نويسنده: شهريار بهبهاني
به اذعان موافقان و مخالفان، آيتالله سيدعبدالله بهبهاني از مؤسسان مشروطيت ايران به شمار ميرود. غير از اذعان بدين مهم، داوريها درباره زمانه و كارنامه او بس متضاد و متفاوت است. با اين همه مقالي كه پيش رو داريد – و توسط نواده محترم وي به تحرير آمده است- به رخدادي مهم در تاريخ مشروطيت اشاره دارد و آن ترورِ «سيد» است. از قضاي روزگار، اين واقعه مهم، كمتر در كانون توجه تاريخنگاران قرارگرفته و درباره آن تحليل شده است. نوشتاري كه پيش رو داريد، به سهم خود در پي رفع اين نقيصه بوده است.
107 سال پيش در 25تيرماه 1289، «سپهدار اعظم» بالاخره در مقابل مخالفان خود تاب نياورد و كابينه وي سقوط كرد. سردار اسعد و دموكراتها توانستند عضدالملك را متقاعد نمايند تا فرمان رئيسالوزرايي را بهنام مستوفي ممالك نمايد. چنانكه يحيي دولتآبادي در اينباره نوشته است: «اسباب فراهم ميآورد [سردار اسعد] كه عضدالملك نايبالسلطنه با بيميلي كه دارد مستوفيالممالك را كه متمايل به انقلابيون است رئيسالوزرا كند. سردار اسعد كابينه به ميل خود تشكيل ميدهد بيآنكه بهظاهر قبول وزارت كند و ميرزا احمدخان قوامالسلطنه را كه در ايام وزارت جنگش معاون وي بوده و متمايل به انقلابيون است وزير جنگ ميكند و در واقع او خود وزير جنگ است بلكه خود رئيسالوزرا است.» (1)
اما خبري كه همهچيز را تحتتأثير قرار داد، تغيير رئيسالوزرا و كابينه نبود بلكه تهران با نشر اين خبر بهتزده شد كه «آقا سيدعبدالله بهبهاني» كشته شد، چنانكه ملكزاده ميگويد: شب شنبه 24تير، چهار نفر مجاهد مسلح از تاريكي شب استفاده كرده، چون دزدان به خانه بهبهاني رفتند و آن مرد روحاني 70 ساله مؤسس مشروطيت را با گلوله شهيد كردند.»(2)
يحيي دولتآبادي نيز در اين باره آورده است: «در بين سقوط كابينه سپهدار و تشكيل كابينه مستوفيالممالك كساني كه به مظفريت آقا سيدعبدالله در تكفير تقيزاده رضايت نداشتند، تصور ميكردند وجود او براي پيشرفت مقاصد ملي مضر است يا از روي اغراض شخصي هرچه باشد در اول شبي چند نفر مسلح به خانه آقا سيدعبدالله فرستاده، او را با چند گلوله به قتل ميرسانند و گرفتار نميشوند.» (3)
روايت از سيداحمد تفرشيحسيني از ترور بزرگ
گرچه وقتي دولتآبادي اشاره ميكند «كساني» كه وجه مشخصه آنان نداشتن رضايت از تكفير تقيزاده است بهبهاني را به قتل ميرسانند، روشن ميشود كه اين گروه چه كساني هستند. ليكن با كليگويي اضافه ميكند«در اول شبي چند نفر» و مقصود خود را از ماهيت اين چند نفر بيان نميدارد اما از نوشته سيداحمد تفرشيحسيني كه به صورت روزنامه نگاشته شده و نزديكترين منبع به زمان وقوع حادثه است، مشخص ميشود كه از همان لحظات ابتدايي حادثه همگان باور داشتند كه قاتلان از مجاهدين بودهاند. او در ذيل عنوان «واقعه بزرگ» مينويسد: «شب شنبه 9 رجب 1328، يك ساعتونيم از شب گذشته سه، چهار نفر مجاهد به خانه آقا سيدعبدالله مجتهد بهبهاني رفته در حالي كه آقا در پشتبام نشسته بود و سه چهار نفر هم از طلاب خدمتشان بودهاند، مجاهدين بيدين ورود ميكنند و آقاي بيچاره را هدف گلوله و موزر مينمايند. تقريباً 12-10 تير به آقا ميزنند و آقا را ميكشند و از خانه بيرون آمده، بدون آنكه كسي جلوگيري بكند و گرفتار شوند». (4)
كسروي نيز در شرح خود از اين واقعه به عامليت مجاهدين اشاره ميكند و مينويسد: «در اين گرماگرم شب بيست و چهارم تيرماه(نهم رجب) چهار تن مجاهد به خانه سيدعبدالله ريخته و در برابر چشم كسانش او را كشتند». (5)
روايت شريف كاشاني از ترور بزرگ
شريف كاشاني به محض وصول خبر به خانه بهبهاني ميرود و بهشرح آنچه ديده ميپردازد: «با كمال پريشاني، روانه خانه آقا شده، جمعكثيري در خانه و بيروني آقا ايستاده، گريان و نعرهزنان و نالان به مجرد ورود من، آقا سيدمحمد پسر بزرگ آقا آمده، دست به گردن من كرد، گريان و فريادزنان. ساير اولاد هم آمده، اطراف مرا گرفته، هريك را تسليت و نصيحت نموده، مرحوم شهيد را ميشستند. بعد آمدند كه از پسر بزرگ اجازه غسل بگيرند. به من فرمودند: شما برويد رسيدگي به امر شستن نماييد. رفتم به آن حياط كه شهيد را ميشستند. جسد محترمش روي تخته بود. 9 تير به جسدش زده بودند. بعد از غسل دادن، كفن كردند. يك نفر از اولاد يا نوكرهاي شخصيشان در اين حياط نيستند، هر كدام در گوشهاي ضعف كرده، افتادهاند. آقاي آقا سيدكمالالدين را گفتم آمدند، با من بنده شهيد را نماز گزارده.» (6)
روز بعد شريف كاشاني از سيدمحمد بهبهاني شرح وقوع حادثه را سؤال ميكند: «در شب دويم، من بنده از آقاي آقا سيدمحمد مجتهد آقازاده تفصيل واقعه را سؤال كردم، كه از چه قرار اين واقعه ناگوار جاري شده. فرمودند كه: بر حسب معمول همه شبآقا در پشت بام روي تشك خود نشسته بودند. جناب حاجي شيخ مهدي واعظ با من يكطرف نشسته بوديم. آقا سيدحسين عمهزاده با جناب آقا سيدمهدي كاشاني يك طرف نشسته. دو نفر هم مقابل آقا نشسته بودند. در ساعت دو از شب گذشته دو نفر آمده، مقابل آقا سلام كردند. آقا دست خود را مقابل روشنايي چراغ گرفته، جواب سلام فرمودند. بدون معطلي و درنگ، هردو در مقام تيرباران شدند، به نحوي كه موجب وحشت جالسين گرديدند. هريك بياختيار فرار كرديم. يك نفر جرئت نكرد در مقام خود بماند. آنها هم به چابكي پايين رفته فرار كردند چون درشكه داشته، در درشكه نشستند.» (7)
سپس شريف كاشاني ضمن سرزنش اطرافيان كه به مقابله و مداخله نپرداخته بودند، به نقل از گزارشات«بعضي كميته»ها به عاملان ترور بهصورت مشخصتري اشاره مينمايد: «حالا چگونه قاتل بهدست آيد؟ خيلي مشكل است، زيرا كه هواداران استبداد، تماماً تشنه خون اين وجود محترم بودند. اغلب از فرق مختلف در مشروطيت ضد و دشمن آن وجود مقدس بودند؛ بهخصوص فرقه دموكرات. آقايان وكلاي در مجلس كه عقادشان در مشروطيت مخالف عقيده اين مرحوم بود، آرزوي چنين روزي را داشتند. در اين صورت چگونه قاتل به دست خواهد آمد؟ خيلي اشكال دارد برفرض معلوم هم بشود كه از كدام فرقه بود. كي جرئت مؤاخذه دارد از ترس جان خودش؟ چنانكه ديشب دو نفر به منزل من آمده، از هر قبيل مذاكرات و حكايات و اشخاص و خيالات و راپرتهاي اعمال بعضي كميتهها را ذكر ميكردند؛ منجمله: فقره قتل مرحوم آقاي آقا سيدعبدالله. ميگفتند: عامل و زننده، « رجب قفقازي» بوده. پنج نفر از همراهان او از دموكراتهاي ايراني، تهراني و قزويني بودهاند كه يكي همراه رجب بوده در پشتبام و دو نفر در حياط كوچك بيروني و دو نفر در حياط بزرگ بيروني كه اگر بهجهت آن دو نفر پشتبام گرفتاري پيش آيد، اينها كمك حال آنها باشند. بعد از انجام خيال و مقصد خود، رجب و دو نفر ديگر رو به قراولخانه كه درشكه در آنجا بود رفته، در درشكه نشسته و رفتهاند. و سه نفر رو به بازارچه رفته. بعد از ساعتي هم همان سه نفر مراجعت كرده در خانه آقا در جزء مردم تماشا ميكرده، افسوس ميخوردند، اظهار تألم ميكردهاند. در ضمن كلام، محركين آنها را هم گفتند كه كيها بوده است. تكليف من بنده نيست بنگارد؛ چون ثمر ندارد، غير از دشمني آنها. »(8)
روايتها از عاملان ترور بزرگ
احمدكسروي نيز در شرح واقعه بهنام رجب قفقازي اشاره ميكند و يك قدم جلوتر رفته وي را از عوامل حيدرعمواوغلي دانسته و اين دومي را در آن زمان بازيچه دست تقيزاده ميداند: «اگرچه كشندگان نام بهنام شناخته نشدند (چنانكه سپس دانسته شد يكي از ايشان رجب نام سرابي بود كه از قفقاز آمده به عمواوغلي پيوست و به دستور او به آن كار برخاست و اين بود پس از كشته شدن بهبهاني در تهران نايستاده دوباره به تبريز بازگشت) ولي بيگمان از دسته حيدر عمواوغلي بودند و اين خونريزي را به دستور تقيزاده كردند. حيدر عمواوغلي كه ما آن همه ستايشهاي بجا از كارداني و دليري او كردهايم، اين زمان در تهران افراز دست تقيزاده گرديديده به اين كارهاي ناشايست برميخاست.» (9)
چه درست و چه غلط از همان روزهاي ابتدايي اين حادثه، افكار عمومي، دموكراتها و در رأس آنان تقيزاده را مسئول اين ترور ميدانستند. در همان روزها شعري نيز بر سر زبانها افتاد كه چنين مضموني داشت:
تقيزاده گفت و شقيزاده كشت
هرآنكس كه اسلام را بود پشت
علاوه بر اين، در يكي از شبنامههاي صادره همان روزها نيز، به دخالت تقيزاده اشاره ميشود:
«... دست بعضي ملانماها را بايد از كار كوتاه كرد، ولي نه آقا سيدعبدالله. از اين حركت وحشيانه مجلس مقدس شورا حقير، تقيزاده و سردار اسعد را بدنام كردند. چنانكه تمام نحوست و وبال اين عمل شنيع، در قلوب مردم شامل حال اين دو نفر است.» (10)
ملكزاده بهنام چند نفر ديگر از عاملان ترور اشاره و ضمن تأكيد بر عضويت آنان در دسته حيدر عمواوغلي، موضوع دست داشتن سران حزب دموكرات مخصوصاً تقيزاده را در اين عمل تكذيب ميكند. عبدالحسين نوايي در اينباره مينويسد: «قبل از هرچيز مخالفت حزب دموكرات با او علت اصلي اين قتل شناخته شد و ميان افراد دموكرات هم كسي كه بيشتر از همه مورد سوءظن قرار گرفت حيدرخان عمواوغلي بود.»(11)
نوايي در جاي ديگري آورده است: «شكي نيست كه دموكراتها در توطئه قتل بهبهاني دست داشتهاند، اما سندي هم دال بر شركت مستقيم حيدر عمواوغلي در دست نيست، هرچند كه بعد از قتل مورد حمله قرار گرفت و مدتي دستگير شد، ولي در بازجويي از او اطلاعاتي بهدست نيامد، بنابراين آنچه ميتوان به ضرس قاطع گفت اينكه آن مرحوم به دست چند نفر از مجاهدين قفقازي كشته شد.»(12)
روايت «حسين لله»از ترور آيتالله
در اين ميان، حسين لله خود به دخالت مستقيمش در قتل بهبهاني اعتراف نموده و شرح واقعه را چنين بيان كرده است: «من و دو سه تن از دوستانم مأمور به درك واصل كردن سيدعبدالله شديم. سوار بر چهار اسب تا سر پولك تاختيم. در آنجا من و يكي از همكارانم از اسبها پياده شديم و دو اسب خود را به آن دو دوست ديگرمان سپرديم. ساعت دو ونيم از شب گذشته بود. از سرپولك وارد كوچه سيدعبدالله شديم. هوا تاريك تاريك بود و پرنده در كوچه پر نميزد. در خانه سيد چهار طاق باز بود و ما دو تن بدون هيچ مانع و رداعي در نهايت آساني و سهولت قدم در حياط بيروني سيد نهاديم. حياط از كوچه تاريكتر بود. فقط چراغ نفتي در فانوس ملصق بر ديوار سوسو ميزد و روشنايي ضعيفي از در آبدارخانه سيد به چشم ميخورد كه به محض ورود در آن حياط، موزرها را از جيب بيرون كشيديم و با نوك پنجه پا، موزر به دست وارد آبدارخانه سيد شديم. سه تن از نوكران او سرگرم چاق كردن قليان و آماده كردن چاي بودند، چون آقا ميهمان داشتند. ما با موزرهاي خود آن سه نوكر سيدعبدالله را تهديد كرديم و هر سه را در يكي از زيرزمينهاي همان حياط زنداني نموديم و در آن زيرزمين را از بيرون چفت كرديم؛ سپس همچنان موزر به دست، آهسته آهسته از پلكان بالاخانه سيدعبدالله بالا رفتيم و من نخست، قدم در آستانه در اتاق سيدنهادم.
سيد را ديدم كه در ميان تني چند از بازاريهاي ريش حنايي و هممسلكان خودش - سيد و آخوند - مشغول به صحبت است و بر صدر اتاق نشسته و بر يك پشتي لم داده، سينه او برهنه است. بدون فوت وقت من سينه او را نشان كردم. يك تير بر سر او و دو تير ديگر، به سينه او شليك نمودم. بوي دود و باروت و فوران خون از سينه آن سيد به من وجد و نشاط داد. بعد از من آن دوستم دو تير ديگر بر سر سيد يا بر صورت او يا بر سينه او شليك كرد. از خوف ما همه آن هفت هشت تن ميهمانان سيدعبدالله دمر بر زمين افتادند و تكان نخوردند و ما در كمال خونسردي پس از پايان بخشيدن كار، به همانگونه كه از آن پلكان بالا آمده بوديم، آهسته آهسته پايين رفتيم و بيآنكه در آن زيرزمين را بگشاييم. از در خانه سيدخارج شديم. و دوان دوان خود را به اسبها رسانده، سوار شده، تازان از آن مكان دور شديم.» (13)
حسينلله را ميشناسيم و از او و اعمالش اطلاعاتي در دست داريم. آشتيانيزاده در مقدمه داستان ترور بهبهاني توسط حسين لله مينويسد: «حسين لله بر پلكان سرسراي منزل ما نشسته بود. بهياد دارم كه پدرم او را ديد و خطاب به خاله من گفت: «اين مرتيكه لامذهب پدرسوخته اينجا چه كار ميكند؟» (14)
بازتابهاي ترور بزرگ
فرداي قتل بهبهاني، شهر يكپارچه عزادار و بازارها بسته شد. در روزنامه اخبار مشروطيت و انقلاب ايران آمده است: «روز شنبه بازار بسته و مجلس را هم تعطيل نمودند و كسبه، قاتلان را ميخواهند. بعد از چهار پنج روز در مدرسه مروي و مسجد شاه كسبه و غيره ختم ميگذارند و قاتل هم پيدا نشده.» (15) كسروي نيز در تاريخ بيداري ايرانيان آورده است:«فرداي آن روز، تهرانيان بازارها را بستند و خروش بزرگي برخاست.»(16)
ملكزاده در شرح ناآرامي مردم پس از انتشار خبر قتل بهبهاني مينويسد: «هنوز آفتاب طلوع نكرده بود كه خبر شهادت مرحوم بهبهاني در شهر منتشر شد و هيجاني بينظير در ميان تمام طبقات ايجاد كرد. مردم دست از كار كشيده، بازارها و دكاكين را بسته، چون سيل خروشان بهطرف خانه بهبهاني روانه شدند. چون خانه آن مرحوم گنجايش جمعيت نداشت، لذا علما و طلاب و سران مشروطهخواهان و رؤساي اصناف و تجار در مدرسه مروي اجتماع كردند. ميرزا سيدمحمد بهبهاني فرزند ارشد آن شهيد، با حالي كه قلم از شرح آن عاجز است بهپاخاست و در ميان هزارها نفر كه تمام صحن و ايوانها و پشتبامها را پوشانيده بود، آغاز سخن كرد. هنوز ميرزا سيدمحمد لب بهسخن نگشوده بود كه صداي ناله و فرياد جماعت بلند شد و سيل اشك از ديدگان جاري گشت. فرزند شهيد سعيد كه در آن لحظه يك قيافه روحاني پيدا كرده بود، چنين گفت: در مقابل آنچه خداوند مقدر فرموده بايد تسليم بود. رضا به رضاالله و تسليماله امره. مرحوم بهبهاني در راه خدمت به خلق خدا آخرين مرحله را پيموده و بهدرجه رفيع شهادت نايل شد. من از شما تقاضا دارم متانت و خونسردي را پيشه خود قرار بدهيد و از انقلاب و كشمكش خودداري كنيد و از انتقامجويي بپرهيزيد و پي كسب و كار خود برويد و مجازات قاتلان را به خداوند واگذار كنيد.» (17)
واكنش مردم به ترور بزرگ
ظاهراً مردم در كنار تأسف از اين حادثه، خشمگين نيز هستند و در اين حالت امكان وقوع وقايع خشونتبار محتمل ميباشد، بهطوري كه ملكزاده در اينباره مينويسد: «ظن قوي اين است، بلكه يقين بهنظر ميرسد كه در آن روز تاريخي اگر ايمان به حق، بزرگي روح و گذشت مافوق بشري و خونسردي و بردباري ميرزاسيدمحمد بهبهاني نبود، انقلاب خونيني در تهران بهوجود ميآمد و كار به خونريزي ميكشيد و كساني كه براي انتقام از مخالفان خود در كمين بودند به دستياري جماعت متأثر و غضبناك دست به اقداماتي ميزدند كه عاقبت آن را كسي نميتوانست پيشبيني كند. با وجود اين، دو روز بازارها بسته بود و مردم دست از كسب و كار كشيده، در مساجد و تكايا به سوگواري پرداختند و مجالس متعدد ترحيم برپا كردند و براي شهادت آن روحاني عظيمالشأن و پيشواي مشروطيت تعزيهداري نمودند». (18)
دولتآبادي شرايط مردم در آن روزها را بهگونهاي ديگر مطرح مينمايد: «كشته شدن آقا سيدعبدالله هيجان شديدي در عوام تولد ميكند و با اينكه عامه به او وثوقي نداشتند، عنوان كشته شدن او موجب هيجان ميگردد. اين است كه مردم در مدرسه خان مروي تهران جمع شده بر ضد انقلابيون فرياد ميكنند، ارتجاعيون هم البته در اين مقام كار ميكنند، تحريكات خارجي هم در كار است». (19)
پينوشتها در سرويس تاريخ موجود است.