صغري خيل فرهنگ
محمدعلي جعفري متولد 1366ساكن يزد و داراي مدرك كارشناسي شيمي است، كه سالها در حوزه دفاع مقدس كتاب مينويسد، اما كتاب «عمار حلب» نخستين كتابي است كه او درباره شهداي مدافع حرم نوشته است. دليل نگارش كتاب «عمار حلب» سرگذشت شهيد «محمدحسين محمدخاني» معروف به حاج عمار عبدي، دوستي نويسنده با خود شهيد است. آنچه در پي ميآيد حاصل گفتوگوي ما با اين نويسنده جوان است.
آقاي جعفري چطور شد كه از ليسانس شيمي به نويسندگي رسيديد؟ من در دوران تحصيل در دانشگاه در مجموعه فرهنگي دانشگاه فعاليت داشتم. اما گاهي برنامهها و مراسمات دانشگاه باعث ميشد كه چيزي بنويسم. از اين رو از خيلي از رفقايي كه قلم خوبي داشتند كمك ميگرفتم. اما يك بار يكي از همين دوستان به من گفت كه بهتر است خودم شروع به نوشتن كنم. گفتم بلد نيستم اما ايشان مرا تشويق كرد و گفت:شروع كن! بعد از گذراندن كلاسهاي مربوطه، وارد حوزه نويسندگي شدم.
نويسندگي در حوزه شهدا و دفاع مقدس. چرا اين حوزه را براي نوشتن انتخاب كرديد؟شروع آشنايي من با شهدا با كتاب «نيمه پنهان ماه» روايتي از زندگي شهيد چمران بود كه نگاه من را به شهدا تغيير داد. از طرفي مطالعه كتابي درباره زندگي شهيد ايوب بلندي بهانهاي شد كه به اين حوزه علاقهمند شوم. ايوب مربي آموزشي سپاه بود كه با شهداي زيادي محشور شد و در نهايت هم خودش به جمع آنها پيوست. در ادامه كتب زيادي از شهدا خواندم با آنها مأنوس شدم و از خدا خواستم كه اي كاش يك روزي بشود كه من هم بتوانم از شهدا بنويسم.
پس با شهدا وارد اين حوزه شديد؟ بله؛ اولين اثرم سال 1387 به عنوان« دلم برايت تنگ شده» روايتي از شهيد مصطفي چمران به همت انتشارات امير كبيران به چاپ رسيد.
آقاي جعفري اولين كتاب شما درباره شهيد مدافع حرم محمدحسين محمدخاني است به نام عمار حلب. مايليم بيشتر بدانيم. بعد از شهادت شهيد مدافع حرم محمدحسين محمدخاني، يكي از دوستان با ارسال پيامكي من را از شهادت ايشان مطلع كرد. به يك باره حالم گرفته شد. محمدحسين رفيق و همدانشگاهي من بود. سال 1390ايشان در يزد بود براي همين ما همديگر را خيلي ميديديم. هم هيئتي بوديم و چند باري با هم در اردوهاي جهادي شركت داشتيم. در كارهاي فرهنگي همسنگر بوديم. اين ارتباط بين ما بود تا اينكه ايشان ازدواج كرد و به تهران رفت. شنيدن خبر شهادتش بهانهاي شد تا دست به قلم شده و براي دوست شهيدم بنويسم.
تنها انگيزه شما براي نگارش كتاب شهيد، دوستي و رفاقتتان بود؟ بله اما شهيد محمدخاني خاص بود و متفاوت. احساسم بر اين بود كه يك كار شاخص از خاطراتش در بياورم. محمدحسين كتاب زندگينامه خيلي از شهدا را خوانده بود و اداي خيلي از اين شهدا را درميآورد سعي ميكرد كه كارهاي آنها را انجام دهد. اين را ميشد از نوع لباس پوشيدنش، موتور تريلش و... متوجه شد. محمدحسين جنسش خاص بود. ميدانستم كه كتابش هم خواندني و تأثيرگذار خواهد بود. اما واقعيت كتابي به اين گستردگي در ذهنم نبود. محمدحسين برايم خيلي بزرگ شد. اين بزرگ شدن زماني به منصه ظهور رسيد كه من پاي خاطرات همرزمانش نشستم. هر چه جلوتر ميرفتم ميديدم كه محمدحسين خيلي فراتر از اينها است. در نهايت با 900 صفحه مطلب مواجه شدم از اين رو تصميم گرفتم كه خاطرات زندگي همسرش را جداگانه در كتابي ديگر به چاپ برسانم. كه ان شاءالله تا دو ماه ديگر به چاپ خواهد رسيد.
در نهايت خاطرات خانواده و همرزمانش را در كتابي 320 صفحهاي با تيراژ 2200 نسخه به نام «عمار حلب» در بهار سال 1396 منتشر كردم و دقيقاً يك سال از زمان آغاز كار تا چاپ و نشر كتاب زمان صرف شد.
چرا اين نام را براي كتاب انتخاب كرديد؟نام عمار حلب برگرفته از شجاعت، درايت و حماسهآفريني است كه محمدحسين محمدخاني در جبهه مقاومت اسلامي از خود نشان داد. يكي از همرزمانش روايت ميكرد در مرحلهاي كار با نيرو هاي حزبالله به جايي رسيد كه ما بايد خط را خالي ميكرديم و ميرفتيم. اما آنها از ما خواستند و اصرار داشتند كه شما برويد، ولي عمار بايد بماند. عمار براي حزبالله وزنهاي بود. آنها نميخواستند كه عمار خط را خالي كند. همرزمانش ميگفتند از آنجا بود كه ما متوجه شديم عمار تنها عمار ما ايرانيها نبود. محمدحسين عمار حلب شده بود. از اين رو من اين نام را براي كتابش انتخاب كردم.
نام جهادي شهيد عمار بود؟چه نيروهاي سوري، حزبالله، زينبيون و فاطميون ايشان را با نام عمار عبدي ميشناختند. عمار برگرفته از فرموده «أين عمار» امام خامنهاي بود و عبدي هم برگرفته از فاميل يك شهيد بود كه محمدحسين ارادت خاصي به ايشان داشت. محمدحسين خيلي عاشقش بود، اين شهيد در سيستان و بلوچستان به دست اشرار به شهادت رسيده بود. ايشان هر زمان كه ميخواست كسي را با شهدا و فضاي معنوي شهدا آشنا كند و به آن سو بكشاند وصيتنامه شهيد عبدي را تقديم ميكرد تا مطالعه بخشهايي از وصيتنامه اين شهيد راه شهدا را بشناسد. به جرئت ميتوان گفت كه محمدحسين محمدخاني چكيدهاي از غيرت شهداي زمان جنگ بود. از اين رو با خواندن كتاب عمار حلب به اين نكته ميرسيم كه خودمان با شهدا ميتوانيم به شهادت برسيم.