نويسنده: اسدالله رضايي
چند سالي بود كه مشكلات مختلف بانوان كشورافغانستان، ذهنم را به خود مشغول و بيش از پيش آزردهام ميكرد. در ميان صدها مشكل اساسي مشكلات فرهنگي ـ اجتماعي بانوان روستايي و فقدان سواد خواندن و نوشتن اكثر زنان و مادران، نبود امكانات بهداشتي، عدم دسترسي به مراكز درماني، فقر و تنگدستي، زحمتهاي طاقتفرساي خانهداري، تربيت فرزندان و شوهرداري و دهها مورد ديگر مسائلي بودند كه زندگي را براي آنان سخت و طاقتفرسا ميساخت. از اينرو عمر مفيد آنها به 30 الي 40 سال تقليل مييافت. البته در چنين شرايطي نبايد انتظار داشت از دامن چنين خانوادههايي فرزندان ايدهآل، متفكر و فرهيخته قد برافرازند و مردم و كشورشان را از تباهي و گرفتاري نجات دهند، ولي برخلاف انتظار پايمردي، خلوص، ايمان و صداقت مادران و همسران اين سرزمين سبب شد مقاومترين مردان و زنان در دامن آنان تربيت و پرورش پيدا كنند تا خود و خويشاوندان و كشورشان را با همه توطئههاي دروني و بيروني نجات دهند.
گذشته از آن عدممشاركت و حضور زنان در عرصههاي جمعي و اجتماعي با توجه به سنتي بودن جامعه از يك سو و تحقير شخصيت زن در نظام حاكم بر مردم از سوي ديگر فقر فرهنگي و عدم آشنايي با حقوق اساسي ملت افزايش مييافت تا جايي كه بخش اعظم زنان حتي از داشتن تذكره (شناسنامه) محروم بودند و در آمارگيريها ناديده انگاشته ميشدند. در راستاي همين سياست ظالمانه اطلاعرساني و فرهنگسازي در همه بخشهاي اجتماعي، بهخصوص بخش نسوان بهندرت انجام ميگرفت. در ميان خانوادهها نيز همان سياست استبدادي نسبت به زن حاكم بود. معمولاً به فرزندان دختر نگاه درجه دوم ميشد و از آن جهت كه فرزندان پسر ميتوانستند كار و در امور معيشتي خانوادهها كمك كنند و دولت از خدمت عسكري آنها نفع ميبرد به آنها اهميت داده ميشد. هر چند اكثر مردم اين انديشه تحميلي را غير قابل قبول ميدانستند، ولي ناخودآگاه ذهن و رفتار خانوادهها تحت تأثير اين فرهنگ قرار داشت.
در خانوادههاي شهري هر چند شرايط شهرنشيني تقاضا داشت كه بخشي از بانوان به تحصيل و كار در خارج از منزل بپردازند، ولي جو مذهبي حاكم بر كشور كه ناشي از سياستهاي حاكميت و داعيهداران دين بودند حضور بانوان در اجتماعات ديني، اجتماعي، فرهنگي و سياسي چشمگير نبود و اندك زناني كه دانشآموخته بودند و به مقام و جايگاه اجتماعي ـ سياسي دست يافته بودند، جزو خانوادههاي متمول و با نفوذ دولتي و اجتماعي بودند نه توده مردم. اكنون كه مردم ما در سايه مبارزه حقطلبانه خويش عرصههاي جديد اجتماعي، فرهنگي و سياسي را به وجود آوردهاند، ضروري است بانوان كشور فرصتهاي به دست آمده را مغتنم بشمارند و محروميت و انزواي اجتماعي فرهنگي دهههاي گذشته را با تلاش بيوقفه و خستگيناپذيرشان جبران كنند. چه اينكه انتظار حق به جانب مردم از ادارهكنندگان كشور اين است كه بايد براي بازسازي و پيشرفت اين كشور جنگزده همه توان و استعداد مردمشان، بهويژه نيروي فعال و صادقانه بانوان اين كشور را به كار گيرند و كوچكترين درنگ، سهلانگاري، تبعيض و نابرابري نسبت به گروههاي اجتماعي را خيانت بدانند، ولي با توجه به اين واقعيت كه افكار سختگيرانه مذهبي هنوز در ميان برخي از اقشار جامعه حاكم است، زمينه حضور بانوان در ميدانهاي خدمت، تحصيل و اشتغال به اندازه كافي فراهم نيست و مشاركت بانوان در عرصههاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي با چالشهاي مهم و سختگيريهاي بيدليل مواجه است.
در سالهاي اخير هر چند تلاشهاي ارزشمندي از سوي مجامع علمي، مؤسسات مدني و حقوقي در باره محروميتزدايي از بانوان اين كشور صورت گرفته است و در اين ميان برنامههاي آشناسازي نسبت به حقوق، موانع و راهكارهاي برونرفت از وضعيت موجود بانوان در قالب كتاب، مقاله، نشستهاي علمي ـ كاربردي، مصاحب و ميزگردهاي رسانهاي، ارائه شده است و همچنان پرشتاب ادامه خواهد يافت. اظهارنظرهاي متفاوت و گاه بدبينانه در فضاهاي مجازي از سوي كاربران داخل و خارج از كشور بيانگر اين است كه همه نسبت به امور بانوان كشورشان بهطور عميق دغدغه دارند و خواهان بهبودي وضعيت آنانند، لكن به نظر ميرسد در همه تلاشها از يك نكته اساسي و بنيادي غفلت ميشود و آن اينكه مردم افغانستان مسلمانند و باورهاي ديني (درست يا نادرست) در لايههاي اصلي جامعه با سنتهاي سختگيرانه محلي و قبيلهاي عجين شده است، بهگونهاي كه تفكيك آموزههاي ديني و مذهبي از رسوم و قيد و بندهاي قوم، تيره و ايل به سختي امكانپذير است. به همين دليل راهكارهاي حقوقي، بشري، سازماني و بينالمللي نه جوابگو و قانعكننده و نه با آداب و رسوم مردم ما سازگار است، بلكه بر اختلافات خانوادهها و سختگيري مردها دامن ميزند و رويارويي ميان اطلاعات داده شده از بيرون با باورهاي دروني ايجاد ميشود.
اينجاست كه بايد راهحل اين معضل اجتماعي ـ ديني را در آموزههاي ديني جستوجو كرد. كتابي كه از آن سخن ميرود، به منظور رفع مشكلات و چالشهاي فراروي زنان مسلمان افغانستان و فراهم آوردن زمينههاي فكري و اجتماعي حضور آنان در عرصههاي مختلف تهيه و ارائه شده است. اين مجموعه كه حاصل تلاش دوساله نويسنده است، با بهرهگيري از منابع فقهي و حديث سني و شيعه در قالب سه بخش كلي نظم گرفته است:
الف: بخش نخست كتاب تحت عنوان «مشاركت زنان در امور عبادي جمعي، اجتماعي و سياسي از نگاه سني و شيعه» در چهار فصل ساماندهي شده است. فصل اول آن به تاريخ گذشته زن و پيشينه فرهنگي و اجتماعي بانوان افغانستان اختصاص يافته است و سه فصل ديگر به لحاظ اينكه مردم اين كشور پيرو دو مذهب سني و شيعه هستند، ديدگاههاي فقهي اهل سنت و تشيع را در خصوص حضور زنان در صحنههاي مختلف عبادي جمعي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي جستوجو كرده است.
ب: بخش دوم كتاب با عنوان «عرصههاي جديد و رسالتهاي اصلي زنان مسلمان» با توجه به نقش مثبت و ارزشمند بانوان در عرصههاي مهم اجتماعي سعي شده است به موضوعات زير اختصاص يابد:
1ـ تبيين رسالت اصلي زن در اسلام
2ـ كرامت انسان و نقشآفريني زنان مسلمان
3ـ حفظ هويت اسلامي و ملي توسط زنان مسلمان افغانستان
در هر فصل تا حد امكان نقشهاي كليدي بانوان در زندگي فردي و اجتماعي تبيين شده است.
ج: بخش پاياني اين اثر عنوان «راهكارهاي ديني حضور سالم زنان افغانستان در عرصههاي
اجتماع» نام گرفته است. در اين بخش تلاش بر اين است براي مشاركت بينقص، سالم، پرثمر و اصلاحگرايانه آنان راهحل معقول و ديني ارائه دهد. به عبارت ديگر در اين بخش سعي بر آن است با بررسي چگونگي و كيفيت تعامل بانوان با داخل منزل، خارج از آن، محل كار و آداب رفت و آمد زنان از نگاه دين و آموزههاي ديني همسو با افكار و انديشه حاكم بر جامعه افغانستان راهكارهايي عرضه كند تا هم زنان در اثر مشاركت در صحنههاي مختلف آسيب نبينند و هم جامعه و افكار عمومي نسبت به آنها بدبين نشوند. از اينرو فصل نخست به رعايت حقوق خانواده و جايگاه آن، فصل دوم آداب حضور متين زن در اجتماع و فصل سوم به داشتن روحيه اصلاح بانوان اهتمام و تأكيد كرده است.