کد خبر: 859666
تاریخ انتشار: ۱۱ تير ۱۳۹۶ - ۲۱:۰۰
گفت‌وگوي «جوان» با همسر شهيد رضا اكبري مقدم فرمانده ارشد امنيت پرواز كه در فاجعه پرواز 655 به شهادت رسيد
رضا اكبري مقدم 12 تيرماه سال 1367 جواني 23 ساله بود كه بنا بر شغلش (فرمانده ارشد امنيت پرواز) سوار هواپيماي ايرباس پرواز شماره 655 ايران اير شد...
نويسنده:  احمد محمدتبريزي
 
 
رضا اكبري مقدم 12 تيرماه سال 1367 جواني 23 ساله بود كه بنا بر شغلش (فرمانده ارشد امنيت پرواز) سوار هواپيماي ايرباس پرواز شماره 655 ايران اير شد. همسر 19 ساله‌اش به همراه دو فرزند پسرشان در خانه منتظر بازگشت او از مأموريت بودند اما رضا ديگر هرگز به خانه بازنگشت. هواپيماي حامل او و حدود 290 مسافر ديگر به وسيله موشك پرتاب شده از سوي ناو وينسنس امريكايي مورد اصابت قرار گرفت و منهدم شد. همسر شهيد در گفت‌وگو با «جوان» به تابستان گرم سال 67 سفر كرده و به مرور خاطراتش از 12 تير و حادثه تلخ سقوط هواپيما مي‌پردازد كه در ادامه مي‌خوانيد.

 
با توجه به اينكه شهيد اكبري مقدم شغلش امنيت پرواز بود آيا پيش‌بيني مي‌كرد يك روز چنين اتفاقي برايش بيفتد؟
 
 
با توجه به شغل خطيرش مي‌دانستم كه بيرون رفتنش از خانه دست خودش است و برگشتش با خدا اما خودش و ما شرايط كاري‌‌اش را پذيرفته بوديم. شغلش چنين موارد و حوادثي را ايجاب مي‌كرد و اصلاً مشخص نبود كه ممكن است چه اتفاقاتي پيش‌رويش باشد. ما سال 62 ازدواج كرديم و دو فرزند پسر داشتيم و هيچ‌كس دوست ندارد عزيزش از پيشش برود ولي قبل از اينكه من با آقا رضا ازدواج كنم ايشان به عنوان رزمنده در جبهه‌ها حضور داشت و شخص فعالي بود. من و خانواده‌‌اش شرايط كاري و شغلي‌اش را پذيرفته بوديم و هر لحظه امكان هر حادثه‌اي را مي‌داديم ولي اصلا توقع نداشتيم اين اتفاق به دست امريكايي‌ها رقم بخورد. كساني كه كيلومترها دورتر از كشورشان موجب سقوط هواپيمايي در آب‌هاي خودش شده بودند و اين براي ما ضربه سهمگين و هولناكي بود.
 

12تير 67 از چه طريقي متوجه اين حادثه شديد؟
 
 
چون آن زمان بچه‌ها كوچك بودند من بيشتر سرگرم آنها مي‌شدم. خانواده‌ آقا رضا از طريق تلويزيون و راديو متوجه اين حادثه شده بودند. البته من آن روز از اينكه هيچ خبر و تماسي از ايشان نداشتم نگران شده بودم و هنگامي كه با برادرشان صحبت كردم به من گفتند كه پروازشان تأخير داشته و دليل تماس نگرفتن و بي‌خبري‌شان همين موضوع است. ديگر به مرور زمان واقعيت را به من گفتند و فهميدم كه هواپيماي حامل همسرم در خليج فارس سقوط كرده است.
 
 
وقتي با خبر مواجه شديد چه حس و حالي داشتيد؟
 
 
ديگر حساب كنيد كسي كه خبر از دست دادن عزيزش را مي‌شنود چه احساسي پيدا مي‌كند. چون خيلي ناگهاني رقم خورد مواجهه با آن خيلي برايم سخت بود.
 
 
ايشان تا قبل از شهادت درباره شهيد شدن و فلسفه آن با شما صحبت كرده بود؟
 
 
آقا رضا هميشه مي‌گفت من آخر شهيد خواهم شد. يك بار هم اين موضوع را در خواب ديده بود كه شهيد مي‌شود ولي توسط تير و گلوله مستقيم شهيد نمي‌شود. چند بار درباره اين خوابش با من صحبت كرده بود و آمادگي شهيد‌شدن را داشت. ايشان از زمان تحصيل در جبهه‌ها بود و فعاليت داشت و به نظرم به چيزي كه دوست داشت و لايقش بود رسيد.
 
 
شهيد روي چه مواردي تأكيد و چه توصيه‌هايي به شما و ديگران داشتند؟
 
 
شهيد اكبري مقدم خيلي روي تربيت و ايمان بچه‌هايمان تأكيد داشت. روي رزق حلال و احترام به پدر و مادر خيلي تأكيد مي‌‌كرد. به خانواده و بزرگ‌ترها خيلي احترام مي‌گذاشت. خودشان از خانواده مقيدي بودند و مسائل اعتقادي برايشان در اولويت بود. دوست داشت فرزندانش را طوري تربيت كند كه افتخار خودش و مملكتش باشد. روي اين موارد بيشتر از هر چيز ديگري تأكيد داشت و من بيشتر از زبا‌نش مي‌شنيدم.
 
 
شهيد از لحاظ ويژگي‌هاي شخصيتي چطور انساني بود؟
 
 
من كه نبايد از ايشان تعريف كنم ولي همه دوستانش كه تعريف مي‌كردند از خوبي‌هايش مي‌گفتند و از ايشان راضي بودند. خانواده خودم مي‌گفتند انگار كسي از وجود خودمان كم شد و حالا حساب كنيد خانواده خودش چه حالي داشتند. همه بستگان دور و نزديك از شهادت ايشان متأثر شده بودند. هميشه خنده‌رو و مهربان بود و در خانواده‌اش رسم بر اين بود كه ايشان و دو برادر ديگرشان احترام زيادي به پدر و مادر و بزرگ‌ترها بگذارند، به همين خاطر همه خوبي‌هايش در ذهنشان مانده بود.
 
 
 هيچ وقت نمي‌توانيم امريكايي‌ها را ببخشيم
 
 
 
شما مشكلي از بابت شهادت و نبود ايشان نداشتيد؟
 
 
آن دوران من شغل همسرم را پذيرفته بودم و قبل از ازدواج تمام اين موارد مطرح شده بود. من هم با جان و دل اين موارد را قبول كرده بودم و شهادتش براي من افتخار بزرگي بود. من با تعهد به شهيد، فرزندان و زندگي‌مان توانستم اين مسير را ادامه دهم. همچنين توكل به خدا و ايمان خيلي براي ادامه زندگي كمكم كردند. حضور معنوي شهيد هم در تمام اين سال‌ها قوت قلبم بود. اگر تا اينجا توانستم سختي‌ها را تحمل كنم و بچه‌ها را بزرگ كنم فقط به خاطر كمك خدا و حس حضور شهيد بوده است. بارها به خوابم آمد و گفت نگرانم نباشيد و من لحظه لحظه در كنارتان هستم. حضوري كه در تمام اين سال‌ها كمرنگ كه نشد بلكه بيشتر هم شد.
 
 
شرايط آن زمان تا چه اندازه تعهد، خودساخته شدن و در هضم و حل مشكلات كمك‌تان كرد؟
 
 
آن زمان همه چيز با امروز فرق مي‌كرد و زندگي‌ها و احساس‌ها خيلي متفاوت با اين‌روزهايمان بود. مردم دنبال تجملات نبودند و دنبال يك زندگي معنوي، آرام و بدون دغدغه بودند و همين باعث مي‌شد مسير زندگي‌شان را خيلي راحت طي كنند. من فكر مي‌كنم تجملاتي شدن زندگي‌ها آدم‌ها را از يكسري مسائل دور مي‌كند. آن زمان آدم‌ها و دل‌ها خيلي صاف‌تر بود.
 
 
با توجه به اينكه ناو امريكايي هواپيماي شماره 655 ايران اير را مورد هدف قرار داده بود و موجب سقوطش شده بود شما چه احساس و نظري نسبت به اين موضوع داشتيد؟
 
 
ما از اين جهت ناراحت بوديم كه آنها هزاران كيلومتر آن طرف‌تر از مرز‌هاي خودشان آمده و به يك هواپيماي مسافربري شليك كرده بودند. هر چند اين حادثه نشان مي‌داد امريكايي‌ها چقدر از ايراني‌ها عصباني هستند و از هر طريقي مي‌خواهند اين عصبانيت را خالي كنند. آنها با اين كارهايشان عصبانيت‌شان را نشان مي‌دادند. تمام اين كارها از همان زمان نفرت و بيزاري ما را از امريكايي‌ها بيشتر كرد. همسر جوان من به ناجوانمردانه‌ترين شكل به وسيله امريكايي‌ها به شهادت رسيد و مسبب اصلي اين اتفاق آنها بودند. آنها حتي حاضر به عذرخواهي هم نبودند و دولت وقت براي احقاق حق جانباختگان پيگير مسائل حقوقي حادثه شد و نگذاشت خون اين عزيزان ناديده گرفته شود.
 
 
فرزندانتان وقتي فهميدند مسبب اصلي شهادت پدرشان امريكايي‌ها بودند چه واكنشي نشان دادند؟
 
پسرانم آن زمان سن كمي داشتند و خاطره زيادي از پدر نداشتند. بعدها كه بزرگ‌تر شدند و از جوانب مختلف حادثه آگاهي پيدا كردند با اينكه از كار امريكايي‌ها نفرت پيدا كردند ولي به وجود پدرشان و اينكه ايشان در آن هواپيما به شهادت رسيده‌ بود افتخار كردند. تنفر فرزندانم از امريكايي‌ها كه هميشه همراهشان است ولي امريكايي‌ها هم بايد ناراحت باشند كه اينگونه خشم‌شان را روي مردم غيرنظامي پياده مي‌كردند. امريكايي‌ها چون دست‌شان به جايي نمي‌رسيد مي‌خواستند عقده خودشان را خالي كنند. بعد از شهادت هم باز آنها ناراحت بودند نه ما. ما به شهادت عزيزمان افتخار مي‌كرديم و براي همه اين شهادت افتخار بزرگي بود. از اينكه همسرم راه خودش را رفت و واقعاً اين مسير را دوست داشت به نوعي خوشحال بوديم. چون به چيزي كه مي‌خواست و لياقتش را داشت، رسيد. من چيزي كه از همسرم خاطرم هست براي بچه‌ها مي‌گفتم و بچه‌ها هم به عنوان يك الگو، افتخار و درس زندگي، ويژگي‌هاي اخلاقي پدرشان را سرلوحه عملشان قرار دادند. خدا را شكر امروز بچه‌هاي مومن و خوبي هستند و به همان جايگاهي رسيدند كه مدنظر پدرشان بود. من كه نتوانستم جايگاه پدر را برايشان پر كنم ولي در كنارشان بودم و تا جايي كه مي‌توانستم سعي كردم اين خلأ را پر كنم. با اين حال من هر كاري هم كه مي‌كردم بچه‌ها خلأ نبود پدر را حس مي‌كردند.
 
 
شما آن زمان يك جوان 19 ساله با دو فرزند كوچك بوديد. بعد از شهادت ايشان زندگي‌تان چقدر دچار تغيير و تحول شد؟
 
 
شما تجسم كنيد يك زن جوان با دو بچه در آن سال‌هاي سخت پس از جنگ چكار خواهد كرد؟! فقط بايد بگويم خدا كمك كرد و من هميشه احساس كردم ايشان كنارم است. در تمام اين سال‌ها هميشه حضورش را حس مي‌كردم و الان هم اين حضور را حس مي‌كنم. در حال حاضر هم اگر حرفي داشته باشم با شهيد صحبت و درد دل مي‌كنم. هيچ وقت فكر نكردم آقا رضا در منزل حضور ندارد.
 
 
پيكر شهيد پيدا شد؟
 
 
بله. پيكرش آسيب ديده بود ولي اعضاي بدنش در ظاهر سالم بود. هر چند فشار زيادي كه هنگام سقوط تحمل كرده بود از داخل به بدنش آسيب زيادي وارد كرده بود.
 
 
شما با خانواده بازماندگان ارتباط داشته و صحبت كرده‌ايد؟
 
 
ما سالي يك بار در مراسم شهدا حضور پيدا مي‌كرديم و هم را مي‌ديديم. آنها هم همانند ما از امريكايي‌ها نفرت داشتند. البته حس افتخار را هم همه خانواده شهدا داشتند. ما كه افتخار مي‌كرديم شهيد اكبري مقدم به هدفش رسيد. شهيد عاشق خدمت و حراست از خاك و ناموسش بود و به آرزويش هم رسيد و سرشكستگي‌اش براي امريكايي‌ها و عواملي كه اين كار را انجام دادند، ماند. امريكايي‌ها با اين كار نشان دادند چقدر ضعيف هستند. ضعيفي خودشان را با شهادت يكسري انسان بي‌گناه كه در هواپيما نشسته بودند نشان دادند. امريكايي‌ها با اين كارشان فقط خودشان را محكوم كردند وگرنه همسر من يا افراد ديگري كه در هواپيما حضور داشتند به نوعي عاقبت بخير شدند.
 
 
پس از اين حادثه به فرمانده‌اي كه دستور حمله به هواپيما را داده بود مدال شجاعت دادند. اين موضوع باعث نفرت و ناراحتي شما نشد؟
 
 
مگر مي‌شود آدم از شنيدن اين خبر دچار نفرت و ناراحتي نشود؟! آنها وقتي خودشان به خودشان مدال دادند مثل اين بود وقتي كسي كاري را انجام ‌دهد و كسي تشويقش نكند و براي سرپوش گذاشتن روي كارش خودش را تشويق كند. آنها مسبب شهادت اين همه آدم بي‌گناه و يتيم شدن اين همه فرزند شده بودند و اين گناه كمي نبود.
 
 
شما توانستيد مسببان اين حادثه را ببخشيد؟
 
 
هيچ‌وقت! هيچ‌وقت نمي‌توانيم آنها را ببخشيم. سختي‌هايي كه در تمام اين سال‌ها ما و فرزندانمان كشيديم را هيچ‌وقت نمي‌توانيم فراموش كنيم. پدر و مادر شهيد بعد از سقوط هواپيما آسيب‌هاي زيادي ديدند و مريض شدند. نمي‌دانم تقاص دل اين پدر و مادرها و خون‌هايي كه ريخته شد را چطور مي‌خواهند پس دهند؟! تاريخ ثبت كرد سقوط هواپيماي 655 ايران اير چه حادثه دردناكي بود. همه مسافران بچه و جوان غيرنظامي بودند و هزاران اميد و آرزو داشتند. افراد زيادي به ويژه پدر و مادرها بعد از اين حادثه آسيب‌هاي زيادي ديدند و شهادت هر نفر زندگي دهها نفر ديگر را تحت‌الشعاع قرار داد. 
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار