نويسنده: محمد مهر
بعضي از ما دوست داريم هميشه در طول سفر كنيم. عاشق سفر در طول هستيم و هيچ اعتنايي به سفرهاي عرضي نداريم. اجازه بدهيد همين ابتداي كار منظورم را از سفرهاي طولي و عرضي بيان كنم. منظور از سفر طولي اين است كه مثلاً شما برويد شمال و در جاده نوار شمالي سفرتان را آغاز كنيد و در همان نوار ساحلي سفرتان را تمام كنيد، يعني مثلاً از تهران راه بيفتيد و برويد بومهن و رودهن و جاده هراز را برويد تا آمل و بعد هم نوار ساحلي و نور و نوشهر و چالوس و احتمالاً نمكآبرود و نهايت ابتكار و خلاقيتي كه به خرج ميدهيد اين باشد كه اين بار از جاده چالوس برگرديد پايين و كرج و دوباره برسيد به تهران. احتمالاً شما براي هزارمين بار در اين سفر سوار تلهكابين شدهايد و در سواحل تكراري هم براي هزارمين بار تني به آب زدهايد، اما همه جاهاي دنيا و از جمله همين مسيري كه شما رفتهايد به غير از طول، بعد ديگري به نام عرض دارد كه اتفاقاً زيباييهايش زماني آشكار ميشود كه شما دست از سر سفرهاي طولي برداريد.
حالا تعريف سفر عرضي هم روشن ميشود. سفر عرضي يعني كسي كه به عمق سفر احساس نياز بيشتري ميكند. كسي كه از سفر چيزي فراتر از فست فودهاي كنار جادههاي نوار ساحلي ميخواهد و ميخواهد غذاهاي محلي را هم امتحان كند. اقامت در خانههاي روستايي را هم بيازمايد. آبشارها و درياچههايي كه در عمق جنگلها وجود دارد را ببيند. شايد 90 درصد يا بيشتر آدمها يعني همان كساني كه تا به يك تعطيلات ميخورند اسبشان را زين ميكنند و به شمال ميروند، از شمال چيزي جز آزمودن آزمودنيهايش نميخواهند. تصور ما اين است كه شمال يعني ماسوله و قلعه رودخان و نمكآبرود، اما مثلاً كسي كه از شهر رويان در فاصله ميان نور و نوشهر به عمق جنگل ميزند و مسير آبشار آب پري را جلو ميرود و به جاده بلده ميرسد آن وقت تازه متوجه ميشود چه تصويرهاي زيبايي را از دست داده است؛ يا كسي كه در جاده پونل يا اسالم به خلخال پيش ميرود با كمي پيادهروي و كوهنوردي به چشماندازهايي ميرسد كه در جاي ديگري نديده است يا كسي كه به ييلاقهاي ماسال ميرود، همه و همه اينها نشان ميدهد كه ميتوان در سفرهاي عرضي به لذت و هيجان بيشتري دست يافت.
گاهي ما گمان ميكنيم كه سفر يعني جايي كه صندلي ماشين ما هم بيايد. هر جا كه صندلي خودروي ما آمد ما هم ميآييم و هر كجا كه صندلي خودرو نيامد ما هم متوقف ميشويم اما اگر كسي اين تز را كنار بگذارد و چيزي به اسم دو پا، دو دست و دو چشم را در خود به رسميت بشناسد ميتواند سفرهاي عرضي را در پيش بگيرد و به درك عميقتري از سفر برسد. در مناطقي از شمال همچنان كه اين مناطق در همه جاي ايران ميتواند باشد افرادي وجود دارند كه خانههاي بكر و روستايي با معماري كلاسيك و اصيل را در اختيار مسافران قرار ميدهند. ممكن است كه سطح رفاه شما در اين خانهها به اندازه ويلاهاي مدرن نباشد اما به جرئت ميتوان گفت اگر كسي زاويه ديد خود را درباره سفر تغيير دهد در همين خانههاي روستايي ميتواند عطرها، مزهها و آب و هوا و چشماندازهايي را تجربه كند كه هرگز در جاي ديگري نديده است.
نكته جالب توجه اين است كه هزينه سفرهاي عرضي گاه به مراتب كمتر از سفرهاي طولي است. از آن جايي كه اكثر كساني كه به شمال سفر ميكنند به همان باريكه نوار ساحلي قانعند مسلماً قيمت خدمات، ويلا و غذاها در اين باريكه بسيار بالاست اما به همان ميزان كه شما به عرضهاي بكرتر برويد با آدمهايي مواجه خواهيد شد كه آن ديد صرفاً تجاري در آنها وجود ندارد يا بسيار كمرنگ است؛ آدمهايي كه هنوز به مسافر به چشم اسكناس نگاه نميكنند و گاهي دقيقاً مثل يك مهمان عزيز از او پذيرايي ميكنند و اين حسي است كه خستگي شما را در سفر از شانههايتان برميدارد.
گاهي ما مسافتهاي بسيار طولاني را با ماشين طي ميكنيم اما به عمق لذت نميرسيم، مثل شنا كردن در اقيانوسهايي با عمق چند سانتيمتري. آدمهايي كه چند صد كيلومتر در جادهها پيش ميروند اما به همان طول سفر قانعند اما ميتوان با كاستن از طول سفر و افزودن بر عرض و عمق آن در مسافتهاي نزديكتر هم به عمق بيشتري از احساس رضايت و لذت رسيد. از طرف ديگر اگر كسي از سفر به دنبال آرامش ميگردد كه ظاهراً همين طور است و همه آدمها به سفر ميروند كه براي چند روز از جريان روزمره و پرهياهوي زندگي دور شوند و به آرامش برسند احتمالاً تصديق ميكنيد كه اين كسب آرامش نه در سفرهاي طولي - جايي كه با هجوم و تراكم بسياري از آدمها مواجه است - بلكه در سفر به عمق سفر امكانپذير است.