کد خبر: 859017
تاریخ انتشار: ۰۷ تير ۱۳۹۶ - ۲۱:۰۱
«جلوه‌هايي از منش سياسي و اجتماعي شهيد آيت‌الله دكتر بهشتي» در گفت و شنود با محمدحسين صفار هرندي
شهيد آيت‌الله دكتر‌سيد‌محمد حسيني بهشتي از نمادهاي جذاب انقلاب و نظام اسلامي است.
 محمدرضا كائيني

 شهيد آيت‌الله دكتر‌سيد‌محمد حسيني بهشتي از نمادهاي جذاب انقلاب و نظام اسلامي است. از اين‌رو شناخت خصال و ويژگي‌هاي علمي و عملي او، از فرايض نسل سوم و چهارم نظام به شمار مي‌رود. در گفت‌وشنود پيش‌رو، جناب حسين صفارهرندي به بازگويي خاطرات خويش از منش سياسي و اجتماعي آن بزرگ پرداخته است. اميد آنكه تاريخ‌پژوهان انقلاب را مفيد افتد.
 
شما از چه دوره‌اي و چگونه با نام شخصيت شهيد آيت‌الله دكتر بهشتي آشنا شديد؟
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. يادم هست اولين بار زماني بود كه مرحوم آيت‌الله ميلاني ايشان را براي تبليغ در آلمان انتخاب كردند. اين انتخاب براي ما معناي خاصي داشت و اين تصوير از ايشان در ذهن نقش بسته بود كه بايد قطعاً يك روحاني آگاه و مسلط به مباني ديني و در عين حال توانا براي ايجاد ارتباط با قشر تحصيلكرده و دانشجو باشد. از كساني هم كه ايشان را از نزديك مي‌شناختند، چنين توصيفاتي را درباره‌شان شنيده بودم. پدرم ايشان را كاملاً مي‌شناختند‌.
 
اولين بار در چه سالي ايشان را از نزديك ديديد؟
يادم هست كه تازه دبيرستان را تمام كرده بودم. بايد سال 51 يا 52 باشد. شهيد بهشتي تازه به ايران برگشته بودند و ما براي يكي از جلساتي كه تشكيل مي‌داديم و از چهره‌هاي مبارز دعوت مي‌كرديم، از ايشان خواستيم كه به جلسه ما بيايند و براي ما صحبت كنند. جلسه خانه يكي از دوستان در خيابان صفاري در جنوب تهران تشكيل شده بود.
 
چه ويژگي‌هايي در اين ديدار نخست نظر شما را جلب كرد؟
قبل از اينكه خودم ايشان را ببينم، در توصيفات يكي از دوستان- كه بسيار به ايشان علاقه‌مند بود- تصوير جالبي در ذهنم نقش بسته بود. او مي‌گفت كه آيت‌الله بهشتي قد بلند، صداي رسا و هيبت خاصي دارد. او حتي در اين تعريف‌ها اغراق هم مي‌كرد و مثلاً مي‌گفت كه انگشت‌هاي دست ايشان دو برابر ديگران كشيدگي دارد! با اين توصيفات، بسيار مشتاق شده بودم كه ايشان را هرچه زودتر ببينم. نكته عجيبي را هم درباره ايشان شنيده بودم كه چون ايشان به خارج رفته، مثل اهل سنت در نمازش اشهد ان علي ولي‌الله را نمي‌گويد! خيلي دلم مي‌خواست ببينم اين حرف چقدر حقيقت دارد، براي همين موقع نماز، هر طور كه شد، خودم را پشت سر ايشان رساندم و گوش‌هايم را حسابي تيز كردم. البته اين را خوب مي‌دانستم كه شهادت بر ولايت اميرالمومنين(ع) جزو اذان نيست و شيعه رجائاً مي‌گويد، ولي دقيقاً شنيدم ايشان اذان و اقامه را كامل خواندند. آن روز در برابر ايشان، نمايشي را اجرا كرديم كه به نسبت فضاي پر از اختناق آن روز، خيلي شديد و غليظ بود و البته در آن، از محافل ديني روز هم انتقاد كرده بوديم. شهيد بهشتي از كار ما تعريف كردند و گفتند خيلي خوب است. شهيد بهشتي مخاطب را مجذوب خود مي‌كرد و سپس به تربيت او مي‌پرداخت. حتي كساني كه نگاه مثبتي هم به ايشان نداشتند، نمي‌توانستند منكر جذابيت شخصيت ايشان شوند. يادم هست كساني با داد و فرياد و هياهو و به قصد انتقاد شديد از ايشان مي‌آمدند، اما وقتي مي‌خواستند بروند، كاملاً مجاب شده بودند.
 
به نظر شما برجسته‌ترين ويژگي شخصيتي شهيدآيت‌الله بهشتي چه بود؟
وقت‌شناسي و نظم آهنين. ايشان براي تك‌تك لحظه‌هايش برنامه داشت. البته اين ويژگي را
در مورد حضرت امام هم ذكر مي‌كنند.
 
شيوه‌ مبارزاتي ايشان چگونه بود؟ اين سؤال را از اين بابت مي‌پرسم كه در اين‌باره درآن مقطع، اما و اگرهايي وجود داشت؟
بله، عده‌اي بودند كه مي‌گفتند: وقتي كه گروه‌هاي مختلف در داخل كشور در حال مبارزه با رژيم هستند و گروه گروه به زندان مي‌افتند و شكنجه مي‌شوند، آقاي بهشتي چرا به خارج رفته؟ هميشه او را با دكتر شريعتي مقايسه مي‌كردند و مي‌گفتند كه خود را از دردسر دور نگه مي‌دارد! اما همين‌ها كافي بود كه فقط يك جلسه با ايشان صحبت كنند تا نظرشان كاملاً برگردد.
ا
شاره كرديد كه مرحوم پدرتان با شهيد بهشتي آشنايي ديرينه داشتند. از اين آشنايي خاطره‌اي داريد؟
بله، حدود يك ماه از جلسه‌اي كه با شهيد بهشتي داشتيم گذشته بود كه يكي از همسايه‌هاي ما براي هيئت خود از پدرم دعوت كرد كه به آن جلسه بروند. پدر در آنجا شهيد بهشتي را مي‌بينند و مي‌گويند كه پسر من در فلان جلسه كه شما حضور داشتيد آمده بود، به شما نگفت كه پسر من است؟ شهيد بهشتي گفته بودند:‌«‌خير، نگفت، چون جوان‌هاي اين دوره نمي‌خواهند خود را در لواي كس ديگري تعريف كنند و مي‌خواهند مستقل باشند». البته من خود را معرفي كرده بودم و  قطعاً ايشان به خاطر عموي شهيدم مرا مي‌شناختند. در مجموع اين حرف شهيد‌بهشتي خيلي برايم دلنشين بود.
 
باز هم با ايشان ملاقات داشتيد؟
در جلساتي كه تشكيل مي‌شدند و گاهي مي‌رفتم، حضور داشتند ولي ارتباط نزديك تا ايام منتهي به پيروزي انقلاب ممكن نشد. در مراسم ختمي كه براي شهيد آيت‌الله حاج‌آقا مصطفي خميني گرفته بودند، ايشان در كنار شهيد آيت‌الله مطهري و مرحوم آيت‌الله مهدوي نشسته بودند.
 
پس از آن دوره، اولين اقدام مبارزاتي و علني شهيد بهشتي در چه دوره‌اي و چگونه بود؟
راهپيمايي عيدفطر سال 57 كه تا آن زمان، بزرگ‌ترين راهپيمايي بود، دو روز بعد در 16 شهريور راهپيمايي عظيم ديگري انجام شد و همه يكديگر را براي تجمع در ميدان ژاله در روز 17 شهريور دعوت كردند. البته نام اين ميدان، قبل از 17 شهريور به دليل درگيري‌هاي زيادي كه در آن مي‌شد و چند نفري شهيد شده بودند، توسط خود مردم به ميدان شهدا تبديل شده بود و مردم با رنگ روي تابلوهاي خيابان و ميدان نوشته بودند:ميدان شهدا. در هر حال در راهپيمايي عيدفطر، شهيد بهشتي در جلوي صف حركت مي‌كردند. نماز ظهر را در خيابان ولي‌عصر خوانديم و سپس به طرف ميدان آزادي حركت كرديم. شهيد بهشتي در آنجا سخنراني مفصلي را ايراد و مواضع انقلاب را اعلام كردند. البته من پشت جمعيت ماندم و به ميدان نرسيدم. اين راهپيمايي كه برنامه‌ريزي آن با جامعه روحانیت مبارز و مديريت شهيد بهشتي بود، مقدمه‌اي براي راهپيمايي‌هاي عظيم بعدي كه به طرف ميدان آزادي انجام مي‌شدند، بود.
 
مخالفت برخي از افراد و گروه‌ها با شهيد بهشتي و ترور شخصيت ايشان از مدت‌ها قبل از پيروزي انقلاب شروع شده بود. علت چه بود؟
مجاهدين خلق كه تازه از زندان آزاد شده بودند، در راهپيمايي‌ها با پلاكاردها و عكس‌هاي رهبران خود شركت مي‌كردند و مي‌خواستند به نوعي خود را به رخ بكشند و مطرح كنند. شهيد بهشتي كه از منظور و هدف آنها كاملاً آگاهي داشتند، اعلام كردند كه اين راهپيمايي‌ها متعلق به همه مردم است و به گروه و دسته خاصي تعلق ندارد و نبايد صف خود را از مردم جدا كنيد. شهيد مطهري هم روي اين نكته تأكيد زيادي داشتند، ولي آنها گوش نمي‌دادند و كار خودشان را مي‌كردند و لذا با عده‌اي از مردم جر و بحث شان مي‌شد. شهيد بهشتي اهل برخورد تند و صريح نبودند و سعي مي‌كردند با آرامش مسئله را حل كنند. ولي بعد از انقلاب كه جايگاه شخصيت‌ها و اثرگذاري آنها در روند انقلاب مشخص‌تر شد، هجمه‌هاي شديد عليه ايشان شروع شد، به طوري كه حتي برخي بچه‌حزب‌اللهي‌هايي هم كه از مسائل آگاهي چنداني نداشتند، به ايشان بدگمان شدند! القابي چون سرمايه‌دار و بورژوا را حتي از زبان بچه‌مذهبي‌ها هم مي‌شد درباره ايشان شنيد!عده‌اي هم مي‌گفتند كه ايشان در مبارزات حضور نداشته و بعد از 15 خرداد42 بيشتر وقتش را در خارج سپري كرده است! دشمن به درستي تشخيص داده بود كه شهيد بهشتي يكي از مؤثرترين نيروهاي انقلاب است و لذا همه توان خود را متوجه تخريب ايشان كرده بود. اين حملات مخصوصاً بعد از برگزاري مجلس خبرگان و تدوين قانون اساسي كه در آن اوج توانايي حيرت‌انگيز شهيد بهشتي در زمينه مديريت كلان كشور به رخ كشيده شد، شدت گرفت. آقاي منتظري به عنوان رئيس مجلس، ابداً توانايي چنين كاري را نداشت و رياست مجلس عملاً و به شكلي طبيعي به شهيد بهشتي سپرده شد و ايشان توانست با درايت و مهارت خارق‌العاده‌اي جلسات را اداره كند و كار را به بهترين نحو ممكن به سامان برساند.
 
در برابر موج تخريب شديد، واكنش ايشان چه بود؟
 پاسخ شما را با خاطره‌اي مي‌دهم. يك بار ايشان به ستاد مركزي سپاه پاسداران رفته بودند. آن روز من متأسفانه مأموريت خارج از تهران داشتم و در جلسه حضور نداشتم. دوستان مي‌گفتند كه حتي بچه‌هاي مخلص سپاه، برايشان اين توهم ايجاد شده بود كه شهيد بهشتي سرمايه‌دار هستند و در زمينه شايعات از ايشان سؤالات فراواني را پرسيدند، به طوري كه بالاخره صداي يكي از بچه‌ها درمي‌آيد كه: مگر چقدر وقت داريم كه با اين سؤالات مزخرف وقت جلسه را مي‌گيريد، چرا نمي‌گذاريد درباره مسائل مهم كشور از ايشان سؤال كنيم؟ شهيد بهشتي فوق‌العاده متين بودند و حتي در سخت‌ترين شرايط هم كنترل خود را از دست نمي‌دادند. متأسفانه كساني كه به ايشان حمله مي‌كردند، فقط ليبرال‌ها و منافقين نبودند، بلكه برخي از هم لباسي‌هاي ايشان هم كه قطعاً به توانايي‌هاي بالاي ايشان حسادت مي‌كردند، با بدگويي‌هاي خود زمينه را براي حمله دشمنان انقلاب مساعد كردند.
 
توانايي مديريت ايشان هنوز هم كم‌‌‌بديل است. تحليل شما دراين‌باره چيست؟
همانطور كه اشاره كردم، توانايي مديريت ايشان حيرت‌انگيز بود. شهيد بهشتي اغلب كارها را چنان بي‌تظاهرانجام مي‌دادند كه حتي نزديك‌ترين كسان ايشان هم متوجه نمي‌شدند. آن موقع‌ها در جنوب تهران گود عرب‌ها و امثال ‌اينها وجود داشت كه صدها پله مي‌خورد و پايين مي‌رفت و مردم در بدترين وضعيت ممكن در آنجا زندگي مي‌كردند. مخصوصاً وقتي باران مي‌آمد، خانه‌هاي مردم پر از آب مي‌شد و واقعاً وضعيت اسفناكي پيدا مي‌كردند. بعد از پيروزي انقلاب، مرحوم پدرم از شهيد بهشتي دعوت كردند كه به منطقه ميدان هرندي بيايند. شهيد بهشتي در آنجا سخنراني كردند و گفتند كه اين محله لكه ننگي بر پيشاني نظام است و بايد هر چه سريع‌تر به اين خانواده‌ها رسيدگي كرد و درست از فرداي آن روز بود كه آن خانواده‌ها به تدريج به دولت‌آباد كوچ داده شدند. مديريت قاطع شهيد بهشتي به ويژه در شوراي انقلاب، مجلس خبرگان و قوه قضائيه تكرار نشدني بود. ايشان بسيار آزادانديش و گشاده‌دل بودند، اما دشمنان اجازه نمي‌دادند اين ويژگي‌ها جلوه كنند. ايشان بسيار با اراده و قاطع بودند و به همين دليل مخالفانش ايشان را به ديكتاتوري متهم كردند.
 
مصداقي را هم در زمينه آزادانديشي ايشان به ياد داريد؟
بله، در انصاف، تيز‌بيني و آزادانديشي ايشان همين بس كه زماني كه مي‌خواستند نخست‌وزير انتخاب كنند و عده‌اي مطرح شدند، ايشان با كمال شجاعت گفتند: «اگر افكار رجوي التقاطي و منافقانه نبود، از نظر قدرت سازماندهي و اجرايي براي اين شغل بسيار مناسب بود!» ايشان اين سخن را در زماني بيان كرد كه رفتارهاي منافقانه مجاهدين خلق همه را به ستوه آورده و در دل همه نفرت ايجاد كرده بود. شهيد بهشتي در همه موارد انصاف را رعايت مي‌كردند و به صرف اينكه كسي با ايشان دشمني مي‌ورزيد، نكات مثبت شخصيت او را از قلم نمي‌انداختند. يادم هست در دوراني كه هجمه‌هاي زيادي به دكتر شريعتي مي‌شد و به او تهمت‌هاي فراوان مي‌زدند، شهيد بهشتي در كمال انصاف و اعتدال، او را شخصيتي «در مسير شدن» توصيف كردند و ضمن اشاره به نقدهايي كه بر افكار و آثار ايشان وارد بود، تأثير گسترده و عميق دكتر شريعتي را ارج نهادند. معمولاً افراد كمي مي‌توانستند با اين شجاعت و با رعايت انصاف درباره شخصيت‌هاي گوناگون نظر بدهند.
 
يكي از اشكالات فرهنگي ما افراط و تفريط در تعريف يا تكذيب شخصيت‌هاست. شهيد بهشتي نيز از اين آسيب در امان نمانده است. شما براي معرفي شخصيت‌هاي برجسته انقلاب چه روشي را پيشنهاد مي‌كنيد؟
به اعتقاد بنده براي توصيف يك شخصيت، بايد قبل از هر چيز، تأثير او را بر خود و محيط پيرامون او را با توجه به شرايط زمان و مكان و موقعيت او بررسي كرد. شهيد بهشتي براي هر ثانيه از عمرش برنامه داشت و به همين دليل به رغم اينكه عمر كوتاهي داشت، به دستاورد‌هاي فكري و علمي عظيمي دست يافته بود. زندگي ايشان يكي از بهترين الگو‌ها براي نسل‌هاي سوم و چهارم انقلاب است تا بدانند چگونه از عمر و فرصت خود استفاده بهينه كنند و آن را از دست ندهند. با شناخت شخصيت‌هاي جامعي چون شهيد بهشتي كه همه عمر خود را صرف پيشبرد انقلاب كردند و در راه پايداري از آن شهيد شدند، قدر و منزلت انقلاب و رهبرانش بيشتر و بهتر اثبات مي‌شود. متأسفانه ما نتوانستيم اين شخصيت‌هاي تأثيرگذار را به درستي معرفي كنيم و در نتيجه نسل جوان ما درك روشني از ارزش‌هاي اصيل انقلاب، ايثار و شهادت ندارد.
همينطور كه اشاره كرديد، يكي از مشكلات فرهنگي ما افراط و تفريط است. گاه در توصيف يك شخصيت، او را چنان فرابشري مي‌كنيم كه به كلي از دسترس افراد جامعه دور مي‌شود و ديگر نمي‌توان از او به عنوان يك الگوي عملي كارآمد استفاده كرد و گاهي بر عكس از هر نوع الگوسازي‌اي اجتناب و به اين وسيله راه را براي انجام هر خطايي فراهم مي‌كنيم. يعني درست همان كاري كه تحت عنوان نسبي‌گرايي انجام مي‌شود تا انسان‌ها به اين نتيجه برسند كه در دنيا هيچ امر مطلقي وجود ندارد و خوبي‌ها و بدي‌ها حاصل شرايط زمان و مكان هستند و انسان‌‌ها در ايجاد آنها نقشي ندارند. اينها همه ترفند‌هاي نخ‌نماي دشمنان است. يك انسان كامل، از جمله پيامبر(ص) و ائمه‌اطهار(ع) هم مي‌توانند و هم بايد الگو قرار بگيرند و‌گرنه از آنجا كه آدمي بدون الگو و سرمشق نمي‌تواند تربيت بشود، شياطين، ابوجهل‌ها و ابوسفيان‌ها را به عنوان الگو انتخاب مي‌كند. بنده به هيچ وجه با اسطوره‌سازي بي‌ملاك موافق نيستم، ولي از آن طرف هم از عادي جلوه دادن انسان‌هاي بزرگ بايد پرهيز كرد، زيرا نياز جامعه است و اگر الگوهاي صحيح به جامعه ندهيد، به دنبال الگوهاي پوشالي دست‌ساخت دشمنان مي‌رود.
متأسفانه با توجه به گسترش وسايل ارتباط جمعي و رسانه‌ها، الگوسازي‌هاي جعلي رواج بسيار دارد و دشمنان با استفاده از غفلت‌ها و فرصت‌سوزي‌هاي ما، با استفاده از رسانه‌ها، الگوهاي مخرب خود را در افكار عامه مردم جا مي‌اندازند. مدعيان مخالفت با اسطوره‌سازي با ارائه ملاك‌‌هاي مخدوش، افكار عمومي را دچار تشتت و بي‌هويتي مي‌كنند و از اين طريق منويات خود را محقق مي‌سازند. در اينجاست كه الگوهاي برجسته و قوي و كارآمد مي‌توانند جامعه را از خطر حفظ كنند. به همين دليل هم هست كه دشمن تمركز خود را روي تخريب چهره‌هايي كه قابليت تبديل شدن به الگو را دارند، قرار مي‌دهد. غفلت از ترفند‌هاي دشمن، لطف خدا را از جامعه ما مي‌گيرد و سبب سلطه افرد منحرف مي‌شود، لذا بايد با هوشياري تمام عمل كنيم.
 
و سخن آخر؟
به باور من جهان همواره رو به تكامل است و جريانات ناحق بالاخره مي‌شكنند و نابود مي‌شوند. ممكن است جامعه براي مدتي با يك جريان ناحق همراهي كند، اما از آنجا كه باطل رفتني است، بالاخره وجدان جامعه بيدار مي‌شود و مردمي كه با هزاران شوق و ذوق با جرياني همراه شده بودند، وقتي از آن جريان عدم‌صداقت و انحراف مي‌بينند، روي ‌بر‌مي‌گردانند و هر كسي را در جايگاه حقيقي خود مي‌نشانند. اين سنت خلقت است كه باطل رفتني است و سير تكاملي دنيا رو به سمت حضيض ندارد. خداوند همواره گروهي را به دست گروهي ديگر به زير مي‌كشد و به گونه‌  كارسازي فرموده است كه بشر سير تكاملي را طي مي‌كند.
 
با تشكر از فرصتي كه در اختيار ما قرار داديد. 
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار