حسن فرامرزي
عقل ميگويد آدم وقتي ميرود پيش خياط، خياط بايد اندازههاي تن آدم را
بگيرد و لباس بر اساس اندازههاي تن دوخته شود اما وضعيت كابوسوار و مضحك
چيست؟ وضعيت كابوسوار اين است كه شما برويد پيش خياط و خياط بدون آن كه
اندازههاي شما را بگيرد، لباس تنگي كه به هيچ عنوان در قوارههاي تن شما
نيست بياورد جلو، بعد مثل يك پيكرتراش و مجسمهساز كه ميافتد به جان يك
سنگ و تراشش ميدهد تا آن پيكر مطلوب و مورد نظر از ميان بافت سنگ بيرون
كشيده شود، خياط هم فرانكشتاينوار با ارّه و تيشه شروع كند به تراشيدن بافتها و عضلهها و استخوانهاي شما تا سرانجام آن لباس تنگ اندازه شما شود. در واقع اين جا اين شما هستيد كه بايد اندازه لباس شويد، نه لباس اندازه شما و اين وضعيت تراژيك و مضحك همه آن چيزي است كه امروز صنعت مد و لباس غرب با رواج مانكنيسم دارد به تمام دنيا صادر ميكند.
قوانيني جديد براي مانكنيسم
چندي پيش بود كه رسانههاي خارجي اعلام كردند فرانسه قوانيني را ارائه كرده كه براساس آن آژانسهاي استخدام مانكن از اين پس نميتوانند مانكنهاي لاغر، استخواني و ناسالم را به خدمت بگيرند.
آنچه در اين رسانهها مطرح شده بود واضح بود: «از نيمههاي ارديبهشت امسال - 6 مي - مانكنهاي فرانسوي بايد گواهي پزشكي ارائه دهند كه براساس آن شاخص توده بدني آنها با دستورالعملهاي پيشنهادي سازمان بهداشت جهاني مطابقت داشته باشد. به اين ترتيب هر كارفرمايي كه از اين قوانين تخطي كند، بيش از ۷۵ هزار دلار جريمه ميشود و ممكن است به شش ماه زندان هم محكوم شود. براساس فرمان ديگري كه قرار است در ماه اكتبر سال جاري به اجرا درآيد، جرايد از اين پس بايد عكسهايي را كه از نظر ديجيتالي در آن تغييراتي ميدهند، با زيرنويس چاپ كنند. اين به آن معنا خواهد بود كه وقتي به كمك نرمافزارهاي تصحيح و دستكاري تصوير، يك مانكن لاغرتر از اندازه واقعياش در عكس به تصوير كشيده ميشود، زير عكس بايد اين موضوع به مخاطبان گفته شود تا آنها بدانند آنچه در تصوير ميبينند با واقعيت فاصله دارد.»
اما در برنامهاي كه اخيراً بخش فارسي بيبيسي به آن پرداخته بود صداي يك مانكن فرانسوي را ميشنويم كه ميگويد «اسكلت بدن من مثل همه دختران 17 ساله بود اما آسيب زيادي ديده بود. من تمام موهايم را از دست دادم. بايد طرز فكرمان را عوض كنيم. بايد نگاه طراحان لباس را به زيبايي عوض كنيم براي اينكه آنها هستند كه اين طرز فكر را درست كردهاند.»
وقتي صداي اين مانكن فرانسوي را ميشنوم به اين فكر ميكنم كه چه كساني موهاي خود را از دست ميدهند؟ آدم ناخودآگاه ياد شيميدرماني ميافتد يا استرسهاي شديد و بيماريهاي صعبالعلاج. حالا مانكني كه همگان او را مثل يك الهه ميبينند، رو به دوربين با صراحت تمام ميگويد اسكلت بدن او از دست رفته است، يعني صرفاً ظاهر پوكي از يك بدن را به اين سو و آن سو ميكشد، حتي موهايش هم مال خودش نيست چون موهايش را از دست داده است.
در ادامه گزارش ميشنويم كشورهايي مثل ايتاليا، اسپانيا و هند، استخدام مانكنهاي خيلي لاغر را ممنوع كردهاند و حالا فرانسه هم قانونهايي براي مقابله با اين وضعيت تصويب كرده است.
ايزابل كرو، قرباني دوگانگي الهه- برده
اين تصويري است كه غرب امروز از خود نشان ميدهد، استيصال آن قدر بالا گرفته و حاشيهها يكي پس از ديگري بيشتر شده كه دست به دامان اصلاح قوانين و وضع قوانين تازه شدهاند. بيماري بياشتهايي عصبي در ميان جوانها و نوجوانها در غرب رو به افزايش است. پژوهشها نشان ميدهد تنها در فرانسه 30، 40 هزار نفر كه عمدتاً زن هستند، گرفتار بياشتهايي دائمي شدهاند.
وضعيت رقتبار مانكنها به خوبي دوگانههاي غرب را افشا ميكند. ايزابل كرو، مانكن ايتاليايي كه در 28 سالگي درگذشت، قرباني «دوگانگي الهه– برده» در غرب است. او و ديگر مانكنها به گونهاي در رسانهها به تصوير كشيده ميشوند كه انگار الههاي در ناز و نعمتاند اما ايزابل به خاطر ابتلا به بياشتهايي عصبي و تحليل بافتهاي بدن، جان خود را از دست داد، در حالي كه ظاهر و قيافهاي شبيه قحطيزدگان آفريقايي پيدا كرده بود. به گفته رسانههاي غربي او امروز نماد مبارزه با لاغري افراطي مانكنها شده است.
از سرگرداني براي انتخاب لباس تا بياشتهايي عصبي
اما حاشيههاي صنعت مد و لباس صرفاً در مرزهاي سرزميني غرب متوقف نمانده و آثار و تبعات آن امروز در كشورهاي شرق از جمله ايران به وضوح قابل مشاهده است. بسياري از زناني كه در مراكز خريد ميگردند اما لباس مورد علاقهشان را پيدا نميكنند، نه از جهت رنگ و مد بلكه از جهت سايز است. سايز لباسهايي كه در مراكز خريد ما يافت ميشود گاه به گونهاي است كه زنان و دختران را براي لاغر شدن بيشتر تشويق ميكند. زن يا دختري را تصور كنيد كه از فروشگاهي به فروشگاهي، از مركز خريدي به مركز خريد ديگر ميرود اما سايزها آن قدر كوچك است كه او لباس مورد علاقه خود را پيدا نميكند، از حيث روانشناسي چه پيام و سيگنالي به او فرستاده ميشود؟ اينكه اندام او بد و زشت است و خارج از قواره. به اين فكر كنيد كه سايز شماره پاي شما 42 است. سايز 42 براي پاي مردان ايراني يك سايز استاندارد است اما حالا تصور كنيد كه شما از يك فروشگاه كفش به فروشگاه كفش ديگر ميرويد و ميبينيد مثلاً بزرگترين سايز كفش براي پاي شما 40 است. چه اتفاقي ميافتد؟ آدم خودش را يك غول بيقواره تصور ميكند. وضعيتي كابوسوار كه براي كسي خوشايند نيست. حالا اين وضعيت براي دختران و زنان در كشورهاي مختلف از جمله ايران پديد آمده است.
اما از سوي ديگر صنعت مد و لباس با الگوگيري از آن چيزي كه از غرب سرازير ميشود، زنان را عملاً در مسير بياشتهايي عصبي و انواع بيماريها قرار ميدهد چون آنها يك بينش و رهيافتي خاص از زيبايي را اشاعه ميدهند كه نه تنها درباره ژن اروپايي صدق نميكند، بلكه حتي با ژنهاي ديگر ملل و توده و بافت بدني آنها هم تناسبي ندارد. از اين رو بسياري از دختران و زنان عملاًَ با بدن خود به مشكل برميخورند. آنها آشكارا تن خود را بيقواره و زشت ميبينند. چرا؟ تصاوير مانكنهايي كه از شبكههاي ماهوارهاي و به ويژه كانالهاي فشن پخش ميشود آنها را چاق و خپل نشان ميدهد. صنعت مد و لباس اولاً سراغ زناني با اندامهاي خاص ميرود و در ثاني به همان زنان هم سختگيري ميكند تا آنها در حد امكان از خوردن غذاها به ويژه غذاهاي پركالري اجتناب كنند به اين صورت زناني به وجود ميآيند كه صرفاً پوست و استخوان هستند و اين پوست و استخوان به مدد گريم و آرايش و رنگ و لعاب در قالب فرشتگاني زميني به خورد فرهنگهاي مختلف داده ميشود، در حالي كه به واقع آنها بردگاني بيش نيستند.
مانكنهاي فروشگاههاي انگليس درشتتر ميشوند
در سالهاي گذشته قدمهاي ترميمي پراكندهاي در غرب براي سامان دادن به وضعيت آشفته كنوني در بازار لباسهاي مانكني صورت گرفته است. در گزارشي كه سايت بيبيسي در بهمن 92 در تشريح آنچه امروز در بازگشت تدريجي غرب به بدنهاي طبيعيتر با سختگيري كمتر براي زنان منتشر كرد، آمده است: «اين روزها زناني كه براي خريد لباس مد بهاري به مغازههاي بريتانيا ميروند خواهند ديد كه تعدادي مانكن درشتاندام با سايز زنانه ۴۴ نيز به مانكنهاي قلمي و لاغر اندام هميشگي افزوده شدهاند. در دنياي مد و پوشاك كه چند دهه اخير فقط اندامهاي كشيده و لاغر را تبليغ كرده اين يك تغيير محسوس و شايد غيرعادي است. آمارها نشان ميدهد سايز متوسط لباس زنان در بريتانيا ۴۲ تا ۴۴ است، به همين دليل يكي از فروشگاههاي قديمي و بزرگ پوشاك به نام «دبنهام» تصميم گرفته از اين پس مانكنهايي با اندام درشتتر به نمايش بگذارد كه با سايز اكثر مشتريان اين فروشگاه انطباق دارد. اين يك گام مهم تلقي ميشود چون صنعت پوشاك و مد هميشه سعي كرده مشتريان را براساس اينكه آرزو دارند چگونه جلوه كنند جذب كند نه اينكه در عالم واقعيت ظاهر آنها چگونه است. به همين خاطر در پيامهاي تبليغاتي هميشه لباسها بر تن مدلها يا مانكنهايي با اندام بيعيب و نقص عرضه ميشوند.»
در واقع آنچه بيبيسي بيان ميكند اشارهاي به تناقض ارزشهاي ادعايي غرب با آنچه كه به واقع زيرپوست اين جوامع ميگذرد، دارد. آيا جز اين است كه در ارزشهاي يك جامعه دموكراتيك مهمترين هنجار پذيرش و به رسميت شناختن آزاديهاي فردي است؟ اگر ادعا ميشود شهروندان در يك جامعه دموكراتيك از حق آزادي برخوردارند چطور ميشود به جاي اينكه تن اصل قرار بگيرد و لباسي بر آن دوخته شود لباس اصل قرار ميگيرد و شهروند در منگنه و فشار روحي و ذهني قرار ميگيرد كه تن خود را آنقدر تراش دهد تا بتواند در آن لباس برود، در حالي كه گاه انجام اين كار كاملاً ناممكن است چون حتي اگر تمام گوشت و پوست روييده بر تن آن زن فروبريزد باز شاخص توده بدني و حجم استخوانها به گونهاي نيست كه او از عهده انجام اين كار برآيد.
حاشيههاي بردهداري مدرن، غايب در رسانههاي ما
با وجود اينكه در سالهاي گذشته از رهگذر بمبارانهاي تصويري صنعت مد و لباس مبتني بر ارزشهاي غرب نوجوانها و جوانها در ايران آسيب زيادي ديدهاند و گاهي ميبينيم حتي پاي كودكان هم به اين بازي كشيده شده - به واسطه ظهور اسباببازيهايي كه در آن عروسكهايي با اندامهاي مانكنوار و نسبتهايي كه حتي يك اسكلت استخواني داخل قبر هم نميتواند به آن نسبتها دست پيدا كند - اما هنوز متأسفانه اهميت اين موضوع آنچنان كه بايد و شايد جدي گرفته نشده و فعاليتهاي سلبي و ايجابي چنداني در اين حوزه ديده نميشود.
در حالي كه امروز رسانههاي غرب گاه به حاشيههاي تأثربرانگيزي از زندگي مانكنها كه بيشباهت به زندگي بردگان و صورتي از بردهداري مدرن نيست اشاره ميكنند اما اين حاشيهها همچنان در رسانههاي ما غايب است. اينكه متخصصان بهداشتي، پزشكي، روانشناسي و روانپزشكي ما بيايند و در رسانهها به مخاطبان جوان كه در آغاز سن رشد هستند توضيح دهند كه چه فاجعهاي با لعاب و رنگ در انتظار آنهاست كه ميتواند با تبديل شدن به وسواسهاي فكري و بياشتهايي عصبي مزمن، زندگي طبيعي را از آنها بگيرد كمتر در رسانههاي ما ديده ميشود. اين در حالي است كه هر ساله شماري از زنان و دختران ما با وسواس چاقي تن به تيغ جراحي ميدهند و حتي ميميرند.
از آن سو ما هنوز در ترويج الگوهاي زيباشناختي دچار نقصهاي جدي هستيم. ما چه چيزي را زيبا ميبينيم؟ اين نكتهاي است كه بر افكار و انديشههاي ما سيطره دارد. اگر هر روز به ما القا شود مثلاً اندازه طبيعي دور شكم بايد اين قدر باشد و اگر از اين سايز بالاتر رفت يعني ما داريم به زشتي نزديك ميشويم قاعدتاً اين شابلون زيبايي در نگاه ما مؤثر خواهد بود.
اي برادر- خواهر- مابقي خود استخوان و ريشهاي
اگر امروز در جامعه ما اين انديشه بسط داده شود كه انسان همين تن و چشم و گوش و ساق و مفصلها نيست كه هر روز به يكي از آنها گير بدهيم و خود را گرفتار كنيم وضعيتي ايدهآل است. اما حتي اگر عدهاي از جوانها نپذيرند كه «اي برادر - يا خواهر - تو همه انديشهاي / مابقي خود استخوان و ريشهاي» و حتي اگر اين جوانها يا نوجوانها اين گونه حرفها را حركت در فضاي هپروت و خيال تصور كنند و به اين ترتيب نوجوانها و جوانهايي پيدا شوند كه خود را فقط و فقط يك تن تصور كنند، باز به زبان و ادبيات خود اين نوجوانها و جوانها ميتوان كارهاي اقناعي خوبي در اين زمينه انجام داد، فيالمثل ميتوان اين فهم عمومي را به زبان علمي در جامعه بسط داد كه ارگونومي و توده بدني ملل و نژادهاي مختلف تا چه اندازه با همديگر متفاوت است بنابراين ارائه يك نسخه واحد در قالب مانكنها براي همه تنها تا چه اندازه مضحك و مصيبتبار است.