، به چاپ رسانده است. مرحوم محمود تفضلي يادداشت‌هاي مرحوم محمدولي خان سپهسالار اعظم تنكابني را كه تدوين‌شده يكي از بستگان سپهسالار بود، به چاپ رساند. جهانگير تفضلي خاطرات خود را بالاخره نوشت كه پس از درگذشت او نشر يافت. برادرش دكتر ابوالقاسم تفضلي كه افتخار دوستي او را داشتم هم خاطرات خود را سرانجام پيش از درگذشتن از اين سراي فاني به دست چاپ سپرد.
 
 
رجال خاطره‌نگار پس از پيروزي انقلاب
 
 
در مجموع اندوخته‌هاي خوب و مفيدي از تاريخ 150 ساله اخير ايران داريم كه مي‌تواند دستمايه تاريخ‌نويسان حال و آينده شود. از خاطرات چهره‌هاي سرشناس بعد از انقلاب اسلامي، خاطرات طولاني و چند جلدي آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني را- كه متأسفانه هنوز به طور كامل به دستم نرسيده و آن مقدار كمش را كه خواندم- خيلي پسنديدم زيرا شفافيت دارد، معلوم است در تاريخ‌نويسي چندان غرض‌مند نبوده است. خاطرات سه جلدي حجت‌الاسلام والمسلمين محمدي‌ ري‌شهري هم به نظرم خيلي پرمحتوا و افشاگرانه آمد و يك اثر تاريخي خوب است. خود زندگينامه مرحوم حجت‌الاسلام و‌المسلمين فلسفي هم به نظر خواندني آمد.
 
 
بسياري از اتوزندگينامه‌هايي كه مركز اسناد انقلاب اسلامي به چاپ رسانده، مقامي در شناساندن تاريخ معاصر ايران دارند و مي‌توانند به تدوين تاريخ انقلاب و پس از انقلاب كمك كنند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر