غلامرضا صادقيان
رئيسجمهور اخيراً گفت: «مشكلاتي كه پيش روي ماست، صرفاً مشكلات دولت دوازدهم نخواهد بود، بلكه مشكلات نظام و كشور و ملت ماست.» (سايت رياست جمهوري-11 تير 96)
اين سخن را با قدري تسامح و با فرض حسن نيت گوينده ميتوان به عنوان يك سخن كلي و نه سخني كه نتيجه خاص از آن گرفته شود، پذيرفت اما من نديدهام كه رئيسجمهور يك بار هم گفته باشد: «رأي به من در انتخابات رياست جمهوري 96 رأي به نظام بود».
شبيهترين سخن رئيسجمهور پس از انتخابات 96 در اين باره پشت درهاي بسته شوراي عالي انقلاب فرهنگي زده شد كه اشاره به يك امر بديهي است و نه اينكه رئيسجمهور رأي خودش را رأي به نظام بداند: «حضور پرشكوه مردم در انتخابات نشانه علاقهمندي به نظام و موجب خشنودي دوستداران انقلاب و يأس دشمنان شد.» در واقع اينجا رئيسجمهور «حضور مردم» را نشانه علاقه به نظام دانسته و نه دقيقاً «رأي به خودش» را.
به هر حال بعيد است كسي مدعي شود كه رئيسجمهور پس از انتخابات، پرچمدار اين حقيقت شده باشد كه رأي به او رأي به نظام بوده است، با اين حال او يك نكته تازه، كشف كرده است كه «مشكلات كشور، مشكلات نظام است نه فقط دولت.»
اما در عوض با يك جستوجوي ساده به انبوهي از تحليلهاي داخلي و خارجي خواهيم رسيد كه سراسيمه وارد اين بحث شدهاند كه «رأي به روحاني، رأي به نظام نبود و بايد سريعتر اين حقيقت را گوشزد كنيم تا نظام از آن سوءاستفاده نكند.»(!)
اين نشان ميدهد برخي حاميان و طرفداران دولت، اتفاقاً پرچمدار خلاف اين واقعيت هستند كه رأي به هر رئيس جمهوري از جمله روحاني و هر رئيس جمهوري پس از او، رأي به كليت نظام است.
اما اصل اين بحث كه مشكلات كشور مشكلات دولت به تنهايي نيست و مشكل نظام و مردم هم هست، اگر بخواهيم نتيجه خاص از آن بگيريم، پر از اشكال است، چه رسد به اينكه گوينده حاضر نباشد رأي خود را، رأي به نظام بداند اما حاضر باشد مشكلات كشور را مشكلات خود نداند و به گردن مردم و نظام هم بيندازد.
معلوم است كه در بسياري از جهات بين كليت نظام و مردم با دولت، درهم تنيدگيهايي هست كه نميتوان آنها را از هم تفكيك كرد اما در اين اشاره به خصوص آقاي روحاني، واضح است قصد و منظور صرفاً يادآوري يك امر بديهي نبود و ظاهراً گوينده قصد دارد نتيجه بگيرد اگر دولتي نتوانست مشكلات را حل كند، يعني «مردم و نظام» نتوانستهاند مشكلات را حل كنند، زيرا مشكلات، مشكل همه است و بايد همه ـ مثلاً ـ دست ياري بدهند تا حل شود و حالا اگر حل نشد، نتيجه ميگيريم كه يكي از اين سه ركن – مردم، نظام و دولت- دست ياري ندادهاند؛ دولت كه حسابش پاك است، پس ميماند نظام و مردم كه نتوانستهاند مشكل خود را حل كنند يا مانع حل مشكلات خود و نظام به دست دولت شدهاند!
اينگونه در هم پيچيدن مشكلات با مردم و نظام، به اين ميماند كه شما براي تأييد نظريات خود، نظريات كمكي را نيز فرض بگيريد تا هرگاه به نتيجه نرسيديد، كذب نتيجه را به گردن نظريات كمكي بيندازيد. با اين منطق ديگر هيچ دولتي «مسئول» و جوابگو نخواهد بود، زيرا به راحتي ميتوان گفت كه هر مشكلي چند عامل دارد و اگر مشكل حل نشد، حتماً «عاملي كه ما نيستيم» مانع بوده است.
به همين خاطر است كه نگارنده معتقد است بايد علم نقد منصفانه از دولت را برافراشته نگاه داشت و در همين بزنگاههايي كه دولت قصد فرار از مسئوليت و جوابگويي دارد، جلوي او ايستاد و از حق مردم – كه رأي آنها رأي به نظام نيست اما مشكلات کشور، مشكلات خودشان و نظام است- دفاع كرد.